•
°
پیغمبر تو مسجد نشسته بود دید که چهار نفر کارگر، غریبانه پیکری رو تشییع میکردند، پیغمبر بلند شد رفت جلوتر، فرمود: صورتش رو باز کنید، پیغمبر نگاهی کرد، نشناخت. فرمود: شما این میت رو میشناسید؟
اون چهار کارگر که تشییع میکردند گفتند نه.
پیغمبر فرمود:کی صاحب این پیکر رو میشناسه؟
امیر المومنین علی علیهالسلام فرمود: یا رسول الله من میشناسم.
علی جان کیه؟
فرمود:یا رسول الله، این«غلام» قبیله بنی نجار هست، اینقدر غریب بوده که ارباباش برا تشییع نیومدن. پول دادن گفتن این رو ببرید خاک کنید.
پیغمبر فرمود: علی جان تو چه جوری میشناسیش؟
فرمود: ایشون تو بازار منو میدید، بار رو دوشش بود، صبر میکرد من نزدیکش بشم؛ سلام میکرد و به من میگفت:
یا علی انی والله احبک
(یا علی به خدا من دوستت دارم ♥:))
پیغمبر فرمود: جنازه رو بزارید جلو مسجد، ندا بزنید پیغمبر میخواد نماز میت بخونه...
پیغمبر ایستاد جلو مردم پشت سرش ایستادند،
جمعیت بسیار زیادی اومده بود، بعد از نماز پیغمبر فرمود: اینقدر مَلک پشت سر شما ایستاده بود که اگر میدید میگفتید جا برا ما اصلا نیست!
پیغمبر تشییع کردند، داخل قبر گذاشتند، دعا کردند و بعد به علی فرمودند: یا علی تمام این کارهای من به این خاطر بود که این شخص شما رو «دوست» داشت... :)
#القطره، ج اول، ص۲۷۶.
#غدیر
ᴛ_ɢʜᴀʟᴀᴍ