eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
805 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
تبســـــم تو آخر مے ڪشد ما را.. 💔 🌙 🕊@syed213
... ♥️ كُلَّ‌صَباحََ أتَنَفَـسُّ بِحُبِّ‌الحُسِين(ع)...🍃 هر صبح... به عشقِ حُسین... نفس می‌کِشَم | ♥️ ✋ 🕊@syed213
🌸🍃 امام علی علیه السلام فرمودند: 🔴 از مستی ثروت به خدا پناه ببرید، چرا که برای ثروتمندی، یک نوع سرمستی هست که دیر به هوش می آید. 📚 غررالحکم، ج ٢، ص۶۶٢ ✨یا علی✨ @syed213
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ پیامبر اکرم (ﷺ): آگاه باشید که نماز، غذای الهی در زمین است که خداوند آن را روزی پنج بار برای اهل رحمتش (افراد شایسته رحمت) گوارا نموده است. 📿 🙏 🕊 @syed21
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست انجا که باید دل به دریا زد همینجاست عمار حلب سال روز زمینی شدنت مبارک 💚🌸 💐 ❤ 🌸 @syed213 🌸
🌼 دلم برای تو تنگ است تا کجا هجران؟ دوای سینه ی خسته بُوَد چرا هجران؟ طلوعِ قامت تو ای نهایتِ هستی! بَرَد از این دلِ پر درد بینوا هجران بهارِ مقدم تو چونکه بشکفد باران ز‌ خاکِ تشنه ی عدلت کند رها هجران هوای باغ تو را دارم ای گل نرگس! که تا بُوَد ز دل من گره گشا هجران 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @syed213
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا لس انجلس، با شب های عاشقانه 😉 ✍️خیلی از ایرانیهای ساکن غرب،یک قرارداد نانوشته امضا کردن که واقعیتهای غرب رو بیان نکنن. تا خودشونو از تک و تا نندازن.. ✋یک هموطن از لوس آنجلس:این هم آمریکایی که ادعا میکند میخواهد به مردم ایران کمک کند! ببینید توش چخبره.. @syed213
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غریبم العجل اهمیت ویژه زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بحق مولا مهدی علیه السلام اللهم عجل لولیک الفرج @syed213
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ پیامبر اکرمﷺ↯ قُرَّهُ عَینِی فِی الصَّلاة روشنی چشم من در نماز است. 📿 🙏 🕊 @syed21
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده کتاب حاج حسین بلند گفت:《خانم سید ابراهیم نگران نباشین،خیالتون راحت!حاج آقاتون این یه مدت رو پیش شما میمونه .》 قرار بود تا به دنیا آمدن پسرمان بمانی.پس باید نفسی از سر راحتی می کشیدم و کشیدم.از خانواده بادپا که جدا شدیم رفتیم یزد.جمعه بود و همه جا سوت و کور.از آنجا به قم و به دیدن شیخ رفتیم که مادر و همسرش لبنانی بودند.صبح سری هم به خانه شهید صابری زدیم.در راه برگشت بودیم که تلفنت زنگ زد.زدی روی پخش. _امشب کجایی سید؟ _خونه‌مون. _ما داریم میایم اونجا. _قدمتون سر چشم.شام منتظریم‌. گفتم:《توی خونه که چیزی نداریم!》 _سر راه نگه میدارم میخرم! وقتی رسیدیم جلوی در،خریدت را کرده بودی و مهمان ها هم رسیده بودند.آهسته گفتی:《شما برنج بذار،من کباب میخرم.》 شب به پذیرایی گذشت.انگار نه انگار از سفر آمده ای و خسته ای.همیشه از حضور مهمان شاد میشدی.مهمان ها که رفتند،بهانه گیری فاطمه شروع شد:《چرا ما سفره هفت سین نداریم؟》 سفره ای پهن کردم.چند تخم مرغ آوردم،با هم‌ نشستیم به رنگ کردن.من و فاطمه سبز و سرخ رنگ کردیم و تو سیاه و با رنگ زرد رویش نوشتی:یا زهرا س. ■■■ تعطیلات نوروز تمام شد و گل های بنفشه حاشیه باغچه ها می گفتند بهار آمده است.شب سیزدهم گفتی:《حاج حسین بادپا قراره فردا بیاد و از اینجا برنامه سفرش رو بچینه.》 دوستانت هم مثل خودت بودند.یک جا ماندن را بلد نبودند.ساعت چهار صبح بود که از کنارم بلند شدی گفتی:《دارم میرم فرودگاه کاری نداری؟》با پلک های بسته گفتم:《وقتی اومدی نونم بگیر!》 ولی باید بلند میشدم و نمازم را می خواندم و اسباب صبحانه را آماده میکردم.تمام شب تا صبح دلشوره داشتم.آقای بادپا که می آید برود سوریه،نکند تو را هم ببرد.نکند خودت هوایی شوی و راه بیفتی.شما به هم که می رسیدید انگار روح هایتان به هم گره میخورد و می شدید مثل این پروانه هایی که دور چراغ می گردند. چنان مجذوب هم و آن شعله ای که ما نمی دیدیم و شما می دیدید می شدید که آدم غصه اش می گرفت از این همه پرت افتادگی و بی خیال شدن درباره بقیه چیزها. بلند شدم.نمازم را خواندم،صبحانه را آماده کردم:پنیر و گردو و کره و مربا‌.سفره را انداختم.نگاهم به عقربه های ساعت بود.می ترسیدم به جای آوردن حاج حسین با او بروی سوریه،ولی دو ساعت بعد آمدی.با حاج حسین بادپا و کسی که می گفتی اسمش سیدعلی است و اهل افغانستان آمدید و صبحانه خوردید و سر سفره ماجرایی را که برای سیدعلی اتفاق افتاده بود تعریف کردی:《سیدعلی توی افغانستان به قاچاقچیا پول میده تا بیارنش ایران.در حال آمدن،توی مسجد با دست باز نماز میخونه و همین باعث میشه بفهمن شیعه‌س و بزننش.در همون حال یه بار قسم میخوره به امام حسین که من شیعه نیستم و همین باعث میشه کتک بیشتری بخوره،بعد فرار میکنه و خودش رو به ایران می رسونه.》 ادامه دارد.. با ما همراه باشید... @syed213
به آسمان می نگرم تصویر صورتت را به تک تک ستاره ها آویخته ام و هر شب به ستاره ها لبخند میزنم 🌙 🕊@syed213