31.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوالاتی که بعد از عملیات «وعده صادق» در فضای مجازی مطرح شده
👈 آیا نابودی اسرائیل کلید ظهور حضرت مهدی(عج) است؟؟
👈 آیا حکومت اسلامی اجازه حمله کردن به کشور دیگری را دارد؟؟
👈 آیا حمله کردن مختص امام معصوم و ولی امر مسلمین نیست؟؟
👈 با کدام دلیل شرعی می توان برای دفاع از مظلوم به ظالم حمله کرد؟؟
#وعده_صادق #انتقام_سخت #طوفان_الاحرار #امام_زمان
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اگر خواستیم امام را ببینیم ولی دستمان به او نرسید چه کنیم؟
🔵 در روایتی از امام کاظم(ع) آمده: كسى كه دوست دارد از نزديك ما را ببيند ولى نمىتواند به ديدار فقراى شيعۀ ما برود و هركه میخواهد به مزار ما بیاید ولى نمى تواند به زيارت قبور برادران صالح ما برود.
#امام_زمان
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🟢 صلوات، رمز دیدار یار
🔵 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🔹مَنْ قَالَ بَعْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يُدْرِكَ الْقَائِمَ.
🔴 هر کس بعد نماز صبح و بعد نماز ظهر بگوید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم از دنیا نمی رود تا اینکه حضرت مهدی علیهالسلام را درک کند.
📚 مصباح المتهجد، ج۱ ص ۳۶۸
#امام_زمان
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۵)
#انتشارات_عهدمانا
راننده پیچید توی محلهٔ حمراء ، جلوی آپارتمان ایستاد و رو به کشیش گفت : « رسیدیم ، آپارتمان آقای جرج جرداق این جاست. من این جا منتظر شما می مانم. »
کشیش در ماشین را باز کرد و قبل از اینکه خارج شود ، گفت : « البته ممکن است کمی طول بکشد ... می خواهی برو ، کارم که تمام شد زنگ می زنم . »
راننده گفت : « نه قربان ، آقای سرگئی گفتند چند ساعتی که کار دارید ، منتظر شما باشم . » کشیش از ماشین خارج شد ، نگاهی به ساختمان قدیمی انداخت و زنگ شمارهٔ دو را فشار داد . لحظه ای بعد در باز شد. جرج گفته بود پله ها را بگیر و بیا طبقهٔ دوم . وقتی چشمش به در رنگ و رو رفتهٔ واحد دو افتاد ، روی آخرین پله ایستاد تا نفسی تازه کند .
در باز شد و جرج جرداق ، سرِ کم مویش را از لای آن بیرون آورد و گفت : « آه ، جناب میخائیل ! خوش آمدید !
بعد در را کاملاً گشود و از مقابل چارچوب آن کنار رفت. کشیش کفشش را درآورد ، دست جرج را که برای احوال پرسی دراز شده بود گرفت و فشرد و گفت : « چقدر پیر و فرتوت شده ای جرج ! »
جرج خندید و گفت : « البته خوب است نگاهی به خودت در آیینه بیندازی که هیچ تناسبی بین آن سر كم مو و ریش بلند دیده نمی شود ! »
بعد دست هایش را باز کرد و کشیش را در آغوش گرفت و گفت : « بیا تو . بیا بنشین پدر ایوان . خوش آمدی . »
کشیش قبل از اینکه قدمی به جلو بردارد ، نگاهی از تعجّب به سالن انداخت که بیشتر به یک انبار کتاب شبیه بود . دو طرف از دیوارها ، از کف تا نزدیک سقف کتاب چیده شده بود . روی طاقچهٔ پنجره ، کف سالن ، روی کاناپه و روی میز عسلی چوبی ، پر از کتاب بود . جرج که کشیش را متعجّب و خیره دید گفت : « نگران نباش پدر ! جایی برای نشستن ما دو پیرمرد پیدا می شود. » بعد خودش روی صندلی پایه ی فلزی چرمی نشست و صندلی چوبی لهستانی را به کشیش نشان داد و گفت : « قبل از اینکه بیایی ، صندلی ات را مرتّب کردم و کتابها را از رویش برداشتم ... بیا بنشین ، بیا پدر » ...کشیش روی صندلی نشست .
ادامه دارد...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۶)
#انتشارات_عهدمانا
جرج گفت: چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای ، کنجکاو بودم آن را ببینم . به خصوص که گفتی موضوعش دربارهٔ علی است . حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست . جرج ادامه داد : « حضرت ایوانف ، همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید : "چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد ، با ناسپاسی نعمت ها را از خود دور نسازید " ، این کتابها نعمت های پروردگارند ، پدر» کشیش گفت : « چه جملهٔ زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است . »
جرج گفت : « کلام همهٔ پیامبران و عدالت خواهان جهان ، شبیه کلام امام على است . برای همین است که من نام کتابم را گذاشته ام : امام علی ، صدای عدالت انسان . »
کشیش گفت : « برای همین امروز پیش تو هستم ؛ تا دربارهٔ علی بیشتر بدانم . »
جرج گفت : « برای شناخت علی ، باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصّب مسیحیت را از خودت دور کنی . علی را با هیچ کس قیاس نکنی مگر با خودش . »
کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید : « اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که دربارهٔ او کتاب ها نوشتید ؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید ؟ »
جرج لبخندی زد و پاسخ داد : « می دانستم این سؤال را خواهی پرسید ؛ مثل همهٔ مسیحی ها و نیز مسلمانان که اولین سؤالشان همین است . من در نوجوانی با علی آشنا شدم ؛ اول به واسطهٔ برادرم فؤاد که شاعر و زبان شناس بزرگی بود . جالب است بدانی که پدرِ سنگ تراشم روی سر در خانه مان سنگ نوشته ای نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود : « لافتی الا علی ، لاسیف الا ذوالفقار » .
ادامه دارد...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴