چون بذری در دل خاک
غرق سیاهی و سردی
اسیر تنهایی...
و غرق ناامیدی...
سبزم کن...
بِرویان...
یا فالق الحب و النوی
@sooyesama
روزگاری که در اوج بودی، هرگز نمیپنداشتی که چنین به حضیض آیی!
اما پروردگار، عصاره درخت را در تو ریخت، آنگاه تو را از بلندای درخت پرتاب کرد. ناباورانه سقوط کردی...
و تو سقوط کردی! و در خاک فرود آمدی! گویی که مرده بودی! بیجان و بیحرکت.
خاک، در آغوشت گرفت و تو را در خود پنهان نمود. انگار ناپدید شدی.
اما تو در دل خاک آرام گرفته بودی! در دل تیرگی! در متن سیاهی و سردی! هیچ نشانهای از حیات نداشتی! حتی خودت نیز پنداشتی که مردهای!
آب، اما رسید. همچون تو، به زیر خاک. و تو نمناک شدی! پوستهات پوسید و باز رنجی دیگر...
لایههای خاک تو را میفشرد و رطوبت آب، استقامتت را میشکست. دیگر به آخر کار رسیده بودی. استقامتت درهم شکست. و تسلیم شدی! شکستی و از هم گسستی.
مدتی گذشت. اما حیات، آرام آرام، از تو رویید. لایههای خاک را کنار زدی، و نور...
حالا دوباره نور... گویی جان گرفتهای. چقدر زیبا میبالی و قد میکشی...
#ر_س
@sooyesama
پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم....
با تو رازی دارم!..
اندکی پیشتر آی...
آدم آرام و نجیب، آمد پیش!!.
زیر چشمی به خدا مینگریست!..
محو لبخند غمآلود خدا! .. دلش انگار گریست.
نازنینم آدم!!. (قطرهای اشک ز چشمان خداوند چکید) !!!..
یاد من باش... که بس تنهایم!!.
بغض آدم ترکید... گونههایش لرزید!!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازهٔ تنهاییت، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم ،.. کولهاش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر میداشت!... راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید،...
نازنینم آدم !... نه به اندازهٔ تنهایی من...
نه به اندازهٔ عرش... نه به اندازهٔ گلهای بهشت!...
که به اندازه یک دانه گندم، تو فقط یادم باش !!!!
نازنینم آدم! نبری از یادم!!!!!!!!!!
#یاسر_طرفی
@sooyesama
دانه به درخت گفت: من عصاره و زبده تو ام.
درخت گفت: من نیز شرح و تفصیل تو ام.
بحث که بالا گرفت، هردو فهمیدند...
فهمیدند داستان چیز دیگری است. آنها محل آمد و شد اراده دیگری هستند. ارادهای که با تبدیل دانه به درخت و درخت به دانه، رازی را آشکار میکند.
انجام، دقیقا همان آغاز است، از منظری برتر!
#ر_س
@sooyesama
آدمی، تنها زمانی آدم است که بواسطه «أمر» الهی، از «من» رهایی یافته است.
لذا اولیاء الهی، پیوسته در قالب «أمر» هستند؛ یعنی از بین احکام خمسه (واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام) تنها به واجبات و مستحبات، متلبس میگردند.
برای نمونه اگر کسبی دارند و روزی خانوادهشان را تحصیل میکنند باز هم تحت امر الهیاند؛ یعنی برای اطاعت امر کسب روزی دارند، نه هوای نفس. همچنین رشوه و ربا و... ندارند.
آنها در همه شؤون تحت امر خداوندند. اراده خود را در اراده خدا فانی کردهاند و اراده الهی، مدبر آنهاست.
مولوی در توصیف امیرالمؤمنین علیه السلام، چه زیبا فرموده است:
گفت من تیغ از پی حق میزنم
بندهٔ حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا...
رخت خود را من ز ره بر داشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
#استاد_محمود_امامی
@sooyesama
افراد عادی بشر از شناخت اشیاء، به شناخت خدا میرسند. اما صدیقین از شناخت خدا، اشیاء را میفهمند.
از رسول خدا ص پرسیدند: «خدا را به چه چیز شناختی؟». شنیدند: «به خدا اشیاء را شناختم».
@sooyesama
فرشته از شیطان پرسید: بزرگترین نیرنگ تو برای انسانها چیست؟
شیطان گفت: به آنها میگویم هنوز فرصت هست!
شیطان از فرشته پرسید:
بهترین کمک تو به انسانها چیست؟
فرشته گفت: به آنها میگویم هنوز فرصت هست!
@sooyesama
آدمی با پذیرفتن «أمر» الهی، اراده خود را در اراده خداوند، فانی میسازد.
بدین ترتیب، توحید افعالی را در درون خویش میچشد. و این، روزنه شهود توحید افعالی در مجموعه هستی است. در واقع، عبادت (پذیرش أمر) چنین ارمغانی دارد.
البته سالیانی طول میکشد تا این حال، در آدم ملکه شود و به بار بنشیند.
#استاد_محمود_امامی
@sooyesama
«خداوند متعال کسی است که هر مخلوقی در شرایط اضطرار (وقتی امیدش از اسباب، قطع می شود)، او را در مییابد. پس ما باید دائماً در حالت انقطاع باشیم؛ یعنی دائماً مثل کسی باشیم که در کشتی نشسته و کشتیاش غرق شده است؛
ما باید همیشه احساس کنیم که اسباب، بیکاره است. مگر وقتیکشتی میشکند و میخواهد غرق شود، خدا غرق شده است؟! خیر، ناخدای کشتی غرق شده است. مگر تا به حال کشتی، تو را نگه میداشت؟! بیانصاف! فقط وقتی که کشتی میشکند، متوجه اضطرار خودت میشوی؟!
ما به اسباب تکيه میکنيم و اسباب براي ما غفلت میآورد. گاهي خداوند اين اسباب را میبَرَد و ما خدا را پيدا میکنيم.خداوند ميفرمايد که مواظب باشيد وقتيدوباره اسباب آمد، غافل نشويد...»
ارسالی اعضای کانال
@sooyesama
حضرت داوود ع، از آبادیای میگذشت. پیرزنی را دید که با ناله و گریه میگفت: «فرزندم در جوانی درگذشت او ۳۵۰ سال داشت».
داوود فرمود: «نگران نباش پس از ما گروهی میآیند که بیش از ۱۰۰ سال عمر نمیکنند»
پیرزن با تعجب پرسید: «آیا آنها برای خود خانه هم میسازند؟ آیا فرصت خانه ساختن هم دارند؟»
داوود ع فرمود: «بله، آنها در خانه سازی با هم رقابت نیز میکنند!»
@sooyesama
پس از نفخ روح حیوانی، همه سلولهای بدن (که پیش از این پراکنده و مستقل بودند) تسلیم روح میشوند و اوامر او را به نمایش میگذارند.
أمر خدا، همان روح الهی است که با نفخ آن در بنیه انسانی، همه شئون آدمی ساجد و مطیع خداوند میشوند؛ «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، فقعوا له ساجدین».
امام حسین ع، تحت امر خداوند بود و أمر الهی تمام شئونات او را فرا گرفته بود، و او را از خود فانی کرده بود.
این روح توحیدی، در یاران امام نیز نفخ شده بود؛ «جعلنا أئمة یهدون بأمرنا». و آنها هم تحت أمر الهی احیاء شده بودند؛ «یا ایها الذین آمنوا إستجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم».
اما یزید تحت أمر شیطان (نفس) بود و روح شیطانی او در لشکریانش نمایان شده بود. لذا امام ع با او میجنگید؛ «فقاتلوا ائمة الکفر».
اگر کسی با دیده توحید، به وقایع عاشورا بنگرد این معنا را خواهد یافت؛ «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا أولیائهم الطاغوت، یخرجونهم من النور الی الظلمات».
#استاد_محمود_امامی
@sooyesama