بنز 1926
با جعفر و حنیف در کافه نشسته بودیم و داشتیم راجع به موضوع پایان نامه هایمان حرف میزدیم میز بغلی صدا بلند کرده بود و داشت از مظلومیت قوم یهود میگفت و ظلمهایی که بر آن شده با آب و تاب تعریف م اینجا هر د می کرد که ما به سرزمین موعودمان در تورات برگشتیم و حالا که میخواهیم در سرزمین مادریمان زندگی کنیم #فلسطینیها نمیگذارند کاسه صبر حنیف لبریز شد بلند شد و رفت سر میز کناری و گفت: «ببین کثافت، اولاً صدات و بیار پایین توی این کافه جز تو هم آدم نشسته. ثانياً اون تابلوی روبه روی کافه رو میبینی؟ ترسیده و مردد گفت: «خب؟» دفتر قدیمی شرکت بنزه عمر این کارخونه از عمر کشور جعلی شما بیشتره شیرفهم شدی #موشكثيف؟ من و جعفر خنديديم. حلقه دورش هم خندیدند مثل سگ زوزه میکشید از استیصال.
#خاکسترگنجشکها
ادامه دارد ....
┏━━ 🎵 ━┓
🆔 @sot_enghelabi
┗━━ 🎵 ━┛