غروب بود که از سوز دل دعا کردم
گریستم، طلب مرگ از خدا کردم
به سینه ام چه گذشته که دختر خود را
بغل گرفته و زود از خودم جدا کردم
مدینه روز قیامت گواه باش که من
به حفظ جان علی جان خود فدا کردم
علی در آن همه دشمن مرا صدا می زد
ولی من از پس در فضه را صدا کردم
ز پا فتادم و قنفذ شکست دستم را
ولی ز دست امامم طناب وا کردم
برای حفظ علی بین آن همه دشمن
چهار کودک معصوم را رها کردم
حاج غلامرضا سازگار
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
نه در اُحد ، نه در دل صحرا ، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـه ی کربـلا گذشت
آن آتشی که سبز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهی تازیانه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علی روی شانه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدند بـاز جانب مسجـد ، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات
وقتی که دست خصم به رویت بلند شد
افتــاد لرزه بـر بدن نازدانه ات
میثم سراغ قبر تو را میگرفت و دید
در قلب او بود حرم بی نشانه ات
@stayashura313