🌷 #خـاطــره_شـــهـــیـــد
محسن وقتی در دانشکده تحصیل می کرد سه شنبه هر هفته با اتوبوس به قم و مسجد جمکران می رفت و آخر شب هم با اتوبوس به اصفهان بر می گشت . در یکی از این سفر ها در مسجد جمکران سخنرانی بود در آن سخنرانی اشاره به سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه سلام شده بود . محسن پس از پایان سخنرانی سوار بر اتوبوس شد تا به اصفهان بر گردد . با اینکه خیلی خسته بود ولی در اتوبوس خوابش نمی برد و مدام به فکر این بود که آتش چگونه بر حضرت ابراهیم سرد شده و با خودش می گفت ای کاش من هم به این یقین می رسیدم . یک ساعت مانده به اذان صبح به دانشکده رسید و با خودش می گفت اگر بروم و بخوابم چون خیلی خسته هستم خوابم می برد و خدایی نا کرده نماز صبحم قضا می شود و برای همین هم به نماز خانه می روم و نماز شب می خوانم تا اذان بگوید . هنگام پایین آمدن از پله های نماز خانه بود که متوجه شد موتور سرایه دار آنجا دچار آتش سوزی شده سریع خودش را به موتور رساند و شروع به خاموش کردن آتش کرد اما غافل از اینکه در این حین دستش آتش گرفته بود ولی خودش متوجه نمی شد تا اینکه یکی از دوستانش به نماز خانه می آید و با دیدن این صحنه و با داد و فریاد محسن را از وجود آتش در دستش با خبر می کند. تا اینکه آتش را خاموش می کند اما جالب اینجا بود که بعد از اینکه آتش دست او خاموش شد دست محسن سالم سالم بود و هیچ اثری از سوختگی در دستش نبود و او به دست سالم خود خیره شده بود .
( به نقل همکار شهید)
🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #پاسدار_شهید_محسن_درّی_صلوات🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ 🌸
#ارسالی_از_دختر_شهید👆👆
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴