هدایت شده از گسترده فانوس🔰
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب عروسیم برای اینکه آبروی خانوادشو ببرم تو حجله داد زدم اینکه دختر نیست...
خانواده سنتی بودن و همینکه رفتیم خواستگاری بدون دردسر بساط ازدواجم به راه شد، من فقط به فکر انتقام بود غافل ازینکه خودم قراره تو این آتیش علو بگیرم،
حیثیت دخترش رو به چوب حراج کشیدمو از گیساش گرفتمو پرتش کردم تو کوچه بعدم مادرم یه ظرف ماست خالی کرد تو موهاشو پس فرستاد خونه باباش
بعد از چند سال یه شب خوابشو دیدمو دلم براش لرزید، در به در دنبالش گشتم اما نبود، خبر نداشتم همون دختری که من سالها دنبالش میکردم توی کارخونه خودم کار میکنه ،
یروز کشیدمش توی اتاقو درو قفل کردم.
برگشت و با دیدن من شوکه شد و غرید: از اینجا برو وگرنه بد میبینی!
با اون عروس ترسویی شب اول فرق کرده بود انگار خیلی جسور تر شده بود، همین که دستم بهش خورد مثل برق گرفتهها شدم من نمیتونستم ازش بگذرم حتی توی این حال باید همین امشب کار رو تموم میکردم و اون رو....
https://eitaa.com/joinchat/3821404837Cf14fc61570
#نیهان
هدایت شده از گسترده فانوس🔰
خواهرش رو شب عروسی دزدیدم و به خونم بردم با اینکه از ترس بیهوش شد اما قصد نداشتم از انتقام بگذرم..!😏
شیفت بودم که عکس خواهرم رو فرستادن نفهمیدم چطور به اون آدرس رفتم. هرچی در میزدم هیچ کس باز نمیکرد و برای همین از دیوار رفتم تو خونه ولی اثری از هستی نبود با تمام خشمم هستی رو صدا میزدم و خونه رو میگشتم.!
با شنیدن صدای گریه اش از توی حموم داخل رفتم باور نمیکردم این تن بی جون که توی خون خودش غلتیده 😱🥶
کتم رو روی تنش انداختم که لب زد: گفت دوسم داره ولی همش دروغ بود،،!
لباش سفید شد و دستاش شل شد و همونجا تو بغلم جون داد بدنش رو چند بار تکون دادم اما نفس نمیکشید..! به خاطر آبروی آقام کسی پیگیر نشد ولی من قسم خورده بودم انتقام بگیرم برای همین شب عروسی خواهرش رو دزدیدم و...
https://eitaa.com/joinchat/3821404837Cf14fc61570
#نیهان دختری که از عمق فسادهای زندگی برمیخیزد و...