🌼قالَ مولانا الصادق علیهالسلام:
♦️«إذا قالَ الرَّجُلُ: «اَللّٰهُمَّ اغْفِر لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، وَالْمُسلِمينَ وَالْمُسلِماتِ، اَلْأَحياءِ مِنْهُم وجَميعِ الْأَمْواتِ» رَدَّ اللّهُ عَلَيهِ بِعَدَدِ مَن مَضى ومَن بَقِيَ مِن كُلِّ إنسانٍ دَعوَةً»
🌺هرگاه شخصى بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِر لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، وَالْمُسلِمينَ وَالْمُسلِماتِ، اَلْأَحياءِ مِنْهُم وجَميعِ الْأَمْواتِ»، خداوند به شمارِ هر انسانى كه درگذشته و هر انسانى كه باقى است، يك دعا به او برمىگردانَد.
📚فلاح السائل صفحه110
🌼قالَ مولانا امیرالمومنین علیهالسلام:
♦️«إنَّکُم وما تَأمُلُونَ مِن هذِهِ الدُّنیا أثوِیاءُ مُؤَجَّلونَ»
🌼شما و آرزوهای شما در این دنیا، میهمانانی موقّت هستید.
📚نهج البلاغه، خطبه۱۲۹
امام سجاد علیه السلام :
الدُّنيا سِنَةٌ وَالآخِرَةُ يَقَظَةٌ، ونَحنُ بَينَهُما أضغاثُ أحلامٍ .
دنيا خواب است و آخرت ، بيدارى ، و ما [در فاصله ]ميان اين دو ، خواب هايى آشفته مى بينيم.
تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۲۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملاقات هنگام احتضار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔅کاری که سکرات موت را آسان میکند...‼️
🎙 حاج آقا عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💢 آثار و برکات خواندن آیت الکرسی برای اموات
🎙استاد عالی
📌 نام نیک است که باقی ماند
تا می توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد...
🌤 نگران قیامت نباش اگر...
🌱 قرآن: اگر با ایمان به خدا و روز قیامت، به کارهای صالح و نیکو بپردازی، مطمئن باش روز قیامت برایت نگران کننده و ترسناک نخواهد بود!
#قیامت | آیه ۱۱۲ سوره طه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#کلیپ
💭چطور میشه یار امام زمان بود؟!
❌با تنبلی و وقت گذروندن تو فضای مجازی و ... میشه؟!!
‼️آیا میدونی حوائج و خواسته های امام چیه؟!
یا فقط میدویی سمت امام و زیارت، برای حوائج خودت؟!! 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان اهل محبته💚
حتی وقتی که ما هیچ توجهی به ایشان نمیکنیم...
✅فتنه های آخرالزمان
✍️امام رضا (علیه السلام ) فرمودند:
فتنهء بعضی از کسانی که ادعای محبت ما را دارند بر شیعیان ما ، از فتنهء دجال سخت تر است! راوی پرسید: چرا؟
💭 حضرت فرمودند: چون با دشمنان ما دوستی و با دوستان ما دشمنی می کنند ، این کار آن ها باعث خلط حق و باطل شده و امر را بر مردم مشتبه می سازد ، تا جایی که مؤمن از منافق تشخیص داده نمی شود .
📚 صفات الشیعة ، ص ۸
📚 وسائل الشيعة ، ج ۱۶ ، ص ۱۷۹
📚 بحار الأنوار ، ج ۷۲ ، ص ۳۹۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترینفرمولیاریامامزمان(عج)...🌱!.
داستان سید عبدالکریم کفاش
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
امام(ع) به سراغ شما بیایند*
یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»1
پی نوشتها:
*برگرفته از: محمدرضا باقی اصفهانی، عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص204-202، به نقل از: سرمایه سخن، ج1.
1 .ملاقات با امام عصر، ص268.
✳️ باید مضطر و بیچارهٔ او شویم!
🔻 مهم این است که بدانیم کلید کار این است که باید «مضطر» و بیچارهٔ او شویم، و تنها «علم» و «معرفت»، با همهٔ ارزشی که دارد، راه به جایی نمیبرد.
🔸 اگر لیوان آبی در مقابلمان باشد، یقین به وجودش داریم. خاصیت آب را هم میدانیم. اگر یک دانشمند فیزیک یا شیمی باشیم، ترکیب شیمیایی و خواص فیزیکی و شیمیایی آن را هم میدانیم؛ اما این علم و یقین حرکتی در ما ایجاد نمیکند تا به سمت آن دست دراز کنیم. چرا؟ چون «تشنه» نیستیم؛ «عطش» نداریم؛ دردِ آب نداریم. ولی اگر در یک بیابان خشک تشنه شدیم و به عطش شدید گرفتار شدیم و جگرمان سوزش پیدا کرد، آن وقت یقین به وجود آب هم لازم نیست. حتی اگر احتمال بدهیم که در چند کیلومتری آب وجود دارد، به طرفش میدویم!
🔺 پس آنچه حرکت و تلاش و شور و گرمی میآورد، «نیاز» و «احتیاج» و «اضطرار» و «دردمندی» است؛ نه علم و یقین.
👤 #استاد_مسعود_عالی
📚 از کتاب #قبله_آخرین | ج۱
📖 ص ۲۴
💠 صادق آل محمد علیه السلام فرمودند:
🔅 «هیچ چیز نزد خدا از صرف نمودن مال برای امام علیه السلام محبوب تر نیست و بدرستی که خداوند در عوض یک درهم که مؤمن از مال خود به مصرف امام برساند به اندازه کوه احد در بهشت به او عطا می فرماید.»
📚(کافی/ج۱/ص۵۳۸)
📌این صدقه دادن های اول صبحت به نیت سلامتی امام زمانت (اگر چه مبلغ اندکی باشد) خیلی اوضاع و احوال زندگی ات را سر و سامان می دهد، مطمئن باش مولای کریم و سخی، بدهکار تو و من نمی مانند و چیزی را پیش خود نگه نمیدارد بلکه به حکم آیه قرآن با بهتر از آن برایمان جبران می کند. امتحان کن برداشتن قدمی برای امام زمانت را…
شیطان تشکیلاتی کار میکنه! گام به گام میاد جلو! «خطوات شیطان˝» به همین معناست! و برای غلبه بر شیطان هم، لازمه که گام به گام و تشکیلاتی عمل کرد! اولین قدم کار تشکیلاتی، مدیریت زمانه! بدون مدیریت زمان و وقتت، نمیتونی بر شیطان غلبه کنی! وقتت رو پر نکنی، شیطان برات برنامه ریزی میکنه! وقتت رو پر میکنه از کارای بیهوده و بیفایده که نامیده میشه: لهو و لعب! یعنی پوچ، بیهوده، مسخرهبازی!
#روضهفکر
خدایا به خودت پناه می بریم
😰اولویت زیاد، انسان را گیج میکند!
- انسان نمیتواند همهی کارهایی را که دوست دارد با هم و همزمان پیش ببرد. باید برای کارهایش اولویت تعریف کند.
- همهی افراد موفق میدانند برای انتخاب گزینهی «بهتر» باید گزینهب «خوب» را جواب کنند.
- مشکل وقتی پیدا میشود که کارهای خرده ریز وقت زیادی را طلب میکنند.
گفته شده: «به بیشتر هدفهای بزرگمان نمیرسیم، زیرا اول به کارهای پیش پا افتاده میرسیم».
- اگر انتخاب نکنید، میبازید. هر انسانی در برنامهریزی یا مبتکر است یا منفعل. دفتر برنامهریزیِ ما، نمونهی خوبی برای اثبات این ادعاست. مساله، پرکردن وقت نیست، بلکه باید ببینیم چه کسانی و چه کارهایی وقت ما را می گیرند.
🚨اولویت ها را تعیین کنید:
۱. کارهای بسیار مهم/ بسیار فوری: اول به این کارها بپردازید.
۲. کارهای بسیار مهم/ غیرفوری: برای انجام این کارها مهلت تعیین کنید و در دفتر برنامهریزی وقتی برای آن تعیین کنید.
۳. کارهای کم اهمیت/ بسیار فوری: برای انجام این کارها راه حلهای سریع و موثر پیدا کنید، حتی اگر میشود انجامش را به کس دیگر واگذار کنید.
۴. کارهای کم اهمیت/ غیرفوری: این کارها را فهرست کنید و یک روز در هفته برای انجام همهی آنها با هم وقت بگذارید. این دست کارها را هم میشود به دیگران واگذار کرد و شاید حتی با تجدید نظر به طور کلی از انجام آن صرف نظر کرد.
📚با استفاده از کتاب: رهبری
جان ماکسول، فضل الله امینی
چطور بدبخت بشیم؟ راهنمای عملی و ۱۰۰٪ تضمینی
اینهمه مردم چرا دنبال خوشبختی و حال خوب هستن؟ چه کار بیهوده و بی ارزشیه این؟
الان تو این دوره زمانه دیگه خوشبختی و صداقت و نجابت و مردانگی و خانومی و درستی و محبت و عشق و حال خوب که مُد نیست، بدجنسی و اخمو و ناراحت بودن و ریاکاری و دروغگویی و نامردی و شهوت رانی و به دنبال بدبختی بودن، مُده.
پس بیاید ببینیم چطور میشه بدبخت بشیم که باکلاس تر و جذاب تر و مُدرن تر و متمدن تر و امروزی تر به نظر بیایم.
مواد لازم برای بدبختی، یا ۱۱ درجه بدبختی
در درجه اول باید از خدا و قرآن و پیامبر و امام ها کاملاً دور بشی، این چیزا قدیمی شده دیگه. امروزی باش. وقتشه برای باکلاس و متمدن و مُدرن شدن، با جناب ابلیس درِ دوستی رو باز کنیم و سیم های ترمز رو هم پاره کنیم. چون در این مسیر، ترمز گرفتن حرامه.
در درجه دوم باید حسابی تو ریاکاری استاد بشی، چون خیلی جاها هم کارِت رو راه میندازه و هم خیلی خوب کمکت میکنه تو تبدیل شدن به یه بدبختِ تمام عیار.
در درجه سوم باید کنترل رو بدی دست شهوت. عین یه دستگاه GPS موقعیت یابیت میکنه و از مبدأ به مقصد، یعنی بدبختی، میرسانه. برای آقایان یه جفت چشم کافیه، برای خانوم ها هم همون مچ پا کافیه.
در درجه چهارم باید اصلاً به آینده فکر نکنی و هیچگونه سختی رو هم تحمل نکنی، در لحظه باش بابا، ما تا ابد زنده ایم، خدایی هم که نیس، ریاکاری رفیقت شده و شهوت هم که کنترل و GPS دستشه. Just have fun.
در درجه پنجم باید یاد بگیری فقط به خودت فکر کنی و دنبال میانبُر باشی همیشه. گور بابای بقیه، خودت رو عشقه. باید یادبگیری برای رسیدن به خواسته هات، دیگران رو زیر پاهات له کنی و ازشان پله بسازی برای بالا (پایین) رفتن.
در درجه ششم باید هر آنچه در توانت هست رو به کار بگیری برای پول درآوردن. اخلاق و انصاف و این چیزام قدیمی شده. بُکش وگرنه میکُشنت. همه شادی ها و خوشی ها تو پوله.
در درجه هفتم باید هر طور شده مقدار زیادی از وقت روزانت رو هدر بدی. «استفاده درست از وقت برای رسیدن به چیزای خوب» مال خوشبختای کهنه و عقب مانده و قدیمیه. اگه از وقت روزانت درست استفاده کنی، خطر این وجود داره که خوشبخت بشی و همه کارهایی که تا حالا کردی هدر برن. اینستاگرام انتخاب خوبیه.
در درجه هشتم باید هر طور که ممکنه از ازدواج کردن جلوگیری بکنی. ازدواج قدیمیه دیگه، کنترل رو که دادی دست شهوت، همون فرمان برو خودش بلده کجا ببره تو رو.
در درجه نهم باید عقلت رو بدی دست یه چیزایی به اسم «رسانه» و یه سری موجوداتِ داخلِ اون به اسم «سلبریتی ها». رسانه ها و این موجودات، راه های بسیار موجه و خوبی هستن برای از بین بردنِ عقل. در همه زمینه ای هم نظرات درست و باارزشی میدن و پتانسیل بدبخت کنندگیشان هم بی نظیره. (البته نه همه رسانه ها، بعضی هاشان متاسفانه در مسیر خوشبختی دارن میرن).
در درجه دهم باید کاملاً تبدیل بشی به یه زامبی یا مرده متحرک. یه آدمِ بی خدا، بی هدف، هدر دهنده وقت، ریاکار، شهوت ران، خودخواه، عاشق و شیفته پول، و کم عقل.
و در درجه یازدهم هم بعد از یه عمر افتخار آفرینی به عنوان یه بدبختِ حرفه ای، شاید باورت نشه ولی باید واقعاً بمیری.
تبریکِ زیاد
خیلی تبریک میگم، الان دیگه به اوج بدبختی رسیدیم بعد از این ۱۱ درجه.
خیلی باکلاس و مدرن و متمدن و امروزی و باحاله نه؟
آیت الله العظماء بهجت «قدس الله نفسه الزکیه»:
ای کاش «لَیس» بودن و هیچ بودنِ عالمِ امکان را درک میکردیم و برای هیچ، اینقدر ارزش و اعتبار قائل نمیشدیم و بر سر هیچ، این همه با هم نزاع نمیکردیم.
#کتاب_حضرت_حجت «عجل الله تعالی فرجه الشریف»، ص ۱۱۷
⚡سختکوشی هیچ جایگزینی ندارد؛ استعداد فقط یک درصد و سختکوشی نود و نه درصد در موفقیت فرد تأثیرگذار است.
⚡️اکثر شکستها نصیب کسانی شده است که نمیدانستند فاصلهشان تا موفقیت چقدر نزدیک است و دست از کار کشیدهاند.
راه حل صحیح موفقیت این است که: اشتیاق شما به پیروزی بیشتر از ترس شما از شکست باشد.
برای موفق شدن باید اول باور کنیم که میتوانیم، به مشکل هایتان بخندید تا همیشه موضوعی برای خنده داشته باشید.
✳️ خود را خرج چه کردهای؟
🔻 دقت کنیم که عمر خود را، هستی خود را در این دنیا خرج چه چیزی کردهایم؟! ما مضطرّیم و داریم خودمان را خرج میکنیم. از سرمایههای ما بیبروبرگرد دارد خرج میشود. اینطور نیست که اگر خرج نکنیم، چرخ این عالم متوقف شود؛ که از لحظهها و ایام ما میگذرد. ۳۸، ۳۹، ۴۰ سال از عمر ما گذشته، خیال میکنیم که لحظهای است. جدّاً گذشت، و چیزی ته دستمان باقی نمانده است. بچههای دیروز بودیم و پیرهای امروز شدهایم. فردا هم خاکیم، خاک! و ای کاش خاک بودیم؛ «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»؛ چون خاک رویشی دارد و از آن چیزی سبز میشود. اما آتش میگیریم؛ ابولهبیم و از نسل ابولهب شدهایم. گویا که با ابوتراب پیوندی نداشتهایم!
👤 #استاد_علی_صفایی_حائری
📚 از کتاب #فوز_سالک
📖 صفحات ۵۹ و ۶۰
✳️ ذرههایی که نباید از آنها غافل شد!
🔻 «پس هرکس به اندازۀ ذرهاى کار نیک کرده باشد، آن را مىبیند» این سخن خداوند است در سورهٔ زلزال. خوبی و نیکی به گفتهٔ حق تعالی اگر به اندازهٔ ذرهای هم باشد، از دایرهٔ حساب و کتاب خدا جا نمیماند و ارزشمند است. حالا شاید هر روز نتوانیم آنطور که باید نیاز فطرتمان را پاسخگو باشیم و یک کار خوب بنشانیم در پروندهٔ اعمالمان. اما همین آیهٔ قرآن نشان میدهد از این ذرهها هم نباید غافل شد. همین امروز لیستی از کارهای خوب که هم حال خودتان را بهتر کند و هم دیگران را آماده کنید. جایی جلوی چشمتان بگذارید و هر بار موقعیتش را داشتید، یکی از این ذرهها بنشانید در پروندهٔ اعمالتان. مثلاً زنگ بزنید و جویای احوال یکی از دوستان شوید؛ یک مشت ارزن برای پرندهها بریزید؛ صندلی مترو و یا اتوبوس را در اختیار خستهترها بگذارید و... .