🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت12
به خانه رسیدم.
حال خرابم کاملا مشخص بود.
به محض ورودم به خانه ملوک متعجب نگاهم کرد و گفت:
- چقدر زود برگشتی!
گفتم خواستگار داری زود بیا نه دیگر تا این اندازه و با لبخند ادامه داد.
- می دانستم تو هم راضی هستی.
سکوت بیشتر من باعث می شد ملوک به خیال بافی هایش ادامه دهد.
با چهره ای درهم و صدایی خش دار گفتم:
- زیادی خوش خیالی
من عصر قرار مهمی دارم نمی توانستم پیش بچه ها باشم.
در حالی که پا تند کردم سمت اتاقم ؛ ماهان هم سوالاتی می پرسید که اصلا متوجه نمی شدم چی می گوید بدون جواب دادن با عصبانیت وارد اتاق شدم و در را محکم بستم.
ماهان بیچاره در تعجب بود.
چون هیچ وقت رفتار تندی از من ندیده بود.
من به ملوک گفته بودم عصر قرار دارم در صورتی که جایی نداشتم که برم.
محکم زدم تو سرخودم و گفتم حالا چه خاکی برسرم بریزم. مجبور بودم به ظاهر به یک قرار تخیلی بروم. تا دستم برای ملوک رو نشود.
نشستم روی تخت وگوشی ام را برداشتم.
صفحه ی مجازی ام را چک کردم و شروع کردم به جواب دادن کامنت ها و لایک کردن فالوورهام ویک استوری برای حالم گذاشتم.
حالی که خیلی گرفته بود.
یک ساعتی با گوشی سرگرم شدم
ولی باید می رفتم بیرون از خونه چاره ای نبود.
برای اینکه جلوی ملوک نشان بدهم که به قرار مهمی میرم شروع به آماده شدن کردم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت13
در کمدِ لباسی را باز کردم ودنبال یک لباس شیک برای قرار تخیلی ام بودم.
مانتو شلوار یشمی که از اصفهان خریده بودم را همراه مقنعه ی مشکی ام پوشیدم.
یه آرایش ملایم و دخترونه هم اضافه کردم. تو آینه که نگاه کردم تیپ ام رو دوست داشتم برای خودم یک بوس فرستادم ؛ از آینه ودیدن خودم دل کندم.
ملوک در آشپزخانه مشغول بود و ماهان هم جلوی تلویزیون فیلم میدید.
دیدم دل بچه را بد جور شکستم دلم نمی آمد از من ناراحت باشد به طرف ماهان رفتم و با صدای آرامی بهش گفتم:
- مرد کوچکِ ما چه طوره؟
اصلا نگاهم نکرد و مظلوم گفت:
- خوبم
- ماهان جان من دارم میروم بیرون کاری نداری؟
چیزی نمی خواستی برات بگیرم؟
دوباره آرام گفت:
-من چیزی نمی خوام ولی اگر خودت خواستی برای خودت بستنی کیلویی بخر.
از سیاستش خنده ام گرفت لپش رو گرفتم و کشیدم و یک بوس محکم بهش کردم وگفتم:
-به شرط این که مردکوچک هم با من بستنی بخورد ، حتما میخرم.
- چون زیاد داری اصرار می کنی باشه فقط کاکائویی باشه؟
با خنده بهش گفتم:
- چشم آقاااااا
بوس بعدی رو چسبوندم رو لپش و از در خانه آمدم بیرون.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁رمان زهرابانو🍁
قسمت14
حالا نمی دانستم کجا باید بروم.
بیست دقیقه ای را ؛ راه رفتم خسته و کلافه شده بودم.
کنار خیابان منتظر تاکسی شدم.
تاکسی که جلوی پایم ایستاد گفتم:
- دربست
راننده که پیرمرد خوش رو و مهربانی بود.
با لهجه ی شیرین شیرازی گفت:
- کجا میروی دخترم...
آدرس را که دادم خودم هم حیران شدم. چرا آدرس محله ی قبلی را داده بودم!؟
- شاید دنبال آرامش بودم.
آرامشی از جنس طلا که در دوره ی کودکی ام داشتم و شاید قدرش را ندانسته بودم و امروز که به این حس نیاز داشتم به آن محله پناه میبردم.
وقتی به خودم آمدم دیدم مقابل خانه ی قدیمی و ساده ی بچگی ام ایستاده ام.
یک نگاه کافی بود تا به آن زمان برگردم.
مقابل خانه پارک کوچکی بود که همیشه با دوستانم در این پارک بازی می کردم.
روی نیمکت پارک که نشستم.
به اطرافم نگاهی کردم.
با دیدن دختر بچه ای که دست پدرش را گرفته و در پارک با شادی راه می رفت
به گذشته رفتم این صحنه بهانه ی خوبی بود که تمام خاطرات بچگی ام از جلوی چشمم گذر کند.
یادم می آید همیشه حاج بابا مخالفت می کرد من زیاد در این پارک بازی کنم.
فقط مواقعی که خودش همراهم بود اجازه داشتم.
من هم بیشتر اوقات قبل از غروب ؛ آماده کنار در می ایستادم تا وقتی حاج بابا دارد به نماز جماعت میرود ؛ قبلش من در پارک بازی کنم بعد باهم به مسجد برویم.
نفهمیدم چه مدت روی نیمکت وخیره به خانه ی خاطراتم نشسته بودم.
ولی حس خوبی بود گذر به گذشت و دور شدن از استرس آینده.
خانه ای که به آن خیره شده بودم
شاهد بهترین خاطرات من با پدرم بود.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت15
غرق افکار خودم بودم به اطرافم توجه ای نداشتم که صدای ملایمی من را از این مرور خاطرات بیرون کشید.
آرام صحبت می کرد شاید من متوجه صحبت هایش نشده بودم که گفتم:
- جانم حاج خانم با من بودید؟
پیرزن با مهربانی گفت:
- چند بار صدایت کردم متوجه نشدی؟
باخجالت عذر خواهی کردم
کنارم نشست.
-دردپا امان ام را بریده. امروز که نذری داشتم نوه ام نتوانست بیاید کمکم مجبور شدم خودم تمام راه این کیسه ها را بیاورم.
به پایین پایش که نگاه کردم دیدم دوتا کیسه ی بزرگ کنارش هست.
پیش خودم گفتم احتمالا نوه اش هم مثل من سربه هواست که پیرزن بیچاره را تنها گذاشته و با او نیامده.
پیرزن نگاهم کرد و با مهربانی گفت:
- دعا کن برای نوه ام امروز مسابقه دارد.
خجل سرم را پایین انداختم و آرام گفتم:
- حاج خانم اگر خودتان دعا کنید به استجابت نزدیک تر است تامن...
پیرزن در مقابلم جبهه گرفت وگفت:
- تو بنده ی خوب خدایی!
مگر خدا از روح خودش به تو هدیه نکرده است؟
پس حق نداری خودت را دست کم بگیری...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
📚خوب بنگريم
✍️خردمندي نزديك راه خروجي روستاي خود نشسته بود كه مسافري به سويش آمد و پرسيد:
«من از روستاي قبلي ام نقل مكان كرده ام و اكنون به اينجا رسيده ام.
اهالي اينجا چگونه مردمي هستند؟»
خردمند از او پرسيد:
«مردم روستاي تو چگونه بودند؟»
مسافر گفت: «آنان تنگ نظر،
گستاخ و بي رحم بودند».
خردمند گفت: «مردم اين روستا هم از همان قماش هستند.»
پس از مدتي مسافر ديگري آمد و همان سوال را مطرح كرد و خردمند نيز از او پرسيد:
«اهالي روستاي تو چگونه مردمي بودند؟»
مسافر در پاسخ گفت:
«بسيار مهربان، مودب و خوب بودند.»
و خردمند به وي گفت: «مردم اين روستا هم همان گونه هستند.»
ما به جهان،
آن گونه كه دوست داريم مي نگريم، نه آن گونه كه به راستي هست.
اغلب رفتار ديگران نسبت به ما، انعكاس رفتار خودمان با آنان است.
اگر انگيزه هايمان در رفتار با آنان مثبت و خوب باشد،
مي توانيم فرض كنيم كه انگيزه هاي آنان نيز نسبت به ما خوب و مثبت است و اگر قصد و نيت ما نسبت به آنان بد باشد،
همواره فكر مي كنيم كه قصد و نيت آنان نيز نسبت به ما بد است.
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی وضو نخوابید..
🎥 برشی از سخنرانی آیت_الله_جاودان
استاد_شجاعی
✘ خدا برای خلق یه چیزی، نه فکر میکنه، نه نقشه میکشه!
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
خوش رویی😊🌱
حضرت زهرا سلام الله علیها:
🌱بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ؛
خوش رويى هنگام روبه رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوش رو واجب میكند🌱
📚منبع: بحار الأنوار: ج ۷۵، ص ۴۰۱
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸السلام علیک یااباصالح المهدی(عج)🌸🍃
کلیپ زیبای " شور فرج "
اباصالح، اباصالح کجایی...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
💠🔸 السلام علیک یا بقیه الله
هر قلبی که خانه ی یاد شما شد، بهاری شد ...
هر جانی که از خورشید مهر شما گرم شد، جاودانه شد ...
هر چشمی که به راه شما ماند، روشن شد ...
هر که شما را دارد، در نهایت خوشبختی است، در اوج آرامش است ...
شکر خدا که شما را دارم، آشنای کوی شما هستم و جیره خوار خوان محبت تان ...
مهدی جان! دلبسته ایم به باران مهر تو...
اللهم عجل لولیک الفرج☘️
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
📸 پناهی جز حضرت زهرا (س) نداریم.
🌹السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ.
🏴 به فاطمیه خوش آمدید🕯
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
عشـقـ♥️یعنـے
بنویسـےغـزلےازچشمش
درهمانمصرعاولقلمـتگریھکند(:
#صباحااتنفسبحبالشهداء🖐🏽🍃
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: من خودم شخصا اگر داخل هواپیما بنشینم، دوست دارم بین اینکه بچه حزباللهی کنار من بنشیند یا به تعبیر خودمون یک سوسولی کنار من بنشیند، من ترجیحم آن سوسول است...
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی کارهات کی تموم میشه، برگردی؟
💔دلتنگی به جنون رسیده...
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
بی تو بودن دلگیرترین صفحھ
از دفتر عشق است:)💔🌱
#جانفدا
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 به یاد مردی که گفت فاطمیه سال بعد نیستم
باز شد فاطمیه، حسرت دلها برگرد
آن حکیمی که تو گفتی، شده تنها برگرد
تشنۀ گریۀ بسیار تو بیتالزهراست
روضۀ حضرت مادر شده برپا برگرد..
🔹 گریههای حاج قاسم سلیمانی در روضه حضرت زهرا سلاماللهعلیها
🌷هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاجقاسم سلیمانی صلوات..
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴