ثریای کویر ایران
4⃣2⃣#فلسفیدن... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت
♦️♦️پیوست 2
🔻شاه سلطان حسین در حکومت بر ناموس مردم دست به یک قاعده دست یافت. او که در زن پرستی از شاه سلیمان ارث برده بود فرمان داد هر جا دختر یا زنی خوبروی پیدا شود او را گرفته و بر حرمسرای او روانه کنند. نتیجه این شد که از کثرت زنان حرم به خزانه کشور تحمیل سنگینی وارد آمد.
🔻دین در عمل خدمت شاه بود. شاه عباس هیچ وقت از استغراق به درگاه الهی غافل نبود آنچنان غرق می شد که گویا از بدن خلع گشته. در جمع امورات دولت به استخاره و تفال عمل می کرد. در هنگام جنگ... با ایمان وضو می کرد و نماز می گذاشت. در میدان جنگ پیراهنی با ادعیه و آیات قرآنی داشت. پس از هر نماز از پیغمبر، علی، دوازه امام و شیخ صفی یاد می کرد و از آنان کمک می طلبید. در ولادت آنان جشن و در تعزیه آنان شرکت می کرد. تا مشهد پیاده به زیارت رفت و در مشهد به جاروکشی حرم حصرت رضا(ع) مشغول بود.(فلسفی،ج3، 123_125)
@Sorayya_ir
ثریای کویر ایران
4⃣2⃣#فلسفیدن... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت
♦️♦️♦️پیوست 3
🔻شاه صفی که پدرش را کشت و زنش را زنده به گور کرد به دینداری و پارسایی تظاهر می نمود و با افراط در نوشیدن شراب در گذشت؛ در حق شاه سلطان حسین هم گفته شده است که بخش عظیمی از بودجه در عیش و نوش و زیارت های مذهبی صرف می شد.
🔻شاه عباس محکوم رای منجمان ستاره شناسان بود بی اجازه آنان به هیچ کار بزرگی دست نمی زد اعتقاد به منجم باشی تا آنجا بود که با صلاحدید آنها سه روز خود را از سلطنت خلع کرد. در زمان شاه سلطان حسین یکی از ستونهای چهلستون اصفهان آتش گرفت و اجازه خاموش کردن آن را نداد و گفت هرچه اراده خداست باید تسلیم شد(فلسفی، ج3، 136)
#تقدیرگرایی
@Sorayya_ir
ثریای کویر ایران
4⃣2⃣#فلسفیدن... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت
♦️♦️♦️♦️پیوست 4
🔻علما، فضلا، فقها، عرفا، صلحا و زهاد هر روز خدمت سلطان حسین (زمانی که افغانها در صدد تصرف اصفهان بودند) می آمدند و عرض می کردند که جهان پناه ها!!! هیچ تشویش مکن که دولت تو مخلد و به ظهور قائم آل محمد، متصل خواهد بود و همه اهل ایران و اصفهان مشغول دعا به تو اند دشمنانت ناگهان نیست و نابود، و مانند قوم عاد و ثمود مفقود خواهند شد. پنج هزار از خاتون و بانو و آتون و کنیزک و خدمتکار میگفتند که دشمنانت تلف خواهند شد که نذر های نیکو کردهایم که هر یک نذر کردهایم که آشی بپزیم که هفت هزار عدد نخود در آن باشد که هر نخودی را هزار مرتبه لا اله الا الله خواننده باشیم و بر آن دمیده باشیم و به چهل فقیر بدهیم و دشمنانت منهزم و دربه در گردند. دیگر چرا مشوشی؟! (فلسفی، ج3، 141_142)
#موعودگرایی
#تقدیرگرایی
@Sorayya_ir
♦️جمهوری اسلامی آذربایجان
🔻براى مذاكرات خصوصى به مقر رياست جمهورى رفتيم. به محض نشستن، تلفن زنگ زد و صحبت كرد و معلوم شد كه مربوط به جنگ است. آقای علیاف گفت، خبر مىدهند ارس طرف منطقه زنگلان، زير آتش انبوه ارامنه است و مردم براى فرار به ايران از رود ارس عبور مىكنند و تلفات مىدهند. عاجزانه استمداد كرد.
🔻احتمال مىداديم كه مقدارى هم جوسازى و مقدمهچينى براى مطلب اصلى مذاكرات خصوصى است، ولى خالى از حقيقت هم نيست. نقشه آوردند و توضيح دادند. معلوم شد كه اگر زنگلان سقوط كند، از مرز ارمنستان تا نزديك پارسآباد، ارامنه به مرز ما در شمال ارس مىچسبند. پيشنهاد مشخص با اصرار اين است كه ما در جنگ به نفع آنها شركت كنيم.
🔻صريحاً مىگويند ما همه آذربايجان را در اختيار شما مىگذاريم و آمادهايم جمهورى اسلامى در آذربايجان تشكيل شود و بدون كمك ايران، نمىتوانيم دفاع كنيم و امكان پيشرفت ارامنه تا باكو هم وجود دارد.
🔻نقشه ارمنستان بزرگ را كه گويا ارامنه در سال ۱۹۸۰ منتشر کردهاند، نشان دادند كه در آنجا از درياى سياه تا درياى خزر و از جنوب تا اروميه و از غرب، خاك تركيه تا سوريه را شامل شده است.
🔻گفتم اين تصميم بسيار بزرگى است كه آثار فراوان منطقهاى و جهانى دارد و بايد عواقب آن در هر جهت بررسى شود و بايد در تهران بررسى كنيم و جواب بدهيم، ولى كار فورى اين است كه تلاش كنيم، فعلاً آتشبس برقرار شود و شما بايد مقاومت كنيد كه زنگلان از دست نرود.
🔻آقايان روحانى، ولايتى و واعظى آمدند. در رابطه با موضعمان درخصوص جنگ قرهباغ مذاكره كرديم.
🔻باز هم جلسه خصوصى با علیاف دربارة حمايت از آنها در جنگ با ارامنه داشتيم و نهايتاً جمع بندى به اين صورت شد كه براى تحقق آتشبس و حفظ زنگلان و عقب نشينى، تلاش سياسى كنيم و راههايمان را براى كمك به محاصره شدگان زنگلان باز بگذاريم و مانورى در مرز داشته باشيم، تا نظاميان ما درباره كيفيت دفاع، مذاكره كنند و پيشنهاد اتحاد دفاعى را در تهران بررسى كنيم و سپس جواب دهيم.
🔻خبر دادند كه از شدت گلولهباران كاسته شده است./خاطرات هاشمی رفسنجانی/ آبان۱۳۷۲
🔻پی نوشت: لازم به توصیح نیست که امروز روابط گرم اسراییل و آذربایجان بر کسی پوشیده نیست و سرویس های جاسوسی اسراییل در آذربایجان علیه ایران و شیعه فعالیت می کنند... ما چه کرده ایم؟ سادگی؟ یا سو مدیریت؟
@Sorayya_ir
♦️روزهای مشروطه
🔻مظفرالدین شاه در چندگامی مرگ ایستاده بود. پس از امضای قانون اساسی نه دیگر کاری در این دنیا برایش باقی مانده بود و نه کسی کاری با او داشت. انتظار آزادی خواهان از او همین امضایی بود که بر قانون اساسی نهاد. انتظار ولیعهد ، پادشاه شدن بود که با مرگ مظفرالدین شاه تحقق میافت. هیچ کس دیگر امیدی به زنده ماندن او نداشت.
🔻...مرض کلیه شاه شدت کرد ، نه شاه حال مسافرت فرنگ را داشت و نه وضعیت اجازه میداد. دکتر دامش آلمانی را که متخصص بود خواستند.
چهل شب من مجاور کاخ گلستان بودم و جهنم میگذشت. یک شب تا صبح پای رختخواب شاه نشسته ام و از ژاپن حکایت کرده ام. بیشتر هم حسب الامر از درخت ها صحبت کرده ام. در صورتی که علم نبات شناسی ، جنبه ضعیف من است. سرم را پایین کرده ام. چشمم را به قالی دوخته ام . خانم ها در چادر نماز دور رختخواب نشسته اند. گاهی تصور میرفت که شاه خوابش برده باشد. سکوت میکردم و آرزوی فرار، این طور نبود. میفرمودند : بگو روز به روز حال شاه بدتر میشود و رقت آور است. دکتر دامش اظهار کرد که شاه هفته ای بیشتر دوام نخواهد کرد. دو روز قبل از فوت بنا شد شاه را پاشویه کنند. طاس و طشت حاضر شد. حال شاه تنفرآور است. پاها جوش کرده و از همه بدن ادرار خارج میشود از چند نفر که حاضر بودند و اولی به تصرف کسی رغبت نکرد. من خجالت کشیدم دست بالا کردم و پای شاه را شستم.../"مخبرالسلطنه هدایت. خاطرات و خطرات"
🔻در حالی که مردم در بیرون دربار به جشن و پایکوبی به خاطر امضای قانون اساسی مشغول بودند مظفرالدین شاه به استقبال مرگ میرفت. سرانجام روز هجدهم دیماه، چهاردهم ذیعقده 1324( 8 ژانویه 1907 م) قلبش از حرکت باز ایستاد. هنگام مرگ 55 ساله بود و 11 سال پادشاهی کرده بود.
@Sorayya_ir
♦️گام های ایران در کاهش تعهدات برجام
۱ - گام اول (۸ مه ۲۰۱۹ ، ۱۳۹۸/۲/۱۸) : متوقف کردن فروش اورانیوم غنی شده و آب سنگین
۲ - گام دوم (۷ جولای ۲۰۱۹ ، ۱۳۹۸/۴/۱۶) : عبور از میزان ۳/۶۷ غنی سازی اورانیوم که در برجام تعیین شده بود.
۳ - گام سوم (۶ سپتامبر ۲۰۱۹ ، ۱۳۹۸/۶/۱۵) : کنار گذاشتن محدودیت های منظور شده در برجام و آغاز تحقیق و توسعه در زمینه انواع سانتریفیوژها و سانتریفیوژ های جدید
۴ - گام چهارم (۶ نوامبر ۲۰۱۹ ، ۱۳۹۸/۸/۱۵) : انتقال حدود ۲۰۰۰ کیلوگرم گاز هگزا فلوراید اورانیوم (uf۶) از مجتمع غنی سازی نطنز و تزریق گاز به تعداد ۱۰۴۴ سانتریفیوژ در سایت غنی سازی فردو
@Sorayya_ir
به یاد ساقی میخانه ام، شراب شراب
مپرس حال دلم را که شد خراب، خراب
به آنچه دیدهام از خلق اعتمادی نیست
که میزنند در این شهر بر نقاب، نقاب
ز دین فروشی اهل ریا نفهمیدیم
کجا گناه گناه است و کی ثواب، ثواب
به بارگاه امیری دخیل باید بست
که میدهد به سوالات بیجواب، جواب
عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش
بیاورند رسولان بیکتاب، کتاب
#فاضل_نظری
@Sorayya_ir
♦️پیرمرد و نگین سلیمان!
پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت ، تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد ،
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت .
یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود .
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانه آنها رفت و درخواست نمک کرد ، زن نمکدان را به او داد .
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد مطلع شد و بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم .
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر راه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد .
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید ، پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت .
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت .
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید .
مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است ؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند/طلاق آیه ۳
@Sorayya_ir
♦️سال 1894 خيابانهاى لندن و نيويورك پر از فضولات اسب شده بود
پيش بينى شده بود كه 50 سال بعد خيابان هاى لندن تا 3 متر در فضولات اسب فرو خواهد رفت
یک پيش بينى كه با اختراع خودرو به وقوع نپيوست...
🔻پی نوشت: با روش های علوم طبیعی سعی در پیش بینی حوزه های علوم انسانی نداشته باشیم! ما فاجعه این نوع پیش بینی را در دهه شصت، در ارا وارداتی مالتوس و بحث کنترل جمعیت توسط مسئولین کشور شاهد بودیم...
@Sorayya_ir
♦️بنزین گران شد
سهميه بندي بنزين براي همه وسايل نقليه بنزين سوز به شرح زير است:
🔻قيمت بنزين معمولي سهميه اي هر ليتر ۱۵۰۰ تومان
🔻قيمت بنزين معمولي غير سهميه اي هر ليتر ۳۰۰۰ تومان
🔻قيمت بنزين سوپر هر ليتر ۳۵۰۰ تومان
عیدتون مبارک☺️
اینم عیدی هیئت محترم دولت به مردم شریف ایران👆😅(تنها هیئتی که بدون روضه اشک آدم رو در میاره)
#تا1400
@Sorayya_ir
هدایت شده از کویر
همسایه سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظه تنهاییام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجاییام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام میشویم
وقتی که با ملائکه همگام میشویم
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمایم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمایم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
عمریست محو او به تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
#برقعی
سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) گرامی باد
@sorayya_ir