پاک بشیم از گناهان امروزمون ✨
استغفرالله ربی و اتوب الیه❤️🩹
وَاَتوبُ اِلَیه؛وَاَتوبُ اِلَیه...💫
به سمت خودت بر میگردم
مهربان پروردگارم 💞
۷۰ مرتبه ✨
🍃🥀رَبِّأُنَاجِیکَبِقَلْبٍقَدْأَوْبَقَهُجُرْمُهُ
خدایاتوراباقلبیمیخوانمکه
گناهآنراهلاککرده💔
شبتون بهشت..✨️🌷🍃
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇵🇸🇮🇷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
مناجات با امام زمان عج.mp3
2.88M
#مناجات_های_دلی
گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه
«لبیک یاحسین جانم»
#یا_امام_زمانم
#یا_حسین_جانم
#بسیاردلنشین
🎙#حاج_منصورارضی
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇵🇸🇮🇷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
@madahi - حاج منصور ارضی.mp3
7.44M
🔊 #مناجات_با_امام_رضا
📓 ای نگاه تو دوای درد بی...
🎤 #حاج_منصور_ارضی
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇵🇸🇮🇷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀🕯🥀🕊️🌴
@madahi - سید رضا نریمانی.mp3
5.45M
🎶 #زمینه | #امام_رضا(ع)
📝 اگه همه رهام کنن...
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#شبتون_امام _رضایی🌜
💚 التماس_دعا 🤲
🔆🔅🔆🔅🔆
کانال سیاست دشمنان مهدویت
#روایت دلدادگی #قسمت ۱۱۷🎬: ننه صغری بیرون رفت و متوجه صف همسایه ها شد که هر کدام قابلمه و دبه به د
#روایت دلدادگی
#قسمت۱۱۸🎬:
تا ننه صغری خبر از بهوش آمدن فرنگیس داد، جمع زنانی که دور دیگ آبگوشت را گرفته بودند ،به یکباره به سمت درب اتاق هجوم آوردند...
ننه صغری که انگار از گفتن این خبر ، پشیمان شده بود ،کاسه را لبهٔ چارچوب در گذاشت و دو دستش را از هم باز کرد و به دو لنگه درب تکیه داد تا مانع ورود زنها به داخل اتاق شود.
زنها جلوی درب را گرفتند اما ننه صغری نمی گذاشت کسی داخل شود که ناگهان مریم بانو ،خود را از بین جمعیت جلو کشید و رو به ننه صغری گفت : یعنی من را هم نمی گذاری داخل اتاقت شوم ؟
ننه صغری نگاهی خجالت زده به او کرد و گفت : ببخشید مریم بانو ،شما زن کدخدای ده هستید ، منزل خودتان است ،به خدا متوجه حضورتان نشدم ، آخه اینقد ذوق اومدن...
مریم بانو ننه صغری را به کناری زد وگفت : خیلی خوب حالا کمتر حرف بزن و برو به کنار تا ببینم این دخترک نگون بخت کیه و اینجا چه می کند...
ننه صغری همان طور که با غرولند کنار می رفت رو به جمع گفت : جز مریم بانو کسی داخل نشود و رو به زن کدخدا گفت : عجب حرفی میزنید ، خوب معلومه جمیله است دیگه...می خوای کی باشه؟!
مریم بانوهمانطور که کنار بستر فرنگیس می نشست گفت : صبر کن الان معلوم میشه که کی راست میگه و رو به فرنگیس که خیره به حرکات او بود، با محبتی در کلامش گفت : دخترقشنگم ، بگو ببینم اسمت چیه؟ پدر و مادرت کی هستن و کجا زندگی می کنن و چی شد که به رودخونه افتادی؟
فرنگیس بدون حرفی خیره به او بود...
مریم بانو دستی به گونهٔ نرم او کشید و گفت : دخترم ، نترس...ما کاریت نداریم ،می خواهیم تو را به کس و کارت برسونیم و با اشاره به ننه صغری ادامه داد: ننه صغری هم زن مهربانی ست ، تو را نجات داده و فکر می کنه دخترش هستی...بگو عزیزکم کی هستی؟
فرنگیس آب دهنش را قورت داد و گفت...
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨