هدایت شده از ذاکرین
تنها خواستگارم قصاب محله بود،اما چون قیافه خشنی داشت جواب رد بهش دادم و همش پدر مادرم دعوام میکردن بخاطر تو خواهر کوچیک ترت هم داره بدبخت میشه یه روز آنقدر روم فشار آوردن که یه مشت قرص ژلوفن خوردم و با گریه از خونه زدم بیرون چون قبلاً که تهدید کردم خودم و میکشم بابام گفت هر وقت خواستی این کارو بکنی تو خونه من نکنی،داشتم با گریه تو پس کوچه های پایین شهر که اون ساعت از روز حسابی خلوط بود با گریه میدوییدم که یهو چیزیی دیدم مغز سرم سوت کشید،یهو قصاب محله اومد سمت و...😱🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/3434545184Cd37640be33
#زندگی_نامه_واقعی👆🔥