eitaa logo
ثریای کویر ایران
108 دنبال‌کننده
551 عکس
111 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️تبریک به خواهر زاده گلم، یاسین طلایی بابت مقام سوم در سی و ششمین دوره مسابقات بدمینتون قهرمانی دانش آموزان سراسر کشور در رامسر... پی نوشت: وقتی عکس جدید از خواهرزادتون نداشته باشین ناچارین از عکس دوران کودکی اون استفاده کنین...☺️ @Sorayya_ir
♦️سقف خواسته های و نعمت هایمان کجاست؟ «قارون» هرگز نمی دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند... و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است... و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند ، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید . و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند ؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید... و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند ، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد! بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...! پولدارها و بهرمندها بیشتر از فقرا شاکی اند... چرا اینگونه ایم؟؟؟ چشم ها را باید شست... جور دیگر باید دید... @Sorayya_ir
♦️شرقی هایی که زنگوله های غربی دارند... می گویند آغامحمدخان قاجار علاقه زیادی به شکار روباه داشت... تمام روز را درپی یک روباه با اسبش میتاخت تا زمانیکه حیوان از فرط خستگی نقش برزمین شود، بعد روباه ازنفس افتاده را میگرفت و بر گردنش زنگوله ای میبست و درنهایت رهایش میکرد.... تا اینجای داستان مشکلی نیست.. درست است روباه مسافت زیادی را دویده و وحشت کرده ولی حداقل هنوز زنده و سالم است.... هم دُمش را دارد، هم سرش را و هم پوستش را نکنده اند، میماند فقط آن زنگوله... از اینجای داستان مصیبت روباه شروع میشود... هرجا که میرود یک زنگوله بر گردنش صدا میکند.... دیگر نمیتواند شکار کند چون مرغ و خروسها با شنیدن صدای زنگوله فرار میکنند بنابراین گرسنه میماند... صدای زنگوله جفتش را هم میترساند و فراری میدهد، پس روباه بخت برگشته تنها هم میماند... ازهمه اینها بدتر صدای زنگوله خودش را هم پریشان و عصبی و آرامشش را مختل کرده... روباه بیچاره درنهایت، گرسنه و تنها در گوشه ای میمیرد.... بلایی که استعمار و خودباختگی بر سرمان آورده تقریبا همین گونه است... تاریخ را تحریف کردند و زنگوله ای از خرافات، توهمات و باورها و عقاید غلط را برگردمان آویختند و رهایمان کردند... سال هاست که این زنگوله با ماست و متاسفانه هرجا که میرویم آنرا با خود میبریم... فکر میکنیم که فکر می کنیم، روشنفکریم ولی نیستیم... برده افکار منفی و غلط خود شده ایم و آنها را یدک می کشیم، آنهم باچه سر و صدایی... پی نوشت: روزنامه آلمانی فرانکفورتر آلگماینه نوشت: گرمای بی‌سابقه در آلمان شمار مرگ و میر در این کشور را افزایش داده است. کارشناسان شمار فوتی‌‌های ناشی از افزایش دما در این کشور را حدود ۱۰هزار نفر اعلام کرده‌اند.(منبع:دویچه وله) اگر در ایران بود چه می گفتیم؟؟؟ @Sorayya_ir
♦️به همین راحتی 7نفر آدم مست تا این حد میتونن خطرناک و بی رحم باشن و زحمات افرادی که برای رونق گردشگری کشور می کشند رو به باد بدن... @Sorayya_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دولت اگر مردم را در فشار قرار دهد... فاتحه آن دولت خوانده است... جلب نظر مردم از اموری است که لازم است... @Sorayya_ir
♦️از جیب بیت المال، به نام حسین(ع) به کام...؟؟؟ سال 96 چند نماینده مجلس تصمیم به عزاداری و سینه زنی برای سید الشهدا می گیرند! یک زمین سه هزار متری در سعادت آباد پیدا می کنند و از وزارت راه و شهرسازی می گیرند... چادر می زنند و دو سال در محرم نذری می دهند سال سوم از شهرداری منطقه دو درخواست جواز برای "حسینیه شهدای مجلس" می کنند، جواز را که می گیرند بجایش یک برج می سازند... پی نوشت: شاید اینکه وزیر راه چندین بار از استیضاح نجات یافت بی ارتباط با این مسایل نباشد.... الله اعلم @Sorayya_ir
♦️اعدام ایت الله شیخ فضل الله نوری... سال روز اعدام شیخ فضل الله است. هر گاه از بزرگراه شیخ فضل الله نوری وارد اتوبان جلال می شوم بی اختیار یاد خطای تاریخی جلال آل احمد می افتم! جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است: "به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد." این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد! داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدا با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند! محمد علی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود. کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم " غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد! مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف معروف به آیات ثلاث در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد! قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود. چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی داند تصمیمات درست بگیرد؟! ✍محمدرضاسرگلزایی پی نوشت: ارسال این مطلب به منظور تایید کامل مطلب فوق نیست... التماس تفکر @Sorayya_ir
♦️حکایت استخاره😊 یکی از اساتید حوزه میگفت: روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت: میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟ استاد:نه!!! شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛ هوس کردم یه پس گردنی بزنمش. دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه. خلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده. منم معطل نکردم وشلپ زدمش. انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله. تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟! گفت: دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره و من با ازدواج اون مخالفت کردم ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خاستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه و الان توی دلم داشتم به خدا میگفتم خدایا اگه این تصمیمم اشتباهه یه پس گردنی بهم بزن که بفهمم. تا این درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!!😂😂😂😂 💠 همیشه با خدا مشورت کن. درسته بهت پس گردنی میزنه ولی نمیزاره تصمیم اشتباه بگیری پی نوشت: فارغ از درستی یا نادرستی این حکایت طنز و مغفول ماندن نقش عقل، اما از منظر دیگر این حکایت قابل بررسی است و آن اینکه همواره واکنش ها منطبق بر کنش نیس چرا که اساسا هویت، نوع نگرش، دانش، حالات درونی و... بر واکنش ها تاثیر گذارند و انسان ها از این منظر تفاوت های اساسی باهم دارد و لذا براحتی یکدیگر را قضاوت نکنیم... @Sorayya_ir
♦️...حسین، یک درسِ بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن «نیمه تمام گذاشتن حج» و به سوی «شهادت» رفتن است. حجی که همه ی اسلافش، اجدادش، جدّش و پدرش برای احیای این سنّت، جهاد کردند، و این حج را «نیمه تمام» می گذارد و «شهادت» را انتخاب می کند، مراسم حج را به پایان نمی برد، تا به همه ی حج گزارانِ تاریخ، نمازگزارانِ تاریخ، مومنان به سنّت ابراهیم بیاموزد که، اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد، و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گِردِ «خانه ی خدا»، با «خانه یِ بُت»، مساوی است... 📚 برگرفته از کتاب ، ص 258 @Sorayya_ir
♦️ماجرای گردن زدن شهید ابوطالب در حج... ◽️فاجعه ای که باعث قطع روابط 5 ساله ایران و عربستان شد... @Sorayya_ir
🔻ساعت حدود دو بعد از ظهر دوازدهم ذي الحجه سال 1362قمري مطابق با 18 آذر سال 1322 شمسي را نشان مي‌داد كه مسئولين پليس عربستان سعودي مقدمات اجراي حكم اعدام «گردن زدن در ملاء ‌عام» ‌را كنار بازار بين صفا و مروه در جوار خانه خدا را فراهم مي‌آوردند. زائران با مشاهده اين تمهيدات در محل دار القضاء شرعي جمع شده منتظر حضور مجرم بودند؟ لحظه‌اي گذشت و هر آن بر انبوه حجاج افزوده مي‌شد و هيچكدام از ماجرا اطلاعي نداشتند تمام نگاه‌ها به مركز پليس سعودي دوخته شده بود و همه منتظر خروج به اصطلاح مجرم از آن مركز بودند، ناگاه در براي چندمين بار روي پاشنه چرخيد و فوجي پليس از آن مركز بيرون آمدند و در ميان آنها مردي سياه چهره، بلند قامت و خشن ديده مي‌شد، همهمه و سر و صداي زائران نگاه‌ها را متوجه مركز پليس مي‌نمود كه ناگاه ابوطالب اردكاني، زائر شيعه ايرانی در حاليكه فقط يك احرامي (لنگ) به كمر داشت در آستانه در ظاهر شد هيچكس باور نمي كرد اين تمهيدات بخاطر حاجي ايراني مي‌باشد، 50 نفر پليس بلافاصله دور او حلقه زدند و در ميان تدابير شديد امنيتي ابوطالب را به طرف دارالقضاء شرعي هدايت كردند. هيچ كس نمي‌دانست جرم اين حاجي چيست، حتي خودش هم نمي‌دانست ماجرا از چه قرار است و چه سرنوشتي او را تعقيب مي‌كند. ابوطالب در ميان جمعيت مقابل سكوي مجازات قرار گرفت و آن مرد سياه‌پوست بلند قامت او را چهار زانو روي زمين نشاند و بازوانش را به محور چوبين ثابت بست و سپس به دستهايش دستبند زد. نفس در سينه‌ها حبس شده بود، سكوت مرگبار همه را گرفته و هيچكس جرأت نمي‌كرد كوچكترين حرفي بزند، انگار دهان‌ها دوخته شده بود و چشمها مي‌خواست از حدقه بيرون بيايد. فرمان قتل به زبان عربي قرائت شد و اغلب زائران و حتي خود ابوطالب از مفهوم آن هيچ چيز نفهميد ترجمه آن متن چنين بود: «ابوطالب از شيعيان ايراني چون در احرام خود نجاست كرده و مي‌خواسته دور خانه كعبه بريزد. دستگير شد و به اين مناسبت فرمان قتل او كه به گواهي امير رسيده است اجرا مي‌شود». مرد سياه‌پوست بلند قامت كه سمت جلادي را يدك مي‌كشيد سر به گوش ابوطالب گذارد و آخرين دقايق زندگي را به عربي به او يادآور شد، اما ابوطالب كه نه معني و مفهوم محاكمه را فهميده بود و نه از متن حكم كه به زبان عربي قرائت شد چيزي درك كرده بود از سخنان جلاد نيز چيزي متوجه نشد و مات و مبهوت روي زمين نشسته و چشم به جمعيت دوخته بود. ناگاه جلاد با نوك نيزه خود فشار به پشت گردن ابوطالب وارد آورد، بر اثر اين عمل جلاد، خون از پشت گردن ابوطالب جاري گرديد و ابوطالب ناخودآگاه از ترس سرش جلو برد مثل اينكه تازه متوجه قضيه شده بود گفت «آخر كار خودتان كردي» در همين لحظه جلاد شمشير بزرگي كه در دست داشت يك ضربه محكم بر گردن ابوطالب وارد آورد كه گردن به وضع فجيعي بريده شد و سر به استخوان گلو آويزان گرديد كه ضربه شمشير براي بار دوم سر از گردن جدا و بر روي پاهاي ابوطالب انداخت. هنوز لبهاي ابوطالب مشغول گفتن انا لله و انا اليه راجعون بود كه فوران خون از رگهاي گردنش همه را به وحشت انداخت و دوستانش يكي در دم غش كرد و ديگري از ترس پا به فرار گذاشت. بلافاصله دو اتومبيل در محل حاضر شد و يك سر جدا شده و بدن ابوطالب را به پزشك قانوني منتقل نمود و ديگري با ريختن شن و ماسه بر روي خون به ناحق ريخته درصدد از بين بردن آثار جنايت برآمد. عصر آن روز روزنامه مكه در صفحه اول خود چنين نوشت: «دستگير كرديم ابوطالب ايراني از اهالي يزد كه از شيعه‌هاي ايراني است و برداشته بود كثافات آدمي را و مي‌خواست دور كعبه بريزد و ثابت شد جرم او به اعدام و به امضاء‌ ملك عبدالعزيز سعود حكم اعدام به موقع اجرا گذارده شد.» @Sorayya_ir