#سیره_شهدا
✍ وارد خانه که شد، دید لامپ را عوض کردهام، خوشحال شد و کلی تشکر کرد که دیگر دارم مرد میشوم و از این حرفها!
🔹اما وقتی گفتم که آن را از تعاونی دادگستری آوردهاند، از ناراحتی صورتش سرخ شد.
🔹بعد هم چراغ را خاموش کرد و گفت:
شما فکر میکنید پدرتان بعد از انقلاب با قبل از انقلاب تفاوت کرده است که گفتهاید برایتان لامپ بیاورند؟!
#شهید_بهشتی
┏━☆🍃🌸🍃☆━┓
@sulook
┗━☆🍃🌸🍃☆━┛
۹ تیر ۱۳۹۹
☑️#سیره_شهدا
#شهید_دفاع_مقدس
🕊شهید عبدالحسین برونسی
تو سبزی فروشی 🌿 کار می کرد
بعد از یه مدت کارشو رها کرد و گفت: دیگه نمیرم
گفتم چرا؟
گفت به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن
این پول و درآمد شبهه ناکه 😥
رفت تو مغازه لبنیاتی
بازم کارشو رها کرد
گفتم: چرا؟
گفت: داخل شیرها آب می ریزه
درآمدش حرومه
من باید نون حلال بیارم سر سفره ام نه اینجور نونای شبهه ناک رو
و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد.
@sulook
۲۶ مهر ۱۴۰۱
✨﷽ا✨
❤️ #سیره_شهدا
✍ بخشیدن همسر
🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🌹شهید مجید کاشفی
📙فرهنگ نامه شهدای سمنان،ج۸،ص۱۰۶
@sulook
۱۵ مرداد