eitaa logo
به سوی سماء
1.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
564 ویدیو
40 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
در نوجوانی و در شبی تاریک و برف‌آلود، هنگام بازگشت به خانه، در میان برف فقیری را دیدم که در سرما می‌لرزید. نمی‌توانستم برای او جای گرمی تهیه کنم. تصمیم گرفتم که تمام شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم. این‌چنین کردم و تا صبح از سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم. چه مریضی لذت‌بخشی بود! @sooyesama
خدایا من کوچکم، ضعیفم و ناچیزم... تا ناچیزی خود را ببینم... و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم... @sooyesama
قبول شهادت مرا آزاد کرده است. من آزادي خود را به هيچ چيز حتي به حيات، نمي‌فروشم. #شهید_چمران #شهادت @sooyesama
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکش‌های پوچ مدفون نشوم @sooyesama
ای مادر! هنگامیکه فرودگاه تهران را ترک می‌کردم، تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی: «مصطفی! من تو را بزرگ کردم، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم، و اکنون که می‌روی از تو هیچ نمی‌خواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم، فقط یک وصیت می‌کنم و آن اینکه خدای بزرگ را فراموش نکنی». ای مادر بعد از ۲۰ سال به میهن عزیز خود باز می‌گردم و به تو اطمینان می‌دهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم. عشق او آنقدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود... @sooyesama
قلبی حساس دارم که نوازش نسیم حیات آنرا می‌لرزاند. و زیبایی غروب و طلوع آفتاب دیوانه‌اش می‌کند. آسمان بلند پرستاره مستش می‌نماید. مرغ‌های هوا و ماهی‌های دریا جذبش می‌کند. و کوه‌های بلند، افق بی‌پایان و اقیانوس بی‌کران به ابدیتش می برد. این احساس مرموز قلبی، مسحور عظمت وزیبایی عالم خلقت می‌شود. و مرا در مقابل خالق آن وادار به سجده می‌کند... @sooyesama
می‌خواستم عشق همسر را با پرستش خدای یگانه مخلوط کنم. می‌خواستم "پروانه" را بپرستم و این پرستش را در فلسفه وحدت، جزئی از پرستش خدا بشمارم. می‌خواستم در وجود او محو شوم و "حالت" فنا را تجربه کنم، می‌خواستم زندگی زناشویی را به پرستش و فنا و وحدت بیامیزم، می‌خواستم هستی را در خدا و خدا را در پروانه خلاصه کنم... ولی او چنین ظرفیتی نداشت و شاید دیگر کسی پیدا نشود که چنین ظرفیتی داشته باشد... درک این واقعیت یک یأس فلسفی در من ایجاد کرده، احساس تنهایی شدیدی می‌کنم... «پروانه» همسر اول شهید چمران بود، که در آمریکا ماند و او را تنها گذاشت. @sooyesama
به سوی تو می‌آیم... خدایا دردمندم، روحم از شدت درد می‌سوزد، قلبم می‌جوشد، احساسم شعله می‌کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‌زند. تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش... #شهید_چمران #مناجات @sooyesama
زیباترین لحظات حیاتم اوقاتی بود که کاملا یقین داشتم در آغوش مرگ فرو می‌روم و هیچ انتظاری از کسی نداشتم و هیچ آرزویی در سر نمی‌پروراندم. ستارگان آسمان در آن شب صاف، زیبا و آن‌قدر دل انگیز بودند که کمتر نظیر آن را دیده بودم. از اعماق آسمان بلند در دامان سکوت کهکشان عالم چه زمزمه‌های اسرار آمیزی می‌شنیدم. @sooyesama
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغا و کشمکش‌های پوچ مدفون نشوم. خدایا! خوش دارم مدتی در گوشهٔ خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقده‌های درونی‌ام را خالی کنم. خدایا! تو می‌دانی که در سراسر عمرم، هیچ‌گاه تو را فراموش نکرده‌ام، در سرزمین‌های دور دست، فقط تو در کنارم بودی. در شبهای تار، فقط تو انیس دردها و غم‌هایم بودی. در صحنه‌های خطر، فقط تو مرا محافظت می‌کردی. اشک‌های ریزانم را فقط تو مشاهده می‌نمودی. بر قلب مجروحم، فقط یاد تو و ذکر تو مرهم می‌گذاشت. @sooyesama
ناهار اشرافی داشتیم؛ ماست. سفره را که انداختیم دکتر رسید و نشست سر همان سفره. یکی پرسید: «این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد پس کو!؟» #شهید_چمران @sooysama