eitaa logo
"عصمت"
226 دنبال‌کننده
927 عکس
269 ویدیو
7 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊عصمت! شهیده ای که به معلم بودنش افتخار می کرد... 📚برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت گرامیداشت روز معلم 🔻بعد از اینکه درسش تمام شد، یک روز با تعدادی از دوستانش به اداره آموزش و پروش رفت و برای استخدام امتحان داد و قبول شد. از طرف اداره دو سه روزی در یکی از مدارس تدریس کرد، اما منصرف شد و گفت: هر چه پیش خودم فکر می کنم اینجا جای من نیست. با تعجب گفتم: تو که دوست داشتی معلم بشی؟! چرا تصمیمت عوض شد؟! گفت: توی اداره نیروی خوب و مومن زیاد هست. به فرمان امام خمینی ره تازه تاسیس شده، رادیو اعلام کرده نیروی فعال میخواد. پرسیدم: یعنی تو فکر حقوقش نیستی؟ گفت: نه اصلا. به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: پول مهم نیست. اصل کار کمک به افراد محروم و نیازمند جامعه است. .... در مدت کمی که توانست این کار را با شوق ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش آموزان جامانده از تحصیل، بی بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. برای تدریس به روستاهای اطراف شهر می رفت. عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود. با ظاهری آراسته و مرتب به محل تدریسش می رفت. متین و با وقار بود. همه جا ادب را رعایت می کرد. هیچ گونه تکبری نداشت و به سادگی لباس می پوشید. لیستی تهیه کرده بود از کتابهای مفید و خواندنی، آنها را از شهر می خرید یا از کسی به امانت می گرفت و به روستا می برد و به شاگردانش می داد که بخوانند. آنها را به مطالعه دعوت می کرد. 📚به کانال شهید عصمت پورانوری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📌تصویر ارسالی کادر درمان استان اردبیل که از ابتدای هجوم ویروس کرونا با نام شهیده عصمت پورانوری به این میدان گام نهادند و در بیمارستان به مداوای بیماران می پردازند. 🔻یکی از این کادر درمان به ادمین کانال شهید عصمت پورانوری گفت: ما عصمت پورانوری هستیم و دختر حاج قاسم سلیمانی... 💌با آرزوی سلامتی و طول عمر برای کادر درمان در استان اردبیل ✍به کانال شهید عصمت پورانوری در ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
💌زینت شهرهای ما نام شماست. 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚🇮🇷برشی از کتاب عصمت بمناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ❤عصمت عاشق امامش بود❤ تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم، عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت« بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! » تازه گفت: «چي شده؟ » گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. » سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بي‌حال شده بود. ولي بازم مي‌نوشت و به حرفهاي من گوش مي‌داد. با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟» گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟» گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟» با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت می‌نوشت، سرش را بلند کرد و گفت: «مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من می‌نويسم که حرف الهي ياد بگيرم. » کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا خيلي گرم شده. » گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشته‌ها رو چند بار بخونم که نکنه کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.» برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری. 🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
📚🇮🇷برشی از کتاب عصمت بمناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ❤عصمت عاشق امامش بود❤ تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم، عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت« بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! » تازه گفت: «چي شده؟ » گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. » سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بي‌حال شده بود. ولي بازم مي‌نوشت و به حرفهاي من گوش مي‌داد. با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟» گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟» گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟» با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت می‌نوشت، سرش را بلند کرد و گفت: «مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من می‌نويسم که حرف الهي ياد بگيرم. » کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا خيلي گرم شده. » گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشته‌ها رو چند بار بخونم که نکنه کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.» برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری. 🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
🥀عصمت در فراق شهید بهشتی 📚برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ به مناسبت شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد و تن از یاران با وفایش... 🔻دنباله‌رو روحانيوني مثل آيت‌الله بهشتي بود. در خواندن و شنيدن سخنانش سر از پا نمي‌شناخت. دفتر مرکزي حزب جمهوري در خيابان آفرينش بود. کلاس‌هايي در آنجا برگزار مي‌شد که خيلي به حضورش اهميت مي‌داد. هر روز با چند نفر از دوستانش به دفترحزب جمهوري مي‌رفتند و در کلاس‌ها شرکت مي‌کردند. علاقة شديدي به خواندن خبرها داشت. تمامي اخبارهاي روز را از طريق راديو، تلويزيون و روزنامه‌ها دنبال مي‌کرد. يک روزصبح به جز من و عصمت کسی خانه نبود. توی آشپزخانه مشغول آماده‌کردن ناهار بودم. عصمت هم توي حياط روي پله نشسته بود و به اخبار راديو گوش مي‌داد که يک‌دفعه صداي ناله‌اي به گوشم خورد. شعلة چراغ را کم کردم و رفتم توي حياط. عصمت بود. داشت گريه مي‌کرد. سرش را به ديوار مي‌زد و بلند مي‌گفت: «خدا، خدا، خدا!» مات و مبهوت نگاهش مي‌کردم. حال عجيبي داشتم. نزديک بود سکته کنم. با سختي رفتم طرفش. وقتي ازش پرسيدم: «چي شده؟» صورتش را طرفم چرخاند. دو قدم آمد جلو، افتاد کف حياط و با حالتي پريشان به سر و صورتش مي‌زد و هاي هاي گريه مي‌کرد. من هم که تعجب کرده بودم، دوباره پرسيدم: «چي شده؟! چه اتفاقي افتاده؟!» جواب داد: «چي بگم! مي‌خواستي چي بشه؟ نمي‌دوني کي رو از دست داديم، آيت‌الله بهشتي رو شهيد کردن!» دوباره زد زير گريه، مثل پدر از دست داده‌ها به خودش مي‌پيچيد. يکي در را محکم مي‌کوبيد. چادرم را از روي بند کشيدم پايين و سرم کردم، رفتم دم در. آقا يوسف بود. صداي گرية عصمت را از توی کوچه شنيده بود. تا مرا ديد سلام نکرده پرسيد: «چي شده؟! اتفاقي افتاده؟!» گفتم: «والا چي بگم!» اشاره کردم به عصمت و هيچي نگفتم. وقتي عصمت را ديد، با عجله آمد داخل خانه و کنارش نشست. تا چشمش به آقا يوسف افتاد. با صداي گرفته به او گفت: «عمو! آيت‌الله بهشتي شهيد شد.» چشمانش سرخ شده بود. ناي بلند شدن نداشت. کلي باهاش حرف زد تا کمي آرام شد. بعد دستش را گرفت و از زمين بلندش کرد. عصمت که رفت سمت هال. آقا يوسف راديو را از روي زمين بلند کرد و داد دستم و با ناراحتي بهم گفت: «مراقبش باش. روحيه‌اش خيلي بهم ريخته.» بعد از کمي خداحافظي کرد و رفت. 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
AudioCutter_02_Shahid-pouranvari_alami_1.mp3
38.3M
🌹در این روزها یادی کنیم از شهدای زن که در روزهای خون و آتش جان دادند اما حجاب نه... 🎙بشنوید پادکست: برگرد خواهرم عصمت... 🔻با صدای: کربلایی علی اعلمی 🔻متن از: علی موجودی 🌷شهیده عصمت پورانوری🌷 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🇮🇷 کتاب عصمت، زندگینامه شهید شاخص سال ۹۸، بمناسبت هفته بسیج🇮🇷 🔅عصمت، نیروی دلباخته ی شجره طیبه بسیج🔅 🕊صبح ها قبل از همه بیدار می شد تا به بسیج برود. انگار پرو بال می گرفت. فعال بود و پرشور. علاقه خاصی به بسیج داشت. به همراه خواهرانِ داوطلب بسیجی توی بسیاری از صحنه ها حضور داشت. در خصوص شرکت او در کارهایی که برای خدا و کمک به خلق الله بود مخالفتی نداشتم و از دل و جان راضی بودم. چون خوب می دانستم که عصمت همیشه راه درست را انتخاب می کند و این مهم را با دیدن دوستانش بیشتر متوجه می شدم و می فهمیدم که دخترم دارای چه خصوصیات و علایقی است. تدفین و خاکسپاری شهدا و دیدار با خانواده های این عزیزان از جمله فعالیتهایش بود. بعد از تشییع شهدا در کنار خانواده های آنها در گلزار شهید آباد می نشست وقتی به خانه بر می گشت به من می گفت: "مادر هر وقت خواستی بری شهیدآباد درسته که برای زیارت شهید می ری اما باید به قطره قطره اشک چشمای مادر یه شهید خیره بشی و از نزدیک صبوری خانواده اش را ببینی و بنشینی کنارشون. توی این چهره ها رازهای زیادی وجود داره. ما باید اونا رو الگوی خودمان قرار بدیدم و براشون تسلی خاطر باشیم." در اردوهای جهادی شرکت می کرد و.... 📚به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
33.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتگوی سرکار خانم ترابی کیا، رزمنده و جهادگر دوران دفاع مقدس، استاد حوزه و دانشگاه...دوست شهید عصمت پورانوری در برنامه ویژه برنامه قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا - 🔻خانم ترابی کیا در مورد زندگانی سراسر معرفت شهید عصمت و پس از شهادت ایشان صحبت کردند و به زنده بودن شهدا به ویژه شهید عصمت پورانوری طبق آیات قرآن مبنی بر زنده بودن شهدا اشاره نمودند. 🔻این گفتگو در ایام شهادت حضرت فاطمه الزهرا س ۳ دی ماه ۱۴۰۱ از شبکه های سیما، شبکه قرآن و تلوبیون بصورت زنده پخش گردید. 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
🔸️ گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله‌ی امام سجاد(ع) و رنج چندین ساله‌ی زینب کبری(س) از این قبیل است. 🔸️ رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.‌ بعد از آن هم همه‌ی ائمه(ع) تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند! ✍ رهبر معظم انقلاب؛ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
33.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتگوی سرکار خانم ترابی کیا، رزمنده و جهادگر دوران دفاع مقدس، استاد حوزه و دانشگاه...دوست شهید عصمت پورانوری در برنامه ویژه برنامه قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا - 🔻خانم ترابی کیا در مورد زندگانی سراسر معرفت شهید عصمت و پس از شهادت ایشان صحبت کردند و به زنده بودن شهدا به ویژه شهید عصمت پورانوری طبق آیات قرآن مبنی بر زنده بودن شهدا اشاره نمودند. 🔻این گفتگو در ایام شهادت حضرت فاطمه الزهرا س ۳ دی ماه ۱۴۰۱ از شبکه های سیما، شبکه قرآن و تلوبیون بصورت زنده پخش گردید. 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🕊عصمت! شهیده ای که به معلم بودنش افتخار می کرد... 📚برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت گرامیداشت روز معلم 🔻بعد از اینکه درسش تمام شد، یک روز با تعدادی از دوستانش به اداره آموزش و پروش رفت و برای استخدام امتحان داد و قبول شد. از طرف اداره دو سه روزی در یکی از مدارس تدریس کرد، اما منصرف شد و گفت: هر چه پیش خودم فکر می کنم اینجا جای من نیست. با تعجب گفتم: تو که دوست داشتی معلم بشی؟! چرا تصمیمت عوض شد؟! گفت: توی اداره نیروی خوب و مومن زیاد هست. به فرمان امام خمینی ره تازه تاسیس شده، رادیو اعلام کرده نیروی فعال میخواد. پرسیدم: یعنی تو فکر حقوقش نیستی؟ گفت: نه اصلا. به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: پول مهم نیست. اصل کار کمک به افراد محروم و نیازمند جامعه است. .... در مدت کمی که توانست این کار را با شوق ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش آموزان جامانده از تحصیل، بی بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. برای تدریس به روستاهای اطراف شهر می رفت. عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود. با ظاهری آراسته و مرتب به محل تدریسش می رفت. متین و با وقار بود. همه جا ادب را رعایت می کرد. هیچ گونه تکبری نداشت و به سادگی لباس می پوشید. لیستی تهیه کرده بود از کتابهای مفید و خواندنی، آنها را از شهر می خرید یا از کسی به امانت می گرفت و به روستا می برد و به شاگردانش می داد که بخوانند. آنها را به مطالعه دعوت می کرد. 📚به کانال شهید عصمت پورانوری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
🕊بمناسبت سالروز ازدواج حضرت علی ع و حضرت زهرا س کتاب "عصمت" بخوانیم و به دخترانمان هدیه بدهیم... و انتخاب همسر و مهریه کم و چشم پوشی از تمام سنت های دست و پا گیر ازدواج و نگاهی زیبا به ازدواج آسان... و سبک ازدواجی که در معرکه جنگ به اجرا گذاشت... بانویی که تکثیرش گزینه ای برای تحقق تمدن نوین اسلامی است... 📚به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
AudioCutter_02_Shahid-pouranvari_alami_1.mp3
38.3M
🌹در این روزها یادی کنیم از شهدای زن که در روزهای خون و آتش جان دادند اما حجاب نه... 🎙بشنوید پادکست: برگرد خواهرم عصمت... 🔻با صدای: کربلایی علی اعلمی 🔻متن از: استاد علی موجودی 🌷شهیده عصمت پورانوری🌷 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🇮🇷 کتاب عصمت، زندگینامه شهید شاخص سال ۹۸، بمناسبت هفته بسیج🇮🇷 🔅عصمت، نیروی دلباخته ی شجره طیبه بسیج🔅 🕊صبح ها قبل از همه بیدار می شد تا به بسیج برود. انگار پرو بال می گرفت. فعال بود و پرشور. علاقه خاصی به بسیج داشت. به همراه خواهرانِ داوطلب بسیجی توی بسیاری از صحنه ها حضور داشت. در خصوص شرکت او در کارهایی که برای خدا و کمک به خلق الله بود مخالفتی نداشتم و از دل و جان راضی بودم. چون خوب می دانستم که عصمت همیشه راه درست را انتخاب می کند و این مهم را با دیدن دوستانش بیشتر متوجه می شدم و می فهمیدم که دخترم دارای چه خصوصیات و علایقی است. تدفین و خاکسپاری شهدا و دیدار با خانواده های این عزیزان از جمله فعالیتهایش بود. بعد از تشییع شهدا در کنار خانواده های آنها در گلزار شهید آباد می نشست وقتی به خانه بر می گشت به من می گفت: "مادر هر وقت خواستی بری شهیدآباد درسته که برای زیارت شهید می ری اما باید به قطره قطره اشک چشمای مادر یه شهید خیره بشی و از نزدیک صبوری خانواده اش را ببینی و بنشینی کنارشون. توی این چهره ها رازهای زیادی وجود داره. ما باید اونا رو الگوی خودمان قرار بدیدم و براشون تسلی خاطر باشیم." در اردوهای جهادی شرکت می کرد و.... 📚به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سید مرتضی آوینی: شهادت پایان نیست، آغاز است... 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🔸️ گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله‌ی امام سجاد(ع) و رنج چندین ساله‌ی زینب کبری(س) از این قبیل است. 🔸️ رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.‌ بعد از آن هم همه‌ی ائمه(ع) تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند! ✍ رهبر معظم انقلاب؛ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
AudioCutter_02_Shahid-pouranvari_alami_1.mp3
38.3M
🌹در این روزها یادی کنیم از شهدای زن که در روزهای خون و آتش جان دادند اما حجاب نه... 🎙بشنوید پادکست: برگرد خواهرم عصمت... 🔻با صدای: کربلایی علی اعلمی 🔻متن از: استاد علی موجودی 🌷شهیده عصمت پورانوری🌷 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚مخاطبان کتاب عصمت، در کشورهای خارجی گُل کاشتند و نام شهدای شاخص دزفول را به گوش عالم رساندند. 📌مخاطبان کتاب عصمت، به قلم سیده رقیه آذرنگ با خواندن ترجمه این کتاب در کشورهای خارجی از جمله آذربایجان، ترکیه و... یک ابتکار جالب به خرج دادند و نام هر شهیدی از دزفول قهرمان را که در متن کتاب عصمت، ذکر شده همراه با تصویر آن شهید عزیز در پوستر درج نمودند و با این اقدام تحسین برانگیز نام شهدای شاخص انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دزفول را به گوش عالم رساندند. پ.ن: گفتنی است در پوستر بالا عکس شهید محمد علی مومن یکی از شهدای شاخص انقلاب اسلامی دزفول، همراه با متنی که درباره این شهید در کتاب عصمت ذکر شده طراحی گردیده است. 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
"عصمت"
🥀عصمت در فراق شهید بهشتی 📚بازنشر برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ، درباره شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد و تن از یاران با وفایش بمناسبت شهادت خادم الرضا، رئیس جمهور محترم و مغتنم جناب آقای آیت الله دکتر ابراهیم رئیسی و همراهان گرامی شان در حادثه سقوط بالگرد 🔻عصمت؛ دنباله‌رو روحانيوني مثل آيت‌الله بهشتي بود. در خواندن و شنيدن سخنانش سر از پا نمي‌شناخت. دفتر مرکزي حزب جمهوري در خيابان آفرينش بود. کلاس‌هايي در آنجا برگزار مي‌شد که خيلي به حضورش اهميت مي‌داد. هر روز با چند نفر از دوستانش به دفترحزب جمهوري مي‌رفتند و در کلاس‌ها شرکت مي‌کردند. علاقة شديدي به خواندن خبرها داشت. تمامي اخبارهاي روز را از طريق راديو، تلويزيون و روزنامه‌ها دنبال مي‌کرد. يک روزصبح به جز من و عصمت کسی خانه نبود. توی آشپزخانه مشغول آماده‌کردن ناهار بودم. عصمت هم توي حياط روي پله نشسته بود و به اخبار راديو گوش مي‌داد که يک‌دفعه صداي ناله‌اي به گوشم خورد. شعلة چراغ را کم کردم و رفتم توي حياط. عصمت بود. داشت گريه مي‌کرد. سرش را به ديوار مي‌زد و بلند مي‌گفت: «خدا، خدا، خدا!» مات و مبهوت نگاهش مي‌کردم. حال عجيبي داشتم. نزديک بود سکته کنم. با سختي رفتم طرفش. وقتي ازش پرسيدم: «چي شده؟» صورتش را طرفم چرخاند. دو قدم آمد جلو، افتاد کف حياط و با حالتي پريشان به سر و صورتش مي‌زد و هاي هاي گريه مي‌کرد. من هم که تعجب کرده بودم، دوباره پرسيدم: «چي شده؟! چه اتفاقي افتاده؟!» جواب داد: «چي بگم! مي‌خواستي چي بشه؟ نمي‌دوني کي رو از دست داديم، آيت‌الله بهشتي رو شهيد کردن!» دوباره زد زير گريه، مثل پدر از دست داده‌ها به خودش مي‌پيچيد. يکي در را محکم مي‌کوبيد. چادرم را از روي بند کشيدم پايين و سرم کردم، رفتم دم در. آقا يوسف بود. صداي گرية عصمت را از توی کوچه شنيده بود. تا مرا ديد سلام نکرده پرسيد: «چي شده؟! اتفاقي افتاده؟!» گفتم: «والا چي بگم!» اشاره کردم به عصمت و هيچي نگفتم. وقتي عصمت را ديد، با عجله آمد داخل خانه و کنارش نشست. تا چشمش به آقا يوسف افتاد. با صداي گرفته به او گفت: «عمو! آيت‌الله بهشتي شهيد شد.» چشمانش سرخ شده بود. ناي بلند شدن نداشت. کلي باهاش حرف زد تا کمي آرام شد. بعد دستش را گرفت و از زمين بلندش کرد. عصمت که رفت سمت هال. آقا يوسف راديو را از روي زمين بلند کرد و داد دستم و با ناراحتي بهم گفت: «مراقبش باش. روحيه‌اش خيلي بهم ريخته.» بعد از کمي خداحافظي کرد و رفت. 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚🇮🇷برشی از کتاب "عصمت" به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی ره 🖤عصمت، عاشق امامش بود🖤 ▪️راوی مادر شهید عصمت پورانوری: تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم، عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت« بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! » تازه گفت: «چي شده؟ » گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. » سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بي‌حال شده بود. ولي بازم مي‌نوشت و به حرفهاي من گوش مي‌داد. با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟» گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟» گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟» با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت می‌نوشت، سرش را بلند کرد و گفت: «مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من می‌نويسم که حرف الهي ياد بگيرم. » کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا خيلي گرم شده. » گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشته‌ها رو چند بار بخونم که نکنه کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.» برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری. 🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
"عصمت"
روی کفن من بنویسید، «کسی است که برای حجاب دختران و زنان تلاش کرد» واکنش سردار رادان به فیلم منتشره
🍂🍃🌺🍂🍃🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍃🍂 🌺برشی ازکتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ به روایت مادر شهدا عصمت و علیرضا پورانوری 📌بعد از مرگم بر روی مزارم تابلویی نصب کنید و با خط درشت بنویسید: حجاب هدیه حضرت زهراست... 🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃 🌺 به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇🌺 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
در ایام فاطمیه یاد کنیم خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری را که خطاب به دخترانِ کم حجاب یا بی حجاب در دوران انقلاب ، بی آنکه در برخورد با آنان رفتار تندی داشته باشد، یک بیت شعر را چه صادقانه و عارفانه می خواند: " ای زن! به تو از فاطمه(س) اینگونه خطاب است... ارزنده ترین زینتِ زن، حفظِ حجاب است." 🔅عصمت⬇️ ➕@srazarang