در تفسیر «روح البیان» آمده است که:
شخصی از زهاد، معروف بود که اسم اعظم دارد. مریدی به اصرار زیاد، تقاضای تعلیم اسم اعظم را نمود. چون اصرارش بسیار شد، استاد برای تفهیم او فرمود:
«فردا اول آفتاب به در دروازهی شهر برو و آن چه را که مشاهده کردی برایم نقل کن»؛ مرید ، صبح به در دروازهی شهر رفت و قدری توقف نمود.
دید پیرمردی ضعیف با پشتهی هیزمی بر دوش، از بیرون شهر وارد و منتظر مشتری شد. ناگاه یکی از مأموران سلطان برای خرید هیزم حاضر شد و با پیرمرد درگیر شد و با چوبی بر سر و صورت او زد که خون جاری شد، پس هیزم را به زور برداشت و پولی هم به پیرمرد نداد!
مريد با ناراحتی نزد استاد رفت و جریان را نقل کرد.
استاد پرسید: «اگر تو اسم اعظم داشتی، در آن وقت چه کار کردی؟»
گفت: «فوراً اسم اعظم را میخواندم و مأمور را هلاک میکردم!»
فرمود: «آن پیرمرد استاد من است! که اسم اعظم دارد، اما با وجود آن قدرت، ظلم را متحمل شده و بر او حتی نفرین ننمود!»
#استاد_كميلی
(كشكول المطالب؛ دفتر اول)
@sooyesama
عنایتی که حق تعالی به علامه حسن زاده آملی دارد و کرامات و مقاماتی که به ایشان داده است (تاجایی که بنده میدانم ) به این دلیل است که ایشان مرتکب حرام نشدهاند.
#استاد_مهدی_سمندری
@sooyesama
یزید، در مجلس شراب، و سرمست از پیروزی ظاهری بر سیدالشهدا ع گفت: «لَعِبَت هاشمُ بالمُلکِ فلا - خبرٌ جاءَ و وحیٌ نَزَل؛ بنیهاشم با حکومت بازی کردند - نه خبری [از غیب] آمد و نه وحیای نازل شد».
او به رسالت پیامبر ص اعتقادی نداشت و سرمستیاش باعث تصریح به این نکته شد. البته معاویه و... نیز همینگونه بودند اما تصریح نمیکردند.
باید بدانیم که این حالت یزیدی در همه انسانها بالقوه موجود است. و اگر فرصتی برای جولان پیدا کند آشکار میشود. بدین سبب برخی، به شریعت محمدی ص اشکال میگیرند. و برخی اشکال دارند ولی به زبان نمیآورند.
باید با این حالت یزیدی مبارزه کرد، پیش از آنکه تکثیر شود.
#استاد_محمود_امامی
@sooyesama
حسن بصری را پرسيدند: تو را هرگز وقت خوش بوده است؟
گفت: روزی بر بام بودم . زن همسايه با شوهر می گفت که قرب پنجاه سال است که در خانه توام . اگر بود و اگر نبود صبر کردم . در سرما و گرما و زيادتی نطلبيدم و نام و ننگ تو نگاه داشتم و از تو به کس گله نکردم . اما بدين يک چيز تن در ندهم که بر سر من ديگری گزينی . اين همه برای آن کردم تاتو مرا ببينی همه ، نه آن که تو ديگری ببينی. امروز به ديگری التفات می کنی. اينک به تشنيع دامن امام مسلمانان گيرم .
حسن گفت: مرا وقت خوش گشت و آب از چشمم روانه گشت. طلب کردم تا آن را در قرآن نظير يابم ، اين آيت يافتم:
ان الله لايغفر ان يشرک به و يغفرما دو ن ذلک لمن يشاء
یعنی:همه گناهت عفو گردانم اما اگر به گوشه خاطر به ديگری ميلی کنی و با خدای شريک کنی هرگزت نيامرزم.
#عطار_نیشابوری
@sooyesama
خدایا کمکم کن؛ ماههاست که کمتربه سوی تو آمدهام، بیشتر اوقاتم صرف دیگران شده.
خدایا عفوم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیها، از همه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین وآسمان خسته و سیر شدهام.
خدایا خوش دارم مدتی در گوشهٔ خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم. فقط ناله کنم...
#شهید_مصطفی_چمران
@sooyesama
حضرت سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچهای افتاد که دانه گندمی را با خود به طرف دریا حمل میکرد. در همان لحظه قورباغهای سر از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد، و قورباغه به درون آب رفت، سلیمان (ع) مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.
ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود و مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه گندم را همراه خود نداشت.
سلیمان (ع) آن مورچه را طلبید و داستان او را پرسید مورچه گفت: ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی میکند. خداوند او را در آنجا آفرید او نمیتواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل میکنم. خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است میبرد...
سلیمان ع فرمود: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیدهای؟
مورچه گفت: آری او میگوید: «ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمیکنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن».
@sooyesama
بطور كلى اگر پُشت سر مؤمن، مطلبى گفته شود كه حقيقت دارد لكن اگر او مطلع شود ناراحت مىشود و اين مطلب به قصد تنقيص (عيب جويى) گفته مىشود يا نزد عرف تنقيص به حساب مىآيد، غيبت است و جايز نيست...
ولى گفتگو درباره خوبيهاى يک فرد حكم غيبت را ندارد، همچنين در مورد مشاوره نيز اطلاع دادن مانعى ندارد.
#رهبر_انقلاب
(استفائات)
@sooyesama
خوش دارم که به کلی بسوزم و خاکسترم به باد سپرده شود و چیزی از من در این دنیا باقی نماند. خوش دارم آنقدر گمنام باشم که حتی در خاطرۀ تو، ای خدای بزرگ نقش نبندم. خوش دارم نیست شوم و در عالم نیستی به لقاء الله نائل گردم.
#شهید_مصطفی_چمران
@sooyesama
عابدی در آرزوی دیدن امام زمان(عج) بود و مدّتها ریاضت میکشید، اما توفیق زیارت دست نمیداد... ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داریها نورانیت خاصّی پیدا کرده بود.
روزی، به او الهام شد: «الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است». عابد میگوید: وقتی به آن مغازه رسیدم به امام (عج) سلام دادم. حضرت جواب داد و به من اشاره کرد اکنون ساکت باش و تماشا کن!
دیدم پیرزنی ناتوان، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و گفت: آیا ممکن است برای رضای خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال احتیاج دارم.
پیرمرد قفل را نگاه کرد و گفت: این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال میخرم. من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری میکنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید. تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! اما پیرمرد، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید.
وقتی پیرزن رفت، امام زمان (عج) خطاب به من فرمودند: مشاهده کردی؟! از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید.
این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش میآیم.
@sooyesama
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ،
" ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ !
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮد؛ ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
"ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ: ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ... ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ، همین...!
#علامه_حسنزاده_آملی
@sooyesama
بیشتر طالبان سلوک، در پی ذکری اسرارآمیز هستند، که با تکرار آن ناگهان به عرش الهی متصل شوند.
غافل از آنکه عمده مطلب چگونه ذکر گفتن است، نه چه ذکری گفتن.
بله، اذکار مختلف آثار گوناگونی دارند که هریک با جانهای مختلف، سازگاری ویژهای بر قرار میکنند. و دانش اسماء در اختیار تکتک مردانی است که یافتن آنها دشوار است.
با این همه، آخر کار، این سالک است که باید با مراقبه و حضور، ذکر را در وجود خویش به جریان اندازد. وگرنه برترین اذکار هم سود چندانی نخواهد بخشید.
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اینجا دو سوال مطرح است، که دومی بسیار مهمتر از اولی است:
۱- چه ذکری باید گفت؟
۲- چگونه باید ذکر گفت؟
چه بسا دقت در مسئله دوم، پاسخ سوال نخست را آشکار سازد.
@sooyesama
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب «مفاتیح الجنان» میگوید:
وقتى كتاب «منازل الاخرة» را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه برای مردم احکام شرعی مىگفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مىشد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرة مرا مىگشود و برخی روایات آنرا براى حاضران مىخواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مىشدى و مىتوانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مىخواند، تو هم مىخواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
#شیخ_عباس_قمی
@sooyesama