eitaa logo
🌿 قرارگاه کوثر
428 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2هزار ویدیو
149 فایل
┈•✿‌‌‌‌‌‌﷽✿•┈. پایگاه کوثر مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)💚 اطلاع رسانی گزارشات و خبرها و فعالیت های پایگاه کوثر #بسیج_یعنے_نیروے_ڪار_آمد_ڪشور_براے_همه_میدانها
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 قرارگاه کوثر
✨﷽✨ #یـادت_بـاشـد♥️ ✍ #فصل_‌اول (#خواستگاری) #قسمت‌10 اکثر سوال‌ها
✨﷽✨ ♥️ ✍ () مهر حمید از همان لحظه اول به دلم نشسته بود. به یاد عهدی که با خدا بسته بودم افتادم؛ درست روز بیستم حمید برای خواستگاری به خانه ما آمده بود. تصورش را هم نمی‌کردم توسل به ائمه این‌گونه دلم را گرم کند و اطمینان بخش قلبم باشد. حس عجیب و شورانگیزی داشتم. همه آن ترس‌ها و اضطراب‌ها جای خودشان را به یک اطمینان قلبی داده بودند. تکیه‌گاه مطمئنم را پیدا کرده بودم، احساس می‌کردم با خیال راحت می‌توانم به حمید تکیه کنم. به خودم گفتم: _ حمید همون کسی هستش که میشه تا ته دنیا بدون خستگی باهاش همراه شد. سه روزی از این ماجرا گذشت. مشغول رسیدگی به گل‌های گلخانه بودم. مادرم غیر مستقیم چند باری نظرم را درباره حمید پرسیده بود. از حال و روزش معلوم بود که خیلی خوشحال است، از اول به حمید علاقه مادرانه‌ای داشت. در حال صحبت بودیم که تلفن خانه به صدا در آمد. مادرم گوشی را برداشت. با همان سلام اول شصتم خبردار شد که احتمالا عمه برای گرفتن جواب تماس گرفته است. در حین احوال‌پرسی، مادرم با دست به من اشاره کرد که به عمه چه جوابی بدهد؟ آمدم بگویم هنوز که یک هفته نشده، چرا آنقدر عجله دارید؟ بعد پیش خودم حساب کردم دیدم جواب من که مشخص است؛ چه امروز، چه چند روز بعد. شانه‌هایم را دادم بالا. دست آخر دلم را به دریا زدم و گفتم: _ جوابم مثبته، ولی چون ما فامیل هستیم، اول باید بریم برای آزمایش ژنتیک تا یه وقت بعدا مشکل پیش نیاد. تا جواب آزمایش نیومده این موضوع رو با کسی مطرح نکنن. علت اینکه عمه آنقدر زود تماس گرفته بود حرف‌های حمید بود. به مادرش گفته بود: _ من فرزانه خانم رو راضی کردم. زنگ بزن. مطمئن باش جواب بله رو می‌گیریم. ...