eitaa logo
استیکر انگیزشی
2.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
45 فایل
بسᭂم الله الرحمᭂن الرحᭂیم سلام‌دوستم‌خوش‌اومدی🤗♥️ استفاده‌ازاستیکرها درهرکانالی‌مجاز اللّهُمَّ بارِک لِمَولانا صاحبِ الزَّمان @stikerzibaandish حرف های ناگفتتو بدون اینکه شناسایی بشی برای ما بفرست 👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/1950021
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
بسم رب النور⚘ 🌺 با وجود بۍمسئولیتی همسر، می توان نقش ان را به عهده گرفت؟! ✍معمولا زوجین هنگام مواجهه با مشڪل بۍمسئولیتی همسر، سریعا وارد عمل مۍشوند و برای رویارویی یا ڪاهش تنش‌هاۍ زندگی، خود نقش همسر اغفالگر و بی‌مسئولیت را برعهده می‌گیرند. 🔰 و مرد در زندگۍ چندان به صلاح نیست! 🔰 برای ایجاد تنش و اختلاف است بویژه اگر با ارتقاۍ «ظرفیت روحۍ» یڪی از زوجین منافات داشته باشد. 🔴 مسئولیت نقش جنس مخالف به دلیل بی‌مسئولیتۍ همسر، هیچ گاه به از شریک زندگی نیست! 🔶زمانیڪه زن ،نقش شوهر بی‌مسئولیت خود را به عهده می‌گیرد و برای ڪسب درآمد مجبور به ڪار بیرون از منزل می‌شود! 🔷 مرد به سبب بی‌مسئولیتی همسرش به شستن ظرف‌ها و پختن غذا مبادرت می‌ورزد! از سر ناچارۍ به انجام این کارها روی آورده است ◾ودقیقا به همین دلیل نیز همیشه از یکدیگر طلبکار بوده ! ◾وانتظار آن را دارند ڪه همسرانشان به دلیل ایفای نقشی متضاد با جنسیت و طبیعتشان، بسیار قدردان آنها باشند! ◾یا آنڪه مدام ابراز نارضایتی از زندگی ڪنند و از انتخاب ایشان به عنوان شریڪ زندگی پشیمان باشند. 💠هر دو این حالت‌ها همچون سمۍ مهلک می‌تواند بنیان زندگی مشترڪ را فروبپاشد 🔴 طرف مقابل با تصور اینڪه همسرش ڪاری انجام نداده است و هر آنچه ڪرده وظیفه‌اش بوده، باعث جدایی و سردی عاطفی می‌شود 🔴، ابراز مدام نارضایتی از زندگی باعث ڪاهش اعتماد به نفس و ایجاد حس نفرت و خشم در فرد مقابل شده گاه حتی ممکن است با تدابیر غیرمنطقی‌تری چون انتقام‌جویی، بی‌تفاوتی به همسر، خیانت و... جبران شود. 🔼به قول قدیمی‌ترها زنی گفته‌اند و مردی گفته‌اند! 🔼مرد زندگی و زن زندگی بودن، نقش اول هر مرد و زن در زندگی مشترک است، ♨ مواظب تداخل نقش‌ها باشیم و پایمان را فراتر از حریم فطری‌مان نگذاریم. یاحق⚘
هدایت شده از عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
بسم رب النور⚘ درود برتمام زیبا اندیشان! 🔴امید ڪه دلتون غرق نور باشد 🔴🔴 جهت تامل بدون تعصب ! ❎من زنگ زدم احوالش را پرسیدم، اما اون نه! ❎من مریض بودم، فلانی عیادتم نیومد! ❎ارزش ڪادوشون، خیلۍ ڪمتر از ڪادویۍ بود که من براشون گرفته بودم! ❎مادرم به رحمت خدا رفت، یه زنگ نزدن، لااقل یه تسلیت خشک و خالی بگن! و .......... 😄همه‌ی اینها یعنۍ ؛ شما در حالِ معامله‌ۍ مهربانۍ هستید و طرف معامله‌ۍ شما هم، انسانهای دیگراَند! 💠 همین دلیل ؛ دارید، این توقع برآورده نشود، معامله‌تون را قطع می‌کنید! 😊بدانید زیبا اندیشان ؛ 😊مهربانی با ، نه تنها به شخصیت شما اعتبار نمی‌دهد؛ بزرگی در شما و حرکت‌تون بسمت کمالات انسانی هست. 🔴 اسماعیل دولابی میگویند؛ از هیـــــچ ڪس توقع نداشته باش،حتی از خـــــدا ❌ یاحق⚘
هدایت شده از عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
بسم رب النور🌱 💠 جهت اندکی تامل وتفکر! یڪ ڪارگر عرب داشتیم ڪه خیلی می‌فهمید. اسمش "جمال" بود.‌ از خوزستان ڪوبیده بود و آمده بود برای ڪارگری. اوّل‌ها مَلات سیمان درست می‌کرد و می‌بُرد وَردستِ اوستا تا دیوار اتاق و حمّام را عَلَم کنند. داشت. بعد از چهار ماه، شد همه‌ڪارهٔ کارگاه؛ حضور و غیاب کارگرها، کنترل انبار، سفارش خرید و همه چیز. قشنگ حرف می‌زد. دایره‌ی لغات وسیعی داشت. تُنِ صدایش هم خوب بود، شبیه آلِن دِلون. خاصیّتش همان بود ڪه گفتم؛ خیلی قشنگ حرف می‌زد. یڪ بار کارگرِ مُقّنیِ قوچانی‌مان رفت توی یڪ چاهِ شش‌متری که خودش کنده بود بعد، خاک آوار شد روی سرش. "جمال " هم پرید به رئیس کارگاه خبر داد. رئیس ڪارگاه، رنگش شد مثل پنیر لیقوان! حتّی یادش رفت زنگ بزند آتش‌نشانی! "جمال"  تلفن ڪارگاه را گرفت و خودش زنگ زد. گفت که: «ڪارگرمان مانده زیر آوار.» خیلی خوب و خلاصه گفت. تَهِش هم گفت: «مُقنّّی‌مان دو تا دختر دارد، خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد، دست یتیم‌هایش به هیچ جا بند نیست.» بعد، جمال رفت سر چاه تا ڪمک کند برای پس‌زدن خاک‌ها. خاڪ که نبود؛ گِل رُس بود و برف یخ‌زدهٔ چهار روز مانده! تا آتش‌نشانی برسد، رسیده بودند به سَرِ مُقنّی؛ دقیقاً زیر چانه‌اش. هنوز زنده بود. اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی صورتش. آتش‌نشان‌ها گفتند چهار ساعت طول می‌کشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. ساعت برای چاهی ڪه مُقنّی دوساعته و یڪنفره کَنده بودش! بعد هم شروع کردند. فراهم بود: بود. . گرم بود. هم بود. امّید نبود. مُقنّی سردش بود و ناامّید. "جمال"رفت روی برف‌ها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ قشنگ آلِن دِلونی برایش حرف زد. حرف که نمی‌زد! لاکِردار داشت برایش نقّاشی می‌کرد. "جمال" می‌خواست آسمانِ ابریِ زمستانِ دم غروب را آفتابی کند و رنگش ڪند. او می‌خواست امّید بدهد. می‌دانستند خاک رُس و برف چهار روزه، چقدر سرد است. مخصوصاً اگر قرار باشد چهار ساعت لایِ آن باشی! دو تا دختر فِسقِلی هم توی قوچان داشته باشی، بی‌شناسنامه. "جمال" کارش را خوب بلد بود. "جمال" خوب ‌می‌دانست که کلمات، منبع لایتناهی انرژی و امّیدند، اگر درست مصرفشان کنند. "" چهار ساعتِ تمام، ماند کنار مُقنّی و ریزریز دنیای خاکستری و واقعیِ دور و برش را برایش رنگ کرد؛ آبی، سبز، قرمز. ""امّید را تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعتِ تمام! زنده ماند. البتّه حتماً بیشتر هم به‌ همّت "جمال" زنده ماند. همه توی زندگی، یک "جمال" می‌خواهند برای خودشان. از اَزل تا به اَبد، بعضی وقت‌ها خاکستری بوده و هست. این وسط یکی باید باشد ڪه رنگ بپاشد روی این‌همه اَبرِ خاکستری. "" زندگیمان را پیدا کنیم. "" زندگیِ دیگران باشیم.      زنده ماندن زیرِ آوارِ زندگی، ڪلمات هستند و بس. را قبل از اِنقضاء، درست مصرف کنیم! دوست! در این روزهایۍ ڪه شاید خیلی‌ها حرف از ناامیدۍمی‌زنند، "جمال" ها داریم. 🌱