🔍 ابراهیم ادهم و دوری از خلق
ابراهیم ادهم می گفت: حبّ لقای مردم از حبّ دنیاست، و ترک ایشان از مقوله ترک دنیاست. ابراهیم می گفت: من دوست دارم مریض شوم تا نماز جماعت بر من واجب نشود؛ و من مردم را نبینم! و مردم مرا نبینند!
➖ابراهیم ادهم و ترک محبّت به غیر خدا
وقتی ابراهیم از بلخ رفت، پسری داشت. هنگامی که آن پسر بزرگ شد، سراغ پدرش را گرفت! لذا به همراه مادرش به سوی مکه حرکت کرد به امید آنکه پدرش را ببیند. وقتی ابراهیم خانواده اش را دید، گریه کرد و دعا کرد: " الهی اَغِثِنی". در این هنگام فرزندش در کنارش جان داد. یاران ابراهیم علت را جویا شدند. گفت: وقتی او را در آغوش گرفتم، مهر او در دلم نشست امّا ندایی آمد که ای ابراهیم! تو محبّت ما را ادّعا می کنی، و در عین حال به دیگری محبّت می ورزق؟ وقتی این صدا را شنیدم، از خدا کمک خواستم و گفتم: اگر محبت او مرا از محبت تو باز می دارد، یا جان او را بگیر یا جان مرا. پس آن دعا مستجاب شد، و او از دنیا رفت!
ابراهیم گفت: تا عیالِ خود را چو بیوگان نکنی، و فرزندان خود را چون یتیمان نکنی، و در شب در خاکدانِ سگان نخوابی، امید نداشته باش تو را در صف مردان راه ندهند!
➖ابراهیم در طواف خانه خدا به مردی گفت: تا از چند مرحله عبور نکنی، به درجه صالحین نمی رسی: درِ نعمت بر خود ببندی و درِ محنّت و غم بگشایی؛ در عزّت بر خود ببندی و در ذّلت بگشایی؛ درِ خواب بر خود ببندی و درِ بیداری بگشایی؛ در غنا و توانگری بر خود ببندی و درِ فقر و درویشی بگشایی.
➖ابراهیم ادهم و خوردن خاک
نقل شده است که چون ابراهیم ادهم، غذایِ بی شبهه نمی یافت، گِل و خاک می خورد.
📚الکواکب الدریه، ج۱، ص ۲۰۱-۲۰۳
📚تذکره الاولیاء ص ۹۵-۹۷-۱۰۴
📚 پیدایش سیر تصوف، ص ۱۱۳
#اقطاب_صوفیه #ابراهیم_بن_ادهم
🔵صوفی پژوهی
@sufi110