eitaa logo
مطالعات شیعه در غرب
2.4هزار دنبال‌کننده
476 عکس
138 ویدیو
321 فایل
✳️ بررسی،شناسایی ومعرفی 🔹جریانها 🔹مراکز علمی،پژوهشی وتخصصی 🔹شخصیتهای متخصص وصاحبنظر 🔹منابع ومحتواهای موجود 🔹نشست وکنفرانسها درحوزه مطالعات شیعه پژوهی واسلام شناسی ✳️ارتباط با مدیر @ebnosiam مؤسسه بین المللی ترنم صلح @Thrillofpeace @allah4all
مشاهده در ایتا
دانلود
@studiesofshia ✳️ هر کتابی در حوزه اسلام شناسی در غرب شايسته ترجمه به فارسی نيست. 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون در يکی دو هفته اخير در برخی سايت ها و کانال های تلگرامی تعدادی کتاب های تازه انتشار ديدم در حوزه های مرتبط با تشيع، اسلام و ايران که از نوشته هایی به زبان های انگليسی و فرانسه به فارسی ترجمه شده. در سال های اخير موج ترجمه اين قبيل کتاب ها به زبان فارسی فزونی گرفته و گاه حتی شاهديم از يک کتاب دو ترجمه متفاوت منتشر می شود. به ويژه در شرايط اقتصادی کنونی من هيچ فايده ای برای اين کار نمی بينم مگر آنکه کتابی که ترجمه می شود مشتمل بر چيزی باشد که در نوشته های وطنی نمونه اش را نمی توان يافت. اصولا تعداد زيادی از کتاب هایی که در دوائر اسلام شناسی و ايرانشناسی در غرب نوشته و منتشر می شود مخاطبان خاصی را در نظر دارند که لزوما شامل مخاطبان ايرانی نمی شود. بسياری از نوشته هایی که در غرب در اين حوزه ها منتشر می شود به هدف آشنایی مخاطب عمومی و با اطلاعی اندک از اسلام و تشيع و ايران منتشر می شود. بسياری برای دانشجويان دوره ليسانس نوشته و چاپ می شود. تعدادی هم در واقع کتاب هایی با ساختار پردازشی کلی گویی در موضوع هستند که برای مخاطب آشنای ايرانی غير ضروری بايد قلمداد شوند. البته روشن است که سالانه در غرب و در آکادميای غربی آثار مفيد و محققانه در حوزه های اسلام و ایران و تشيع منتشر می شود و شايسته است اين نوع آثار در اولويت ترجمه قرار گيرند؛ هم به دليل مباحث و تحقيقات جديدی که عرضه می کنند و هم به دليل شيوه و ساختار و پرسش های جديدی که معمولا اين نوع کتاب ها مجال طرح و بحث می دهند. طبعا فارغ از اينکه چقدر با نظرات نويسندگانشان موافق باشيم مناسب است اين قبيل آثار مورد توجه و ترجمه اهل علم فارسی زبان قرار گيرند. واقعيت اين است که در بسياری از موضوعات مرتبط آنچه ما در ايران در سال های اخير توليد و منتشر کرده ايم شايد به مراتب از نقطه نظر علمی بر نمونه های مشابه غير فارسی برتری داشته باشند. نه تنها استادان و بل محققان جوان ايرانی در سال های اخير در حوزه حديث و فقه شيعی و علوم قرآنی و فلسفه شيعی نوشته های بسيار دقيق و خوبی عرضه کرده اند که به نظرم درست برعکس مناسب است اين نوع کتاب ها و مقالات به انگليسی ترجمه شوند. ما در بسياری از اين موضوعات نيازی به ترجمه از انگليسی نداريم. در تعدادی از اين موضوعات نوشته های مشابه غربی در بسياری موارد حرف تازه ای برای مخاطب ايرانی آگاه به اين موضوعات ندارند. ترجمه نکنيد. به جايش با پژوهش های دقيق کتاب ها و مقالات خوب بنويسيد. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ ايرانشناسی و شيعه شناسی در غرب 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون به علل مختلف در دو سه دهه اخير ايرانشناسی در غرب ضعيف شده است: هم تعداد کرسی های ايرانشناسی کمتر شده و هم سمت و سوی هر آنچه از آنها باقی مانده بيشتر به سمت ايران معاصر است. تعدادی هم صرفا نظر به مطالعات ساسانی و پيشا اسلامی دارند. ايرانشناسی يعنی شناخت تاريخ و فرهنگ و ادب و هنر ايرانی که البته جز در شناخت تداوم و پيوستگی تمدنی آن از چند هزار سال پيش تا به امروز امکانپذير نيست. از مهمترين دوره های تمدنی ايران، ايران اسلامی است که دستاوردهای تمدنی و فرهنگی مهمی را برای بشريت به ارمغان آورده است. کمبود منابع مالی و تحريم ها و عدم بهره گيری درست از فرصت ها از جمله عواملی است که موجب شده روز به روز از تعداد کرسی های مطالعات ايرانشناسی و حمايت ايرانيان و غير ايرانيان از آنها کاسته شود. در مقابل البته تعداد کرسی های مطالعات عرب و يا اسلامشناسی در طول سال های گذشته بيشتر شده که بخشی از آن به دليل سرمايه گذاری های کشورهای عربی خليج فارس است. در سايه ضعف و يا غياب بسياری از فرصت ها برای مطالعات ايرانشناسی چه بايد کرد؟ به نظرم بهترين راه تقويت مطالعات ايرانشناسی آکادميک در داخل کشور و مشارکت در تأليف کتاب ها و مقالات با استانداردهای جهانی به زبان انگليسی و انتشار در ژورنال های علمی و معتبر خارجی است. همچنين پذيرش دانشجويان خارجی با رتبه بالا در دانشگاه های داخلی و ارائه دروس ايرانشناسی به آنهاست. کما اينکه دعوت از استادان خارجی برای تدريس هم می تواند بسيار مفيد باشد. همکاری های بين دانشگاهی هم بسيار مهم است (حتی در حد سامر اسکول ها و يا برگزاری وورکشاپهای مشترک) به هرحال بايد کاری کرد که جای خالی بسياری از دپارتمان ها و کرسی های مطالعات ايرانشناسی را با پر کاری داخلی جبران کنيم. در مورد شيعه شناسی تا آنجا که من می دانم تنها يک کرسی شيعه شناسی در اروپا وجود دارد. در دانشگاه های آمريکا هم شمار استادان حوزه های شيعه شناسی محدود است. در دانشگاه های معروف آمريکا کرسی های متعدد مطالعات عرب شناسی و اسلامشناسی داريم اما کرسی مختص مطالعات شيعی را من سراغ ندارم. البته در مجموع نسبت به چند دهه قبل مطالعات شيعی در غرب رشدی داشته است اما هنوز اول راه است. تعداد رساله های دکتری دفاع شده درباره فقه و حديث و کلام و فلسفه و تاريخ تشيع همچنان پرشمار نيست. با اين همه در سال های اخير تعداد بيشتری از شيعيان عرب و پاکستانی و ايرانی در دانشگاه های اروپا و آمريکا تحصيلات تکميلی خود را دنبال می کنند و طبعا به تدريج همين ها وارد آکادميای غرب می شوند. در داخل ايران به طور خاص مطالعات شيعی در سال های اخير رشد قابل ملاحظه ای داشته و کارهای بسيار خوبی هم عرضه شده که مناسب است همزمان دو کار درباره آنها انجام شود: نخست ترجمه برخی از اين مقالات و کتاب ها به انگليسی همراه با تدوين آنها به زبان قابل مفاهمه در آکادميای غربی و ديگر تدوين مستقيم مقالات به زبان های اروپایی و خاصه انگليسی و انتشار در مجلات معتبر غربی. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ اسلام شناسی متن محور و اسلام شناسی مخاطب محور 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون من مکرر در نوشته ها و سخنرانی ها و مصاحبه هایم گفته ام که ميان اسلام شناسی دوران شرقشناسی غرب در سده نوزدهم و تا نيمه سده بيستم و آنچه امروز به عنوان اسلام شناسی در دانشگاه های غرب مطرح است بايد فرق گذاشت. يکی از اين تفاوت ها مربوط است به شيوه و محتوا و دامنه های پژوهش. سنت شرقشناسی از قرن نوزدهم سنتی مبتنی بر فيلولوژی تاريخی و نقد متن و بررسی های متنی بود. به همين دليل تصحيح متون و بررسی های زبانی تاريخی و ارزیابی اسناد مکتوب در هر پژوهشی ضروری دانسته می شد. مستشرقان در غرب در طول سده نوزدهم و اوائل سده بيستم صدها متن اساسی را در حوزه ادب و تاريخ و دين منتشر کردند. درباره اصالت متن ها و درباره ميزان موثوقيت روايات و مقايسه متن های روايت ها هزاران کتاب و مقاله منتشر شد. اين سنت در اسلام شناسی غربی چند دهه است با تغييراتی اساسی روبروست. البته سنت تصحيح متون و بررسی های سندی و متن محوری در مطالعات اسلامشناسی در غرب به ويژه در شماری از موضوعات همچنان ادامه دارد، گرچه شيوه ها و رويکردهای مطالعاتی و تحليلی تغيير کرده است. اما بايد اين را هم متذکر شد که به دلائل مختلف بخش زيادی از آنچه امروزه در اسلام شناسی غربی منتشر می شود با آن سنت تفاوت دارد. يکی از اين دلائل به محدوده مخاطبان بر می گردد. بسياری از کتاب هایی که در يکی دو دهه اخير در حوزه اسلام شناسی (و ايرانشناسی) در غرب منتشر می شود برای مخاطب عمومی و علاقمند برای آشنایی با اسلام (و ايران) است. بخشی از اين کتاب ها درصدد ارائه برداشتی کلی و سنتزی درباره اسلام و تاريخ و الهيات و حقوق اسلامی است. بخشی به عنوان مطالعات تطبيقی ميان اسلام و ديگر اديان و تمدن هاست. بدين ترتيب در سال های اخير کتاب های زيادی به عنوان مطالعاتی مقدماتی و يا عمومی در اين حوزه منتشر شده. بخش قابل توجه ديگری از آنچه در چند دهه اخير در حوزه مطالعات اسلامی و ايرانی در غرب منتشر شده و عمدتا در اينجا مقصودم مقالات است پژوهش هایی است که مشابه آنها هم در چند دهه اخير در جهان اسلام رشدی روزافزون داشته؛ مقالاتی با ماهيتی تراجم نگاری، کتابشناختی، توصيفی (شرح گزارش های تاريخی و توصيف گزارش های منابع) و بر پايه تتبع در منابع اصلی (گاهی با واسطه تحقيقات تتبع محور در حوزه های فقه و حديث و تاريخ که اصلا در کشورهای اسلامی منتشر می شوند). اين نوع منشورات البته مفيدند؛ خاصه اگر موضوع بی سابقه ای را مورد بررسی قرار داده باشند. اما اين را هم بايد توجه داشت که ماهيت اين قبيل پژوهش ها تفاوتی جوهری با آنچه در خود جهان اسلام به زبان های عربی و فارسی و ترکی و غيره منتشر می شوند ندارند. در واقع تفاوت بيشتر در زبان ارائه آنهاست که عمدتا انگليسی است. به همين دليل معتقدم بايد نوشته های مشابه در زبان های غير غربی هم به اندازه مقالات منتشره در زبان های اروپایی مورد توجه قرار گيرند و در تاريخچه تحقيقات مرتبط مورد ارجاع قرار گيرند (کاری که متأسفانه در بسياری مواقع از آن غفلت می شود). همه اين مقالات در سنت های علمی منتشر می شوند و تمايزهای سابق آکادميک و غير آکادميک و يا شرقشناسی و غير شرقشناسی در مورد آنها در بسياری موارد ديگر کارایی ندارد. وانگهی الآن در کشورهای اسلامی چندين دهه است که پژوهش های تاريخی دانشگاهی گسترش پيدا کرده و دامنه آن بسی فراتر از محصولات اسلام شناسی در غرب رفته است. در اين راستا بسياری از نوشته ها و مقالات به زبان های فارسی و عربی در فلسفه اسلامی، در فقه و حديث و در دانش رجال و تراجم نگاری از سوی نويسندگان سنت اسلام شناسی می بايست مورد توجه و ارجاع قرار گيرند. گاهی متأسفانه شاهد اين هستيم که نويسندگان هر دو سوی سنت های درون اسلامی و اسلام شناسی غربی نسبت به محصولات کارهای يکديگر عنايت کمی نشان می دهند. بسياری از آنچه من در زبان فارسی در طول سال های گذشته در حوزه های مطالعات شيعی و ايرانی و اسلامی شاهد انتشارشان در کشور بوده ام از نمونه های خارجی اگر بهتر نبوده اند باری به هيچ روی مرتبه و نمره علمی پايين تری ندارند. تنها تفاوت در زبان انتشار است. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ هانری کوربن بس! 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون من بارها نوشته ام که هانری کوربن فهم ما را از فلسفه اسلامی و بل عقلانیت فلسفی در اسلام مخدوش کرد. او فلسفه ابن سینا را در پرتوی فلسفه سهروردی و فلسفه سهروردی را در پرتوی فلسفه آخوند ملا صدرا و فلسفه ملا صدرا را در پرتوی مکتب شیخی می فهمید. شیعه شناسی او در حقیقت آیین پاسداشت تفکر غالیانه بود و به تعبیر مرحوم آقا مهدی حائری یزدی سبب شد تا فلسفه اسلامی و به ویژه فلسفه آخوند را در غرب بیشتر در شمار علوم غریبه و علم حروف و اعاجیب بفهمند. سال هاست ما در ایران گرفتار خوانش کوربنی از فلسفه هستیم. کتاب های او را نه یکبار که چندباره ترجمه کرده ایم و همچنان در این مسیر کوشاییم. عیبی هم ندارد. عیبش آن است که سخنان دیگران از مخالفان او را هم باید بشنویم و بخوانیم اما این کار را نمی کنیم. برای فهم تشیع و فلسفه شیعی و اسلامی ما نیازی به کوربن نداریم. تاریخ فلسفه او همه چیز هست الا تاریخی تحلیلی از فلسفه اسلامی. من یکبار نوشتم اگر می خواهید فلسفه اسلامی را نفهمید حتما کوربن بخوانید. از جمله کسانی که به درستی نقدهای جانانه بر خوانش کوربن از فلسفه ابن سینا به دست داده دیمیتری گوتاس است. او در چندین مقاله نشان داد که فهم کوربن از فلسفه ابن سینا که او را حکمت مشرقی می خواند به کلی برخاسته از خوانشی نادرست و محرف از آثار ابن سیناست. گوتاس در مقالات خود نشان داده است که ابن سینا فلسفه ای غیر از آنچه در شفا ارائه داد نداشت و مراد از فلسفه مشرقی او در برابر فلسفه مکتب بغداد چیزی جز همانی که در آثاری مانند شفا و اشارات آمده نیست. در ایران بسیاری خوانش کوربنی را از فلسفه ابن سینا می پسندیدند و همچنان می پسندند. از حسین نصر تا غلامحسین ابراهیمی دینانی. زمان شاه هم به دلائل انگیزه های ناسیونالیستی سخنان کوربن درباره اسلام ایرانی و ریشه های خسروانی فلسفه های ابن سینا و به ویژه سهروردی خیلی جدی گرفته می شد. روشن است که آنچه سهروردی از آن به فلسفه خسروانیات تعبیر می کند ریشه تاریخی ندارد. ما در فهم سهروردی هم به خطا رفته ایم. جایگاه او را در تفسیری جدید از فلسفه مشایی فروگذاشتیم و یکسره به خسروانیات و فهلویات او دلبسته شدیم. به نظرم مناسب است نوشته های گوتاس در این زمینه ترجمه شود. یکی از آنها را فاضل محترم آقای عطایی نظری به فارسی ترجمه کرده است. 🔸تذکر: انعکاس یادداشت های پژوهشگران صرفاً جهت اطلاع رسانی بوده و به معنای تأیید یا رد آنها نمی باشد. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ در حال خواندن کتابی از با عنوان "محمد" هستم. این کتاب از سری کتاب های Past Masters است که بعدتر در سال ١٩٩۵ به سری Very Short Introduction (معرفی بسیار مختصر) تغییر پیدا کرد؛ کتاب هایی که در موضوعات متنوع به هدف معرفی کوتاه از موضوع کتاب نوشته می شود. ⁉️ سوال اصلی من این است که چرا نگارش کتاب درباره معرفی (ص) را به یک غیرمسلمان می سپرد؟ آن هم نه یک غیرمسلمان همسو و همدل با مسلمین، بلکه یک غیرمسلمان با ذهنی سرشار از شبهه و تشکیک در عقاید اسلامی. و اگر قرار است او بنویسد کجای تعهد علمی و دانشگاهی به او اجازه می دهد که این شبهاتش را به کتاب تسری ‌دهد؟! مگر نه این است که هدف این سری از کتاب های آکسفورد فقط معرفی بوده و نه تحلیل و نظریه پردازی؟ این چه معرفی ناقصی و هدفداری است که مخاطب را سرشار از شبهه و سوال و تشکیک در اولی‌ترین عقاید اسلامی می‌کند؟!! این بود ادعای کار علمی و تحقیقاتی مهم‌ترین انتشارات بریتانیا و بزرگترین ناشر کتاب‌های دانشگاهی در جهان؟!!! https://en.wikipedia.org/wiki/Past_Masters_(book_series) https://en.wikipedia.org/wiki/Very_Short_Introductions https://fa.wikipedia.org/wiki/معرفی_خیلی_کوتاه @studiesofshia
✳️ تاریخ انگارۀ تحریف بایبل در جهان اسلام @studiesofshia 🔹محمد علی طباطبایی / پژوهشکده قرآن و حدیث قم - پژوهشکده تفسیر امروزه محرّف بودن کتاب‌های مقدس یهودی و مسیحی چنان بدیهی تلقی می‌شود که حتی بسیاری از عالمان سنتی این ادیان هم بدان باور دارند؛ اما آیا این موضوع همیشه همین قدر واضح بوده است؟ روشن است که نه. اما یک نکته مسلم است. قرن‌ها پیش از آنکه محققان غربی به نتایج امروز برسند، عالمان مسلمان با قاطعیت معتقد به تحریف تورات و انجیل بوده‌اند و در واقع این انگاره از متون اسلامی بود که کم‌کم به متون روشنفکرانۀ غربی راه پیدا کرد تا سرانجام از حوالی قرن هجدهم به بعد برای خودش تبدیل به یک رشتۀ علمی مستقل و گسترده (تحت عنوان نقد بایبل) شد. اما در عالم اسلام این ایده از چه زمانی مطرح شد؟ معمول‌ترین پاسخی که چه از جانب عالمان مسلمان و چه حتی از جانب بسیاری از محققان غربی مطرح می‌شود این است که آغاز این بحث دقیقا از صدر اسلام بوده که ایدۀ «یحرفون الکلم» در قرآن مطرح شد. البته برخی محققان نقطۀ آغاز این انگاره را حتی به پیش از اسلام می‌برند و این فرضیه را مطرح می‌کنند که خود قرآن هم در این زمینه متأثر از تحریف‌باوران پیشااسلامی بوده است. با این حال، در سال‌های اخیر شمار قابل توجهی از محققان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، در کل این ادعاها تردید افکنده و نشان داده‌اند که بسیاری از آیات مورد استناد در این بحث، اساسا به آنچه ما امروز با عنوان «تحریف» می‌شناسیم، ارتباطی ندارند. بنابراین، چه‌بسا اصلا نتوان قرآن را آغازکنندۀ این بحث در اسلام دانست. اگر این گونه باشد، این پرسش مطرح می‌شود که پس نخستین بار این ایده را چه کسی در جهان اسلام مطرح کرد؟ من در رسالۀ دکتری خود، که سال گذشته در دانشگاه تهران (پردیس فارابی) از آن دفاع کردم، بر مبنای روش تحقیق در «تاریخ انگاره‌ها» (the history of ideas) به بررسی این موضوع پرداختم و تاریخ انگارۀ تحریف بایبل را به ترتیب تاریخی در سه دورۀ متفاوت پیشاقرآنی، قرآنی و پساقرآنی پژوهیدم. @studiesofshia خلاصه‌ترین بیان از یافته‌های من در این پژوهش جذاب چنین است: ۱- هرچند افراد و گروه‌هایی از قرن‌ها پیش از اسلام، دربارۀ بایبل قائل به تحریف (به معانی مختلف آن) بوده‌اند، بر اساس اصول «تاریخ انگاره‌ها» نمی‌توان قرآن را را متأثر از آن افراد و گروه‌ها دانست؛ چون هم «تحریف» قرآنی متفاوت از «تحریف» مورد نظر آنها بوده، و هم دستگاه اعتقادی قرآن به قدری متفاوت از آنهاست که اساسا نمی‌توان ریشۀ مشترکی میان نگاه قرآن به این مسئله با نگاه هیچ یک از آن افراد و گروه‌ها یافت. ۲- بررسی‌های ریشه‌شناسی، معناشناختی و کاربردشناختی در تمام آیات قرآنی مرتبط با کُراسه‌ها (متون مقدس یا scriptures) نشان می‌دهد که از نگاه قرآن، بدرفتاری‌های اهل کتاب با کتاب‌هایشان در درجۀ اول کتمان، و در درجۀ بعد بدخوانی و معناگردانی است که هیچ کدام ارتباطی با دستکاری در متنِ مکتوبِ تورات و انجیل ندارند. در مقابل، قرآن با صراحت تمام از تصدیق تورات و انجیل و لزوم ایمان به آنها سخن می‌گوید، و در این قبیل آیات موضوع سخن دقیقا همان تورات و انجیل موجود در دست یهودیان و مسیحیان بوده است. https://telegram.me/bayeganitabligh/1952 ۳- بررسی‌های گستردۀ من در تمام متون در دسترس از قرون اولیۀ اسلامی، اعم از مجادلات مسیحی-اسلامی، احادیث کهن و تفاسیر متقدم نشان داد که می‌توان سه دورۀ متفاوت از ظهور ایدۀ تحریف را در جهان اسلام شناسایی کرد: دوران سکوت (قرن اول هجری) که هیچ نشانی از این ایده در جهان اسلام یافت نمی‌شود؛ دوران زمزمه (قرن دوم هجری) که ایدۀ غالب در میان مسلمانان اعتبارِ تورات و انجیل است و تنها گه‌گاه زمزمه‌هایی خفیف بر خلاف این شنیده می‌شود؛ و دوران همهمه (قرن سوم) که برای نخستین بار ایدۀ وقوع تحریف در بایبل با صراحت از طرف برخی متکلمان معتزلی در مناظرات بیناادیانیِ دربارِ مأمون عباسی، و در واکنش به طرح ایدۀ محرف بودنِ قرآن از طرف متکلمان مسیحی، مطرح شد؛ اما تبدیل شدن این ایده به گفتمان غالب در جهان اسلام دو قرن دیگر زمان برد. به این ترتیب، از قرن پنجم هجری و با نگارش کتاب الفصل توسط ابن حزم اندلسی بود که ایدۀ محرف بودن تورات و انجیل به ایدۀ غالب در سراسر جهان اسلام تبدیل شد. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ ابن سینا، سهروردی، ملا صدرا و هانری کوربن 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون امروزه در مجامع آکادمیک غربی در حوزه مطالعات فلسفه اسلامی بررسی های متن محوری در جریان است که بر تصحیحات انتقادی متون، تحولات مفهومی و بررسی تحول فلسفه اسلامی در نسبت با سنت شارحان ارسطویی و افلاطونی استوار است. فارابی و ابن سینا در این میان خیلی مهم قلمداد می شوند و تلاش ها برای درک نسبت فلسفه آن دو در مقایسه با شارحان اسکندرانی و نو افلاطونی متأخر و همچنین در مقایسه با سنت های فلسفی در میان مترجمان مسیحی و صابی در دوران‌ نهضت ترجمه (و تداوم آن در سده چهارم با ظهور مکتب ابن عدی) به ظهور مطالعاتی بسیار جدی در این حوزه ها انجامیده است. البته در کنار فارابی و ابن سینا و تا اندازه ای کندی فلسفه ابن رشد و همچنین جایگاه غزالی در انتقاد از فلسفه هم اهمیت ویژه خود را دارد. در سالهای اخیر مطالعات در حوزه شارحان ابن سینا در خراسان و بعد در دوره های بعدی و از جمله مکاتب شیراز و اصفهان و عصر عثمانی گسترش بسیار زیادی در مقایسه با دهه های گذشته پیدا کرده است. در این پژوهش ها هانری کوربن تقریبا غائب بزرگ است. جز در انتشارات و مطالعات پاره ای از شاگردان او در فرانسه و یا دلبستگان به مکتب سنت گرایی، تقریباً هانری کوربن تنها برای مطالعه فلسفه های متأخر شیعی و آن هم به صورت حاشیه ای مورد ارجاع قرار می گیرد. این البته به دلیل انتقاداتی است که از او و تفسیرش از حکمت مشرقیه ابن سینا و دیدگاه هایش درباره حکمت اشراق در سالهای گذشته و از سوی کسانی مانند دیمیتری گوتاس صورت گرفت. همانطور که مرحوم آقای حائری یزدی به درستی گفته هانری کوربن در تحریف اندیشه فلسفی ابن سینا و کلا فلسفه اسلامی سهم زیادی داشته است. در خود فرانسه که من چندین سال به درس ها و سمینارهای فلسفه اسلامی در آنجا می رفتم شخصیت و مرجعیت کوربن تقریباً رو به افول است و تنها محدود به چند تنی است. در عوض هم در فرانسه و هم در انگلستان و آلمان و ایالات متحده تحقیقات متنی و تاریخی و مفهومی که فلسفه ابن سینا را در نسبت با فلسفه های یونانی جستجو می کند خوشبختانه در سالهای اخیر مورد اعتنای بیشتری قرار گرفته است. به نظر من این مسئله تا اندازه زیادی مرهون دیمیتری گوتاس و محققان جوانتری در نسل بعد از اوست، همانند آقای راب ویسنوفسکی. گوتاس به خوبی نشان داد که درک و دریافت کوربن از حکمت مشرقی ابن سینا نادرست بوده است. هانری کوربن نه تنها در فهم درست فلسفه ابن سینا بلکه در فهم مکتب فلسفی سهروردی ناکام ماند. او سهروردی را نه به عنوان شارحی در سنت ابن سینا که ابتکاراتی در فلسفه مشایی دارد بلکه بیشتر در سایه شماری از آثار رمزی و یا مبانی ابتکاری او در فلسفه نوری و فهلوی دید و خلاصه کرد. تنها با انتشار آثار و بررسی های علمی درباره شارحان سهروردی در نسل شاگردان او و همچنین در دنباله آن در مکتب شیراز بود که اهمیت شماری از آرای ابتکاری سهروردی در مقام شارح ابن سینا بیشتر شناخته شد. کوربن برعکس سهروردی را از منظر معجونی به نام حکمت شرقی و نوری ایرانی دید که مبانی آن دقیقاً معلوم نیست چیست و سابقه روشن و تاریخی ندارد. تازه آن را با تفاسیر شبه قاره ای آن و آمیخته با عرفان های نظری و اشراقی و باطنی و رمزی تفسیر می کرد که در نهایت به فلسفه های اسماعیلی و شیخی می انجامید. او همین بلا را سر ملا صدرا هم آورد. برای او عرفان نظری ابن عربی هم بیشتر در چارچوب تفاسیر باطنی گری، حروفی گری و علم اعداد دیده می شود و فلسفه های گنوسیستی. او البته خدمات شایانی برای انتشار آثار فلسفی کرد اما این از اقبال بد روشنفکران و دانشگاهیان ما بود که ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا را با روایت او بیشتر شناختند تا با دست کم روایت اصیل و ریشه دار در سنت خودمان. چند سالی است اقبال دوباره ای به کتاب های کوربن در میان نسلی از پژوهشگران و مترجمان ایرانی شدت گرفته است. این طبعاً به بد فهمی ما از سنت فلسفی خودمان دامن می زند. دلخوش به اینکه کوربن تشیع باطنی را با فلسفه ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا و ابن عربی پیوند می زند و امام زمان را در چارچوب تفسیری فلسفی و باطنی از مقام ولایت می فهمد نباید شد. تفاسیر او در این زمینه دو ایراد اساسی دارد: نخست اینکه درک ما را از فلسفه اسلامی معیوب می کند و دوم اینکه تشیع را به دیانتی باطنی و رمزی و گنوسیستی تقلیل می دهد که با هیچ معیار درست تاریخی نه قابل فهم است و نه مبانی آن قابلیت مفاهمه و گفتگو دارد. @studiesofshia
4_5881915750041519145.pdf
167.1K
@studiesofshia ✳️ عوامل دین پژوهی غرب در قرن نوزدهم 🔹عزالدین رضا نژاد @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ گفتگویی با دکتر کارل ارنست / سید امیرحسین اصغری در دو روز گذشته فرصتی دست داد که با آقای دکتر کارل ارنست Carl Ernst دیدار و گفتگو داشته باشم. ایشان رییس دپارتمان ادیان دانشگاه کارولینای شمالی در آمریکاست. قبلا کتاب «اقتدا به محمد ص» ایشان توسط جناب آقای دکتر کاکایی به فارسی ترجمه شده است. در سال ۲۰۱۷ هم کتابی با نام It is not just Academic منتشر کردند که به مطالعات اسلام شناسی می پرداخت. به ایشان گفتم که در سال ۲۰۱۶ آقای دکتر نصر در یک سخنرانی در دانشگاه میشیگان ابراز داشت که از معدود افراد مورد قبول وی در مطالعات اسلام شناسی شما {کارل ارنست} هستید گفتند: دکتر نصر در چاپ اولین کتابم به من کمک کرد اما در عین حال برخی تفاوت نظرها هم با ایشان دارم. ایشان اضافه کرد که در حال کار بر روی نسخه های خطی باقیمانده از برده ای آفریقایی در آمریکاست که خیلی قابل تامل است گویا آن شخص صوفی بوده است و رسالاتی به عربی در باب معانی باطنی اسلام از وی باقیمانده است. نام وی عمر بن سید بوده است. @studiesofshia
@studiesofshia ✳️ مرحوم دکتر مهدی حائری يزدی 🔹حسن انصاری؛ [چند] هفته قبل به مناسبت درخواست مجله سياست نامه به چند پرسش درباره تفکر فلسفی مرحوم آقای حاج آقا مهدی حائری يزدی پاسخ می دادم. مرحوم دکتر حائری يزدی تا آنجا که من می شناسم تنها عالم شيعی و بل شايد مسلمانی باشد با چنين تجربه ای بی مانند در زندگی علمی اش: با وجود آنکه در اجتهاد او ترديدی نبود و در بالاترين سطوح علمی چه در اصول و چه در فلسفه تحصيل کرده بود و به مقام اجتهاد در اين دو رشته رسيده بود به غرب رفت و در فلسفه های غربی تحصيل کرد و مؤفق به اخذ مدرک دکتری در اين زمينه شد. کسان ديگری در چند دهه گذشته بوده اند که در ميان حوزويان برای تحصيل به غرب رفته اند اما من کسی را در پايه علمی او که بتوان وی را مجتهد خواند و در عين حال دوره کاملی از تحصيل در غرب را از مرحله آغازين يعنی دوره ليسانس تا دکتری خوانده باشد نمی شناسم. نه مجتهدی در اندازه و يا حتی با فاصله ای از او و نه کسی که تحصيلاتش از آغاز و از دوره ليسانس تا دکتری در غرب ادامه داشته باشد و همچون او فلسفه غربی را در مهمترين دانشگاه های آمريکا و کانادا خوانده باشد. ساده نيست. او زمانی به آمريکا رفت که تحصيلات حوزوی اش را در طی 15 سال در حوزه قم و نزد مهمترين استادان آن مرکز عالی علمی به اتمام رسانده بود. نزد مهمترين استادان، فقه و اصول و فلسفه را آموخته بود و در اصول تقريراتی کامل را فراهم کرده بود. در فلسفه دوره اسفار را در طی ده سال خوانده و نزد مرحوم آقای خوانساری، يعنی بزرگترين استاد فلسفه مشای دورانش شفا را فرا گرفته بود و در فلسفه سينوی استادی مسلم قلمداد می شد. در تهران به مقام دانشياری دانشکده الهيات رسيده بود و مدرس رسمی مدرسه قديم سپهسالار و جانشين مرحوم ميرزا مهدی آشتيانی شده بود (در اصل و در زمان ناصر الدين شاه اين جايگاه از آن حکيم مؤسس آقا علی مدرس بود و طبق وقفنامه تنها به "ماهر در معقول و ناظر در منقول" هر نسلی می رسيد). او خود پیشترها نزد مرحوم آميرزا مهدی فلسفه مشاء را خوانده بود. همان زمان او با معرفی مرحوم آية الله بروجردی به عنوان مجتهد جامع الشرايط و با انتصاب زنده ياد دکتر محمد مصدق عضويت در شورايعالی فرهنگ را در کارنامه خود داشت. چنين آدمی با چنين گواهی هایی می رود به آمريکا و از نو شروع می کند به تحصيل و از همان مرحله ليسانس آغاز می کند بمثابه يک محصل جوان و تا دکتری و در طی حدود سيزده چهارده سال پيش می رود. من مشابه چنين موردی را در مجامع علمی شيعی و حتی اسلامی مطلقا نمی شناسم؛ با چنين پشتکاری و همتی و با چنين پيشينه علمی و اجتهادی و فلسفی. فقط بايد در غرب درس خوانده باشيد تا بدانيد طی طریق تحصيل در مراحل ليسانس تا دکتری آن هم در رشته فلسفه در دانشگاه های درجه يک غرب و آن هم برای کسی که زبان انگليسی زبان دومش است تا چه اندازه می تواند سخت باشد؛ آن هم برای کسی که پيشتر مراتب علمی را در سنتی ديگر تکميل کرده و به بالاترين مراحل دست يافته باشد. @studiesofshia من از اوان جوانی آن هنگام که به فلسفه علاقمند شدم تاکنون مقيد بوده ام سالانه يک و يا دو اثر مرحوم آقای حائری را از نو بخوانم. تقريبا بيشتر آثار او را خوانده ام. متأسفانه چند کتاب که تازه چاپ شده را نخوانده ام. به تازگی درس های حرکت اسفار را گرفتم که بخوانم. خاطرات او را چندين بار خوانده ام و شنيده ام. اگر خدا توفيق دهد بنا دارم در چند درس شفاهی ابتکارات فلسفی او را تا آنجا که می دانم و می فهمم بحث کنم. کتاب هرم هستی او اثر مهمی است. مرحوم پدرم با مرحوم آقای حائری رفيق بود. اين دوستی به سال های جوانی باز می گشت و بعدها نيز ارتباطی علمی با هم داشتند. آن دو تقريبا هم سن و سال بودند؛ شايد پدرم سه چهار سالی سنش بيش از او بود. خود پدرم می گفت زمانی و برای مدتی بحثی فلسفی را با آقای حائری داشتند و شرح اشارات را به بحث با ايشان می خواندند و مذاکره می کردند. مرحوم پدرم به تقوا و زهد آقای حائری ايمان داشت و هميشه به اين جنبه شخصيتی او اشاره می کرد. پدر من چند ماهی قبل از آقای حائری از اين جهان رخت بربست. پدرم در اسفند 77 و آقای حائری در تير 78. مرحوم دکتر حائری در فوت مرحوم پدرم اعلاميه تسليتی نوشت که در کيهان منتشر شد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الی ربک راضية مرضية. ضايعه جبران ناپذير رحلت اندوهبار عالم عامل صاحب نفس زکيه مرحوم حضرت آية الله حاج شيخ محمود انصاری قمی بر آگاهان اين ديار تسليت باد. علو درجات ايشان را از حق تعالی خواستارم. مهدی حائری يزدی. رحمت و غفران را برای هر دوی آن بزرگواران از خداوند خواستارم. مرجع تخصصی @studiesofshia
هدایت شده از مطالعات شیعه در غرب
✳️ تاریخ انگارۀ تحریف بایبل در جهان اسلام @studiesofshia 🔹محمد علی طباطبایی / پژوهشکده قرآن و حدیث قم - پژوهشکده تفسیر امروزه محرّف بودن کتاب‌های مقدس یهودی و مسیحی چنان بدیهی تلقی می‌شود که حتی بسیاری از عالمان سنتی این ادیان هم بدان باور دارند؛ اما آیا این موضوع همیشه همین قدر واضح بوده است؟ روشن است که نه. اما یک نکته مسلم است. قرن‌ها پیش از آنکه محققان غربی به نتایج امروز برسند، عالمان مسلمان با قاطعیت معتقد به تحریف تورات و انجیل بوده‌اند و در واقع این انگاره از متون اسلامی بود که کم‌کم به متون روشنفکرانۀ غربی راه پیدا کرد تا سرانجام از حوالی قرن هجدهم به بعد برای خودش تبدیل به یک رشتۀ علمی مستقل و گسترده (تحت عنوان نقد بایبل) شد. اما در عالم اسلام این ایده از چه زمانی مطرح شد؟ معمول‌ترین پاسخی که چه از جانب عالمان مسلمان و چه حتی از جانب بسیاری از محققان غربی مطرح می‌شود این است که آغاز این بحث دقیقا از صدر اسلام بوده که ایدۀ «یحرفون الکلم» در قرآن مطرح شد. البته برخی محققان نقطۀ آغاز این انگاره را حتی به پیش از اسلام می‌برند و این فرضیه را مطرح می‌کنند که خود قرآن هم در این زمینه متأثر از تحریف‌باوران پیشااسلامی بوده است. با این حال، در سال‌های اخیر شمار قابل توجهی از محققان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، در کل این ادعاها تردید افکنده و نشان داده‌اند که بسیاری از آیات مورد استناد در این بحث، اساسا به آنچه ما امروز با عنوان «تحریف» می‌شناسیم، ارتباطی ندارند. بنابراین، چه‌بسا اصلا نتوان قرآن را آغازکنندۀ این بحث در اسلام دانست. اگر این گونه باشد، این پرسش مطرح می‌شود که پس نخستین بار این ایده را چه کسی در جهان اسلام مطرح کرد؟ من در رسالۀ دکتری خود، که سال گذشته در دانشگاه تهران (پردیس فارابی) از آن دفاع کردم، بر مبنای روش تحقیق در «تاریخ انگاره‌ها» (the history of ideas) به بررسی این موضوع پرداختم و تاریخ انگارۀ تحریف بایبل را به ترتیب تاریخی در سه دورۀ متفاوت پیشاقرآنی، قرآنی و پساقرآنی پژوهیدم. @studiesofshia خلاصه‌ترین بیان از یافته‌های من در این پژوهش جذاب چنین است: ۱- هرچند افراد و گروه‌هایی از قرن‌ها پیش از اسلام، دربارۀ بایبل قائل به تحریف (به معانی مختلف آن) بوده‌اند، بر اساس اصول «تاریخ انگاره‌ها» نمی‌توان قرآن را را متأثر از آن افراد و گروه‌ها دانست؛ چون هم «تحریف» قرآنی متفاوت از «تحریف» مورد نظر آنها بوده، و هم دستگاه اعتقادی قرآن به قدری متفاوت از آنهاست که اساسا نمی‌توان ریشۀ مشترکی میان نگاه قرآن به این مسئله با نگاه هیچ یک از آن افراد و گروه‌ها یافت. ۲- بررسی‌های ریشه‌شناسی، معناشناختی و کاربردشناختی در تمام آیات قرآنی مرتبط با کُراسه‌ها (متون مقدس یا scriptures) نشان می‌دهد که از نگاه قرآن، بدرفتاری‌های اهل کتاب با کتاب‌هایشان در درجۀ اول کتمان، و در درجۀ بعد بدخوانی و معناگردانی است که هیچ کدام ارتباطی با دستکاری در متنِ مکتوبِ تورات و انجیل ندارند. در مقابل، قرآن با صراحت تمام از تصدیق تورات و انجیل و لزوم ایمان به آنها سخن می‌گوید، و در این قبیل آیات موضوع سخن دقیقا همان تورات و انجیل موجود در دست یهودیان و مسیحیان بوده است. https://telegram.me/bayeganitabligh/1952 ۳- بررسی‌های گستردۀ من در تمام متون در دسترس از قرون اولیۀ اسلامی، اعم از مجادلات مسیحی-اسلامی، احادیث کهن و تفاسیر متقدم نشان داد که می‌توان سه دورۀ متفاوت از ظهور ایدۀ تحریف را در جهان اسلام شناسایی کرد: دوران سکوت (قرن اول هجری) که هیچ نشانی از این ایده در جهان اسلام یافت نمی‌شود؛ دوران زمزمه (قرن دوم هجری) که ایدۀ غالب در میان مسلمانان اعتبارِ تورات و انجیل است و تنها گه‌گاه زمزمه‌هایی خفیف بر خلاف این شنیده می‌شود؛ و دوران همهمه (قرن سوم) که برای نخستین بار ایدۀ وقوع تحریف در بایبل با صراحت از طرف برخی متکلمان معتزلی در مناظرات بیناادیانیِ دربارِ مأمون عباسی، و در واکنش به طرح ایدۀ محرف بودنِ قرآن از طرف متکلمان مسیحی، مطرح شد؛ اما تبدیل شدن این ایده به گفتمان غالب در جهان اسلام دو قرن دیگر زمان برد. به این ترتیب، از قرن پنجم هجری و با نگارش کتاب الفصل توسط ابن حزم اندلسی بود که ایدۀ محرف بودن تورات و انجیل به ایدۀ غالب در سراسر جهان اسلام تبدیل شد. @studiesofshia
@studiesofshia ❇️ تا می توانيد "متن" بخوانيد 🔹دکتر حسن انصاری؛ مؤسسه مطالعات پیشرفته، پرینستون يکی از پديده هایی که در سال های اخير در ميان برخی طالب علمان حوزه مطالعات اسلامی ديده می شود اتکای بيش از حد بر پژوهش ها به جای تلاش برای آشنایی مستقيم با متون است. البته طبعا هر پژوهشگری در تحقيقات تاريخی و متنی خود نيازمند هر دو جنبه است و در اين سخنی نيست. اما آنچه متأسفانه ديده می شود محدود شدن دايره آشنایی مستقيم با متون و در قياس با آن اعتماد بيش از اندازه به پژوهش ها و سابقه آنهاست. يکی از دلائل اين امر فزونی روزافزون تحقيقات به ويژه به زبان های اروپایی در حوزه مطالعات اسلامی است؛ و همزمان دليل ديگر انتشار انبوهی از متون تاريخی و دينی و فکری و ادبی در مقياس ده ها برابر نسبت به اوائل قرن بيستم است. بنابراين هم آشنایی و مراجعه به عمده متون مرتبط در هر پژوهش مثلا در حوزه مطالعات قرآنی و يا حديثی بسيار وقتگيرتر، مشکل تر و نيازمند حوصله و دقت بيشتری است و هم به دليل وجود پژوهش های گسترده و آسانياب تر در اين زمينه ها برخی ترجيح می دهند به جای متن ها به اين نوع از پژوهش ها بسنده کنند. طبعا مراجعه به هر دو نوع ادبيات (يعنی متون و همچنين پژوهش های جديد) هم لازم است و هم اهميت آن برای بسياری امری بديهی و روشن است. منتهی سخن بر سر اين است که اندازه و وزن و حجم هر کدام بايد چقدر باشد و اولويت ها کدام است؟ به تجربه يافته ام که پژوهشی که بيش از آنکه متکی بر مراجعه مجدد به متن ها و بازخوانی آنها باشد اعتماد بر پژوهش های ديگران را مبنا قرار می دهد، حتی اگر خيلی هم ظاهری آراسته و عالمانه و پر ارجاع داشته باشد در مقام بازبينی و دقت معلوم می شود تا چه اندازه از اين نا آشنایی و عدم توجه به متون در معرض بد فهمی ها و تکرار اشتباهات ديگران و يا کليات گویی قرار گرفته است. اما من اينجا بيشتر خطابم به نسل جوان و علاقمند به مطالعات اسلامی است: تا می توانيد متن بخوانيد. هر نوع متنی: ادب عربی و فارسی، متون رشته های مختلف علوم دينی و خاصه متون تاريخی و روایی. بدون آشنایی عميق و بازخوانی متون و به ويژه متون کهن در هر رشته ای کار پژوهش به سامان نمی رسد. عادت کنيد اگر يک کتاب و مقاله از حوزه مطالعات غربی در حوزه اسلام و ايران می خوانيد در مقابل ده و بل صد متن مهم از متون کهن را به دقت بخوانيد. کتاب را دست بگيريد و بخوانيد. هر چقدر متن بخوانيد به تدريج متوجه می شويد که از پژوهش های سطحی و در عين حال بلند پروازانه و پر ادعا بی نيازتر می شويد. البته بی گفتگو آشنایی با پژوهش های عميق و کلاسيک و سرنوشت ساز ضروری است و مکمل مطالعه متن است اما اندازه و قدر هر کدام را در جای خود قرار دهيد. ساده انگاری است که با صرف خواندن پژوهش های جديد بی آنکه با متون و با سنت های قدمایی از نزديک آشنایی حاصل کنيم می توانيم سخنی از سر تحقيق و نه صرف تقليد برای ديگران داشته باشيم. مرجع تخصصی @studiesofshia
هدایت شده از مطالعات شیعه در غرب
@studiesofshia ❇️ تا می توانيد "متن" بخوانيد 🔹دکتر حسن انصاری؛ مؤسسه مطالعات پیشرفته، پرینستون يکی از پديده هایی که در سال های اخير در ميان برخی طالب علمان حوزه مطالعات اسلامی ديده می شود اتکای بيش از حد بر پژوهش ها به جای تلاش برای آشنایی مستقيم با متون است. البته طبعا هر پژوهشگری در تحقيقات تاريخی و متنی خود نيازمند هر دو جنبه است و در اين سخنی نيست. اما آنچه متأسفانه ديده می شود محدود شدن دايره آشنایی مستقيم با متون و در قياس با آن اعتماد بيش از اندازه به پژوهش ها و سابقه آنهاست. يکی از دلائل اين امر فزونی روزافزون تحقيقات به ويژه به زبان های اروپایی در حوزه مطالعات اسلامی است؛ و همزمان دليل ديگر انتشار انبوهی از متون تاريخی و دينی و فکری و ادبی در مقياس ده ها برابر نسبت به اوائل قرن بيستم است. بنابراين هم آشنایی و مراجعه به عمده متون مرتبط در هر پژوهش مثلا در حوزه مطالعات قرآنی و يا حديثی بسيار وقتگيرتر، مشکل تر و نيازمند حوصله و دقت بيشتری است و هم به دليل وجود پژوهش های گسترده و آسانياب تر در اين زمينه ها برخی ترجيح می دهند به جای متن ها به اين نوع از پژوهش ها بسنده کنند. طبعا مراجعه به هر دو نوع ادبيات (يعنی متون و همچنين پژوهش های جديد) هم لازم است و هم اهميت آن برای بسياری امری بديهی و روشن است. منتهی سخن بر سر اين است که اندازه و وزن و حجم هر کدام بايد چقدر باشد و اولويت ها کدام است؟ به تجربه يافته ام که پژوهشی که بيش از آنکه متکی بر مراجعه مجدد به متن ها و بازخوانی آنها باشد اعتماد بر پژوهش های ديگران را مبنا قرار می دهد، حتی اگر خيلی هم ظاهری آراسته و عالمانه و پر ارجاع داشته باشد در مقام بازبينی و دقت معلوم می شود تا چه اندازه از اين نا آشنایی و عدم توجه به متون در معرض بد فهمی ها و تکرار اشتباهات ديگران و يا کليات گویی قرار گرفته است. اما من اينجا بيشتر خطابم به نسل جوان و علاقمند به مطالعات اسلامی است: تا می توانيد متن بخوانيد. هر نوع متنی: ادب عربی و فارسی، متون رشته های مختلف علوم دينی و خاصه متون تاريخی و روایی. بدون آشنایی عميق و بازخوانی متون و به ويژه متون کهن در هر رشته ای کار پژوهش به سامان نمی رسد. عادت کنيد اگر يک کتاب و مقاله از حوزه مطالعات غربی در حوزه اسلام و ايران می خوانيد در مقابل ده و بل صد متن مهم از متون کهن را به دقت بخوانيد. کتاب را دست بگيريد و بخوانيد. هر چقدر متن بخوانيد به تدريج متوجه می شويد که از پژوهش های سطحی و در عين حال بلند پروازانه و پر ادعا بی نيازتر می شويد. البته بی گفتگو آشنایی با پژوهش های عميق و کلاسيک و سرنوشت ساز ضروری است و مکمل مطالعه متن است اما اندازه و قدر هر کدام را در جای خود قرار دهيد. ساده انگاری است که با صرف خواندن پژوهش های جديد بی آنکه با متون و با سنت های قدمایی از نزديک آشنایی حاصل کنيم می توانيم سخنی از سر تحقيق و نه صرف تقليد برای ديگران داشته باشيم. مرجع تخصصی @studiesofshia