eitaa logo
کانال سیاست دشمنان مهدویت
899 دنبال‌کننده
89هزار عکس
114.1هزار ویدیو
563 فایل
پیشنهادات و انتقادات ⤵️ @seyedalii1401 سلام علیکم گرد هم جمع شده ایم تا در فتنه اکبر از یکدیگر چیزهایی یاد بگیریم و به مردم بصیرت دهیم وظیفه ما تولید محتوا ، و هوشیاری مردم در برابر فتنه های سیاسی دشمنان اسلام ومهدویت میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عاشقان را خبر باد بهاران داری...🌸✨✨🌼✨✨🌺🌺✨✨ 🎙 محمد نوری ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴 اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آقا مبارک است ردای امامتت....😍❣ ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴 اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 داستان عجیب زائر امام رضا 🎙 مرحوم شیخ محمدباقر علم الهدی ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴 اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یا امام هشتمین! هرکس به زبان خویش تو را میخواند🌟🌟 ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴 اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎼 کاری از گروه سرود اسراء 💠 حوزه مقاومت بسیج ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴 اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از عجل الله و همه شهدا ...🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
اللَّهُمَّ‌عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ♥️ در ندبه هاۍ جمعه تو را جست و جو ڪنم زیباترین بهانه ۍ دنیاۍ من...سلام! ⚡️هذا یَومُ الجُمعه‌و هُوَ يَومُڪَ المُتَوَقَّعُ‌فيهِ ظهورک ... امروز روز ، روز توست! و روزی‌ ست ڪه در آن‌ظهور تو انتظار میرود. ... ♥️ صبحت بخیر حضرت صاحب دلم به حق ‌ ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
آقا ردای سبز 💚امامت مبارکت پوشیدن لباس خلافت مبارکت ای آخرین ذخیره زهرایی حسین آغاز روزگار امامت مبارکت🌹🌼🌟 آغاز امامت حجه بن الحسن امام زمان (عج) تبریک و تهنیت باد. ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا ردای سبز 💚امامت مبارکت پوشیدن لباس خلافت مبارکت ای آخرین ذخیره زهرایی حسین آغاز روزگار امامت مبارکت🌹🌼🌟 آغاز امامت حجه بن الحسن امام زمان (عج) تبریک و تهنیت باد. ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️🥺چرا شهید ابـــراهـــیـــم هـادی حاجتمو نمیده ... ؟؟؟ ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمون گرمه به حضرت زینب ..🌹 ، ...🌷🕊 ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
به تو نمی آید به تویی که مثل ستاره در آسمان می‌درخشی..💫 و بر دل‌ها حکومت داری واقعی ماییم، که در این وانفسای دنیا خودمان را گم کردیم😔 شادی روحش صلوات 🌷🌱 ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇵🇸🇮🇷 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
📕رمان 🔻قسمت بیست و هفتم ▫️در را پشت سرم بست و دوباره به سمت آمبولانس دوید‌ و من هنوز می‌ترسیدم کسی آمبولانس را آتش بزند و بدن بی‌جان ابوزینب غریبانه بسوزد که صورتم به شیشۀ ماشین چسبیده و با چشمانم مراقبش بودم. ▪️کسی پشت فرمان نشسته و او هم با نگرانی به آمبولانس زُل زده بود و همین که سوار شدم، با دلواپسی سوال کرد: «ابوزینب کجاس؟» ▫️همانطور که کنج ماشین در خودم مچاله شده بودم با صدایی که هنوز از ترس مقطّع به گوش می‌رسید، پرسیدم: «شما کی هستید؟» ▪️اما نگرانی برای ابوزینب دیوانه‌اش کرده بود که به جای جواب، فریاد کشید:«زنده اس؟» و من به چشم خودم دیدم با ابوزینب چه کردند و هنوز ناله‌های آخرش در گوشم بود که پس از ساعتی وحشت، سرانجام بغضم شکست و به هق‌هق گریه افتادم. ▫️از هجوم اشک‌هایم پاسخ سوالش را گرفت که سرش را روی فرمان قرار داد و انگار قلبش از غیرت آتش گرفته و از غصه می‌سوخت که دستۀ چرمی فرمان زیر خشم انگشتانش فشرده میشد و شانه‌هایش از گریه می‌لرزید. ▪️دلم میخواست تمام امشب یک کابوس باشد و خبری از خواب نبود که همزمان صدای گریه دیگری سرم را چرخاند. ▫️همان کسی که مرا از آمبولانس نجات داده بود به سمت ماشین می‌آمد، با هر دو دست در سرش می‌کوبید و با صدای بلند گریه می‌کرد. ▪️آشوبگران فرصت نکرده بودند آمبولانس را به آتش بکشند و او فهمیده بود ابوزینب را چگونه زجرکش کرده‌اند که کف خیابان نشسته بود و مردانه گریه می‌کرد. ▪️چند دقیقه‌ای کشید تا آمبولانس بعدی بیاید که چرخهای این آمبولانس را با چاقو پاره کرده بودند و در همین فاصله آنکه پشت فرمان بود با گریه برای من می‌گفت: «به محضی که خانمش تماس گرفت، خودمون رو رسوندیم ولی گفت با آمبولانس بردنش. اومدیم دنبالش که تو مسیر دیدیم دور آمبولانس شلوغه...» ▫️ظاهراً از نیروهای مقاومت مردمی و از همکاران ابوزینب بودند و شاید اگر چند دقیقه زودتر رسیده بودند، رفیق‌شان زنده می‌ماند و حسرت همین دیر رسیدن، اجازه نداد حرفش را تمام کند که دوباره گلویش از گریه پُر شد. ▪️ابوزینب، مهندس شرکت نفت بود که هنگام حملۀ داعش به حشدالشعبی پیوست و حالا تنها دو سال بعد از سقوط داعش،فرماندۀ مبارزه با تروریستها به دست افرادی ناشناس به شهادت رسیده و این وضعیت، حال و روز هر ساعت خیابان‌های عراق شده بود که مردم و نیروهای امنیتی بی‌هوا و به بهانۀ تظاهرات کشته می‌شدند. ▫️حالا من مانده بودم‌ و خبری که باید به همسر باردار و دختران کوچکش می‌رساندم و نورالهدی او را در آخرین لحظات به من سپرده بود که از هول همین خبر تا رسیدن به خانه هزار بار جان کندم. ▪️پیکر ابوزینب را رفقایش به بیمارستان رسانده و من با دست خالی و قطرات خونی که روی لباسم مانده بود،به خانه برگشتم. ▫️نورالهدی بچه‌ها را خوابانده و بی‌خبر از جنایت امشب،به امید بهبودی همسر مجروحش سر سجاده نشسته بود و تا چشمش به من افتاد، دلش لرزید:«پس چرا برگشتی خونه؟ ابوزینب چطوره؟» ▪️رنگ سرخ صورتش نشان میداد فشارش بالاتر رفته و میترسیدم بلایی سرش بیاید که فقط خط آخر قصۀ امشب را با آرامشی ساختگی تعریف کردم: «بیمارستانه. دوستاش پیشش هستن...» ▫️تا ساعتی پیش هم‌آغوش مرگ بودم و هنوز ترس و وحشت از چشمانم‌ می‌بارید که به زحمت از روی سجاده بلند شد و با دلهره سوال کرد:«چی شده؟» ▪️دریای اشک پشت چشمانم موج می‌زد و من مقاومت می‌کردم مبادا یک قطره بچکد و دل عاشق نورالهدی انگار باخبر شده بود که بی‌صدا پرسید:«شهید شده؟» ▫️ای‌کاش از همان ترکش‌های نارنجک شهید شده بود! ای‌کاش اینهمه شکنجه نمی‌شد و از همین مظلومیت و غربتش بود که شیشۀ صبرم شکست و به هوای نورالهدی تنها یک قطره از چشمانم چکید. ▪️از همین یک قطره،انتهای قصه را فهمید؛ از چشمۀ چشمانش،اشک‌ جوشید و به ابوزینب قول داده بود هرگاه خبر شهادتش را شنید،بی‌تابی نکند که تنها زیر لب ناله می‌زد:«یازینب!» ▫️می‌خواست به دل صبوری کند اما این حال بارداری دست خودش نبود و همین خبر کارش را ساخته بود که فشارش هرلحظه بالاتر میرفت و به سختی نفس می‌کشید. ▪️دیگر کاری از داروها هم ساخته نبود؛ باید سریعتر به بیمارستان می‌رسید و او با همین حال،فقط گریه می‌کرد و با هر نفسی که به سختی میکشید،عشقش را صدا می‌زد. ▫️زن همسایه را نمی‌شناختم اما تنها کسی بود که می‌شد بچه‌ها را به او بسپارم و برای بار دوم در این شب تلخ و سخت، با آمبولانس راهی بیمارستان شدیم. ▪️دوباره در آمبولانس نشسته و اینبار کنار‌ نورالهدی بودم که اضطراب حمله‌ای دیگر دلم را می‌لرزاند و او از سردرد و نفس‌تنگی حالش هر لحظه بدتر می‌شد تا سرانجام به بیمارستان رسیدیم و به تشخیص پزشک زنان بلافاصله به اتاق عمل رفت که جان مادر و جنین هر دو در خطر بود.... 📖 ادامه دارد...