هیئت سفیران زینب (س)6_144232837859053150.mp3
زمان:
حجم:
13.46M
#روضه_توسل_امام_حسن
#حاج_میثم_مطیعی
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای این که حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربتِ او
دو چشمِ علقمه گریان و اشکبارِ حسن
*شاید وقتی بی دست کربلا کنار علقمه به زمین افتاد...وقتی مادرسادات اومد استقبالش...اون وقتی که صدا می میزد:پسرم! عزیزدلم! شاید اونجا (حرف منه...نمیدونم...)حضرت عباس با خودش میگفت:حسنم چه کشیدی...؟ چه دیدی...؟*
«حسن جآن....حسن جآن...»
پنجره و کبوترا با من...با من...
شلوغیِ کرب و بلا با تو...
خلوتیِ صحن بقیع با من...با من...
*آقا برات بمیرم..ای امام مظلوم...*
ضریح کرب و بلا نقره داغِ تربتِ او
زهیر و حر و حبیبند داغدارِ حسن
اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است
امام ها همه جمعند در کنارِ حسن
«حسن جآن...حسن جآن...»
مزار خاکیِ او شد ابوترابیه محض
از آن به بعد نجف گشت خاکسارِ حسن
عجب نباشد اگر که به روزِ رستاخیز
حسین فاطمه برخیزد از جوارِ حسن
برایِ غربتِ او بی قرار می گریم
شبیهِ شمعِ خیالی، سرِ مزارِ حسن
برای داغِ دو تا ماهپاره اش
یا که برای لحظه یِ جانسوزِ احتضارِ حسن
*دوتا پسر فرستاد کربلا...دوتا دسته گل فرستاد،فدایی بشن...*
برای روضه یِ او با کنایه می خوانم
مدینه، کوچه، فدک نامه، گوشواره،
غریب اونیه که همدمِ اشک و آهه
دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...
«حسن،آقام حسن،آقام حسن،حسن جان...»
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
* آقا یه کربلا به ما میدی بریم؟
گدا اومده در خونه ات....*
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
آقا تو مدینه س ولی حرم نداره
📲 @southosein
هیئت سفیران زینب (س)هیئت عقیله بنی هاشم سبزوار_روضه کربلایی محمد مهری شب دوم مراسم شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام مردادماه ۱۴۰۳-1725331112.mp3
زمان:
حجم:
6.11M
#روضه_توسل_امام_حسن
🎤•|محمد مهری|•
زینب بیا کنارم بنگر به حال و روزم
رنگ از رُخم پریده از داغ کوچه سوزم
دیگر نمانده جانی در پیکر نزارم
از خاطرات مادر عمریه خون میبارم
*امام حسن میخواد روضه بخونه...*
تو کوچه ها حرومیا
ریختن سر مادرمون پیش بابا...
مادرما تو کوچه ها
ناله میزرد به زیر لب علی بیا
وقتی که دشمن پست
زد بر رویش کشیده
*آقا به عبدالزهرا فرمود: عبدالزهرا! چرا روضه ما رو نمیخونی؟ گفت: آقا جانهمین امروز توخرم داداش جانتون روضه شما روخوندم. آقاجان مگه روضه شما همین نیست توخونه خودتون همسرتون جسارت کرد زهر داد به شما..شما فرمودین داداش حسینم رو خبر کنید..زینب رو خبر کنید..روضه رو خوند..آقا فرمود عبدالزهرا روضه، روضه ی من نیست..گفت آقا روضه ی شما چیه آقا؟فرمود: عبدالزهرا اینجوری روضه ی من رو بخونید..سن و سالی نداشتم مادرم فرمود: حسن جان بیا بریم مادر دستم تو دست مادرم بود.رفتیم تو راه برگشت همچین که وارد کوچه بنی هاشم شدیم. یه مرتبه نگاه کردم عبدالزهرادیدم کوچه تاریک شد..*
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
*عبدالزهرا اینجوری روضه منو بخون
امام مجتبی همونجا از دنیا رفت..*
مردک پست که روزی نمک حیدر خورد
داد زد بر سر مادربه غرورم برخورد
وقتی که دشمن پست زد بر رویش کشیده
دیدم که قطره خون از معجرش چکیده
دست عدو بزرگتر بوده ز روی مادر
نقش زمین شد آنجا شاخه ی یاس حیدر
📲 @southosein