☫
💌 #عنــد_ربّهــم_یـرزقـون
بعضی شبها که نیمههای شب بیدار
میشدم میدیدم، محمـدرضــا با نـور
موبایلش قرآن سفید ڪوچکش را در
دست گرفته و در حال قــرائت قــرآن
است. او با قـرآن خیلی مأنوس بود و
ماهیانه ۳بار ختم قــرآن میڪرد.
با اینکه ۲۰ بهـار از عمرش گذشته بود
در وصیت نامه اش سفارش کرده بود
ڪە برایش تنهـا ۵ روز روزه و ۲۰ نماز
صبــح قضــا ڪنـم.
🌹 شهـــید محمـدرضـا دهقـــان
@sulook
☫
💌 #عنــد_ربّهــم_یــرزقــون
خاطرهای از زبــان همســــر شهیــد:
وقتی به گلزارشهدا میرفتیم دست
بچهها را نمیگرفت و من علـت این
مسئله را جویا شدم. او گفت در این
مکان فرزندانی هستند که پدرانشان
شهید شده و با این عمل من ممڪن
است آنها حســرت بخورند و ما ڪه
نمیتوانیــم برای آنها ڪاری انجــام
دهیم حداقل آنها را ناراحت نڪنیم.
🌹 شهیـــد داود توکلــیتبــار
➫ @sulook
❣ #عند_ربهم_یرزقون
🔹 فقیری به مسجد آمده بود و کفش مناسبی نداشت، ابراهیم پیش او میرود و کفشهایش را به آن مرد هدیه میدهد. خودش در گرمای ظهر تابستان، با پای برهنه از مسجد تا خانه میرود. او واقعا مرد خدا بود.
🕋وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ...
(بقره/۲۶۵)
⚡️ترجمه
و عمل کسانی که اموال خود را برای خوشنودی خدا، و پایدار ساختن فضایل انسانی در روح خود، انفاق میکنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی و بارانهای درشت به آن برسد، و میوه خود را دوچندان دهد…
@sulook
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
ناخنهای دست و پایش توسط کومله کردستان کشیده شده بود، موهای سرش را تراشیده بودن و در روستا میچرخاندن، بدنش کبود بود، سرش شکسته بود، وقتی حریف نشدن تا به خمینی کبیر توهین کند در هفده سالگی زنده به گورش کردند!
حالا امروز همین ها برای آن مظلومه اشک تمساح میریزند...
#شهیده_ناهید_فاتحی
@sulook
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
میگفت:
نمیتوانم بی وضو باشم،
حتی پیش از خوردن غذا وضو میگرفت
آسایش را، با خدا بودن میدانست...
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
✨
@sulook
بدجوری زخمی شده بود!
رفتم بالا سرش!
نفس نفس می زد!
پرسیدم زنده ای؟!
گفت:هنوز نه!
خشکم زد!
تازه فهمیدم چقدر دنیامون با هم فرق داره!
اون زنده بودن رو توی شهادت می دید و دیدارِ یار و من...!
#عند_ربهم_یرزقون
🗣کــوچــَـر🇮🇷
@sulook
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
وقتی ضارب علی رو با چاقو زد ما پیکر غرق خونش رو به کناری کشیدیم، پیرمردی اومد و گفت: خوب شد همینو میخواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟ علی با صدای ضعیفی گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست من از ناموس شما دفاع کردم.
#شهید_علی_خلیلی
@sulook