#چندخطروضه
جنازهٔ امام حسن (ع) را تیرباران کردند,اما بین تیر و بدن امام (ع) تابوت واسطه بود. بمیرم برای آن مظلومهای که بین درو دیوار قرار گرفت؛ اما بین میخ در و سینهاش هیچ واسطهای نبود.🥀💔
#دوشنبههایامامحسنی
#چندخطروضه
وصیت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
آخرین لحظات حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بود، امیرالمومنین علی علیهالسلام اومد کنار بستر فاطمه (س)، خودش خم شد تا فاطمه(س) بیشتر اذیت نشه، آخه توان بلند شدن نداره. این دو بزرگوار نگاهشون به همدیگه گره خورد، نمیدونم چی دید، فرمود "ابکنی" گریه کن علی جان ...
"وَابکِلل الیَتاما" برا بچه یتیمهام گریه کن. اما علی جان تو این بچه یتیما یه دونشو از همه بیشتر سفارش میکنم .... (شب جمعه گذشتگانمون بهره ببرن ...) "وَلا تُنسی قَتیلِ الاعَدا بِطَفِ العِراق ..." از همه بیشتر به امام حسین علیهالسلام سفارش کرد...💔😭
#چندخطروضه
دلا بيا به سَـــــراي علـــــي ســـــري بزنيـــــم
به خانهای که درش ســــوخته دري بزنيم
خبررسيده استکهاینروزهاعليتنهاست
بيا به خـــــانهٔ بيفاطمـــــه سَـــــري بزنیـــــم
نشد براي مـــــريضِ عـــــلي گـــــلي ببريـــــم
بيا گلابِاشـک به افتاده بسـتري ببريم😭_
#السلامعلیکایتهاالصدیقةالشهیده🖤✨
#چندخطروضه
دلا بيا به سَـــــراي علـــــي ســـــري بزنيـــــم
به خانهای که درش ســــوخته دري بزنيم
خبررسيده استکهاینروزهاعليتنهاست
بيا به خـــــانهٔ بيفاطمـــــه سَـــــري بزنیـــــم
نشد براي مـــــريضِ عـــــلي گـــــلي ببريـــــم
بيا گلابِاشـک به افتاده بسـتري ببريم😭_
#السلامعلیکایتهاالصدیقةالشهیده🖤✨
.
#چندخطروضه
یک روز #حضرت_زینب سلام الله علیها جلو آمد صدا زد: "داداشم، حسن جانم .. چرا همش یه گوشه کز کردی و زانویِ غم بغل گرفتی .. داغ مادر دیدی، ما هم دیدیم .. تو داداش بزرگِ مایی .."
قفل لبهای #امام_حسن علیهالسلام باز شد .. صدا زد : "زینبم دست از دلم بردار .. هرچی دیدیم با هم دیدیم اما تو کوچه من بودم، شما نبودید .. هرچی تلاش کردم جلوش رو بگیرم نشد.."😭
#وای_مادرم🥀
#چندخطروضه
جنازهٔ امام حسن (ع) را تیرباران کردند,اما بین تیر و بدن امام (ع) تابوت واسطه بود. بمیرم برای آن مظلومهای که بین درو دیوار قرار گرفت؛ اما بین میخ در و سینهاش هیچ واسطهای نبود.🥀💔
#دوشنبههایامامحسنی
#چندخطروضه
#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها گفت: بشیر چند تا سوال ازت دارم، فرمود: بشیر به من بگو عباسمو چطوری کشتند؟ بشیر جواب داد: عباس رفته بود برای گلهای حسینع آب بیاره، بچهها خیلی تشنه بودند، بعضی از حال رفته بودند، بعضیها لباسها رو بالا برده بودند و شکمهاشونو از فرط تشنگی روی خاکها گذاشته بودند، عباس رفت برای بچهها آب بیاره، مشکش رو زد تو آب و مشکو پر کرد، ام البنین ع از توضیحات بشیر خوشحال میشد و هی میگفت: باریکالله عباسم.
خانم جان؛ عباس مشکو گرفت از شریعه بیرون زد، باریک الله عباسم؛ اما خانم جان وسط راه یه دست عباست رو بریدند، اما عباس با دست دیگهاش مشکو گرفت، باریک الله عباسم؛ خانم جان، تیر به چشمش زدند اما مشکو رها نکرد، باریک الله عباسم؛ دست دیگرش رو بریدند.
رنگ امالبنین پرید، بشیر گفت: خانم جان اما عباس خم شد، آروم آروم مشکو به دندونش گرفت اومد سمت خیمهها، باریک الله عباسم؛ یه مرتبه یه جملهای گفت صدای نالهٔ ام البنین بلند شد، گفت: تیر به مشک عباس زدند، یه وقت گفت بیچاره عباسم.
میگن؛ امالبنین رفت پیش سکینه و رباب وگفت: "عباسمو حلال کنید، نتونست برا علیاصغر آب بیاره" هی اینو میخوند و گریه میکرد.😭
-
#چندخطروضه
#حسین_جان
لحظهٔ #افطار، با ذکـــر تو غوغا میکنم
صورتـــــم را با زلالِ اشـک زیبــــا میکنم
یادِ آن ساعت بیفتم که کسی آبَت نداد😭
روزه را با روضــههای تشنگی وا میکنم💔
#امانازتشنگیِاربابمهربان
#چندخطروضه
#حسین_جان
لحظهٔ #افطار، با ذکـــر تو غوغا میکنم
صورتـــــم را با زلالِ اشـک زیبــــا میکنم
یادِ آن ساعت بیفتم که کسی آبَت نداد😭
روزه را با روضــههای تشنگی وا میکنم💔
#امانازتشنگیِاربابمهربان
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چندخطروضه
یارحمةاللهالواسعه
و یا بابنجـاةالامه💔
#شبزیارتیامامحسینع
#چندخطروضه
دلا بيا به سَـــــراي علـــــي ســـــري بزنيـــــم
به خانهای که درش ســــوخته دري بزنيم
خبررسيده استکهاینروزهاعليتنهاست
بيا به خـــــانهٔ بيفاطمـــــه سَـــــري بزنیـــــم
نشد براي مـــــريضِ عـــــلي گـــــلي ببريـــــم
بيا گلابِاشـک به افتاده بسـتري ببريم😭_
#السلامعلیکایتهاالصدیقةالشهیده🖤✨