eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
765 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ یکی از تفریحات مصطفی و محمدحسین این بود که همیشه با مهدیِ عمه طیبه کَل می‌انداختند. یک‌بار محمدحسین، با همدستی مصطفی قرار شد به بهانه‌ی احضار روح، مهدی و من و زهرا را بترسانند.😉 مصطفی خیلی جدی با یک مقوا و نعلبکی رو‌به‌روی مهدی نشست و گفت: «می خوام روح احضار کنم. هر کی جرئت داره بیاد!»😱 مهدی از آن پوزخندهای مخصوصش زد و گفت: «برو بابا روح کجا بود!»😏 مصطفی دستی به کمر زد و گفت: «بیا امتحان کن!» 🔺 مهدی دو به شک مانده بود که من و زهرا و محمدحسین گفتیم: «ما میایم!»☝️🏻 بنده خدا مهدی هم برای اینکه ثابت کند نمی‌ترسد با ما همراه شد. مصطفی سریع چراغ‌های اتاق را خاموش کرد و مقوا را روی زمین پهن کرد. صدایش را پایین آورد و گفت: «خب حالا همه‌تون انگشتای اشاره‌تون رو بذارید روی نعلبکی!» همه‌ی انگشت‌ها روی نعلبکی بود و چشم‌ها خیره به مقوا. درست یادم نیست که مصطفی زیر لب چه خواند، اما انگار داشت تمام تلاشش را می‌کرد تا کمی هیجان و ترس را بر فضای اتاق حاکم کند.😱 کمی که گذشت مصطفی خطاب به روح گفت: «جناب روح، اگه توی اتاق هستی لطفاً برو روی کلمه‌ی بله!» از لفظ قلم حرف‌زدنش خنده‌مان گرفت.😁 گفت: «هیس! بهش برمی‌خوره و دیگه از خونه بیرون نمی‌ره. بعد شب موقع خواب میاد سراغ تک تکمون!» من و زهرا کمی ترسیدیم.😱 نعلبویی آرام رفت روی کلمه‌ی بله. مهدی یک دفعه بلند شد و گفت: «برو بابا خودتی. اگه راست می‌گی تو دستت رو بردار!»😠 مصطفی دستش را برداشت و دوباره خطاب به روح گفت: «لطفاً بگو چند ساله هستی؟» نعلبکی به سمت اعداد روی مقوا حرکت کرد. فکر کنم محمدحسین نعلبکی را تکان داد. به هر حال یادم است آن شب تا صبح از ترس رو خوابمان نبرد.😱 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213