1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مݩسخټݩمیگیࢪم،
سخټاَسټجھـٰاݩبۍټو.!!
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
«خادم پدر»
از راه که رسید، بابا را برد حمام. بعد هم خودش لباسهای حاج حسن را شست. نشست کنار بابا. دستهای زمخت و چروک خوردهاش را توی دست گرفت. سرش را پایین آورد و دستش را بوسید. بعد رفت پایین پای حاج حسن. جورابهای حاجی را درآورد. سرش را خم کرد و لبهایش را گذاشت کف پاهای بابا.
✍️ ابراهیم شهریاری
📚سلیمانی عزیز، ص۷۶
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنـدهاشمعجزهاےبود،
نمےدانستیݥ…∞•
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
در اغوشت پر از مهر است
ای مرد مهربان ❤️
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️ ما حتما از این سختی عبور می کنیم. همون طوری که از فشار ها و مشکلات دیگه ای عبور کردیم از این مشکل عبور خواهیم کرد. اما این نیازمند دو مسئله است؛ یک اینکه ما صبر و همبستگی خودمان را حفظ کنیم و از دست ندیم، دو در اداره و مدیریت تلاش بکنیم.
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : اول
🔸صفحه: ۳۷_۳۸
🔻قسمت: ۱۳
سرانجام جنگ تمام شد. بچه ام، بعد از جنگ، خیلی گوشه گیر شده بود. حال و هوای دیگری داشت. تنها جایی که بهش آرامش می داد، گلزار شهدا بود. ساعت ها می رفت، آنجا می نشست، دعا می خواند.
سخت بود درد دلش را بفهمیم. می دانستم تمام آرزوش، شهادت بود؛ اما حتماً قسمتش نبود.
ولی نمی شد که بیخیال زندگی بشود. به خودم قول داده بودم همین که از جبهه بیاید، دستش را می گذارم تو حنا.
حالا می بایست به قولم عمل می کردم. می بایست دلش را به زندگی گرم می کردم.
یک روز بهش گفتم ننه، دیگه هیچ آرزویی ندارم جز دیدن دامادیت. خندید و گفت ننه، چقدر دست پاچه ای؟! هنوز خیلی زوده که داماد بشم. گفتم آخه ننه، شاید عمر من و بابات کفاف نکنه. تو بچه ی اول منی. نذار آرزوی لباس دامادیت رو به گور ببرم. دوتا دستش رو گذاشت روی چشم هاش، و گفت چشم! حالا که داری لطف می کنی، اگه خواستی بری خواستگاری، اول و آخرش فقط یه جا برو. اگه شد که منت به من گذاشته؛ اگه نه، دیگه جایی نرو.
گفتم خوب، بگو ننه! طفلک بچه ام، از خجالت، سرش را پایین انداخته بود.
آخرش گفت طاهره، دختر خاله ام. گفتم: ننه، قربونت برم که حرف دل مادرت رو زدی!
خوشحالم کردی با این انتخابت. چه کسی بهتر از دختر خاله ات؟
#قسمت_اول👇
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨