💐 احمد رودی | ۱
دانشجوی آزاده سیاسی قبل از انقلاب اسلامی در دانشگاه تهران
اولین روز دستگیری
۲۱ اسفند ۱۳۵۱ ساعت حدود ۵ بعدازظهر ماموران ساواک مرا دستگیر و برای بازجویی به کمیته مشترک بردند. در سلولی که در زیرزمین بدون روزنه و نورگیری بود محبوس بودم. اتاقهای بازجویی در طبقه اول در بالای همان زیرزمین بود به محض ورود جوانکی که به او محمد میگفتند گویا کارآموز بازجوها بود بدون هیچ پرس و جویی سیلیهای محکمی به صورتم زد و مرا پشت میزی روی صندلی نشاندند و برگه بازجویی جلویم گذاشتند. در مدت حدود دوساعتی که ازم بازجویی میکرد اسامی دوستان صمیمیام را خواست و مدام با کابل برق به عنوان شلاق بر سر و دستم میزد. سرم باد کرده بود و گیج شده بودم و پشت دستم زخم شده بود، داد و بیداد کردم که چند نفر دیگر وارد اتاق شدند، چند نفری با مشت و لگد و کابل به سر، صورت، شکم و پا میزدند و مرا روی زمین انداخته بودند، بالاخره مرا به سلول برگرداندند. پاهایم به اندازهای باد کرده بود که امکان پوشیدن کفش و دمپایی نداشتم و شکم و سرم هم باد کرده بود.
چند روز بعد آمدند مرا مستقیم به ساختمان دیگری که اتاق شکنجه در آنجا قرار داشت (ساختمانی که الان موزه عبرت است) بردند.
طبقه همکف این ساختمان حمام و آشپزخانه و دفتر افسر نگهبان و ... بود. طبقه اول و دوم آن سلول بود. در طبقه دوم وسط راهرو اتاق شکنجه معروف به اتاق ۸ بود. اتاق شکنجه اشغال بود و فرد دیگری را شکنجه میکردند لذا مرا در اتاق جلوی در راهرو به تخت بستند و شروع به کابل زدن کردند. در دو گوشه این اتاق انواع کابلهای برق روی هم ریخته بودند. حدود ۱ ساعت ۲۰۰ - ۳۰۰ ضربه شلاق به پاهایم زدند و بعد از خالی شدن اتاق ۸ مرا به آنجا بردند و بازجوی اصلی فردی به نام هوشنگ خان بود که با دو سه نفر پاسبان جوان آنجا بودند.
🔻انواع شکنجهها را بر من اعمال کردند
ابتدا مرا لخت مادرزاد کردند و به تخت شکنجه که فلزی بود بستند و دستها رو از بالا و پاها را از پایین به تخت بستند و با دستور هوشنگ خان پاسبانها نوبتی با کابل برق به پا و شکم شلاق میزدند و گاهی هم خودش میزد نمیدانم چه مدت زدند که من بیحال شدم و دیگر نای داد و فریاد کردن نداشتم که فرد جدیدی به نام « نیک طبع » وارد شد و با باتوم برقی شروع به شوک دادن مراکز حساس بدن مانند نوک آلت و پستانها کرد، بعد شلاق زدن را شروع کردند و چندین بار متناوبا شوک برقی دادن و شلاق زدن را تکرار کردند و شلاق را علاوه بر پا به سر، صورت و شکم هم میزدند.
🔻مرا به سلول برگرداندند
بالاخره بعد از چند ساعت بازم کردند، لباس پوشیدم و به سلول برگرداندند به سختی راه میرفتم، تا چند هفته نمیتوانستم کفش یا دمپایی بپوشم، شکم و پاهای باد کردهام درد میکرد و هنگام ورود به راهرویی که به طرف سلول میرفتم یکی از نگهبانان با لگد به شدت به پشتم زد که با صورت به زمین خوردم.
🔻ادامه شکنجه
چند بار دیگر برای بازجویی و شکنجه بردند و همان شکنجهها را تکرار کردند و مدام میگفتند: حرفهایت را نزدی و آخرین بار با تهدید اینکه دفعه دیگر ناخنهایت را میکشیم و با منقل برقی پشتت را میسوزانیم به سلول برگرداندند. البته در اثر شلاق ناخن شصت پای راستم افتاد. همه این شکنجهها برای وادار کردن زندانی به اعتراف بود اعترافی که خودشان هم اطلاعی نداشتند و بسیاری از افراد زیر این شکنجهها شهید شدند.
🔻در نهایت
حدود ۷ ماه در سلولها و اتاقهای زندان کمیته و اوین بودم، سرانجام به زندان قصر منتقل کردند در این ۷ ماه خانوادهام و نزدیکان بخصوص پدر و مادرم هیچ اطلاعی از من نداشتند.
تاریخ آزادی احمد رودی : ۱۳۵۳/۱۲/۱۰
#زندانی_سیاسی
#احمد_رودی
https://eitaa.com/taakrit11pw65
💐 احمد رودی | ۲
دانشجوی زندانی سیاسی قبل از انقلاب اسلامی از زندان ساواک
🔻 نماز جماعت در زندان قصر
با فشار و سرکوبی که در سال های قبل یعنی ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ کرده بودند دیگر نماز جماعت و اجتماعی در زندان عمومی و سیاسی قصر برگزار نمی شد.
🔻شروط خنده دار شاه برای نماز خواندن!
تابستان ۱۳۵۳ مسئولین رژیم شاه تصمیم گرفتند اقدام جدیدی در محدودیت زندانیان را به وجود آورند لذا ناگهان بعدازظهر یکی از روزهای این تابستان از بلندگوهای بندهای زندانیان سیاسی اعلامیه و بیانیه ای پخش شد مبنی بر اینکه از فردا صبح به بعد کسی حق ندارد برای نماز صبح بیدار شود.در این اعلامیه عبارت های خنده داری وجود داشت که وسیله طنز بین زندانیان شد.
مثلا کسانی می توانند نماز صبح بخوانند که ریش داشته باشند و زودتر از ساعت ۶ بیدار شوند در حالیکه این ساعت ۵۰ تا ۴۰ دقیقه از طلوع آفتاب گذشته بود و یا کسی می تواند نماز صبح بخواند که سن آنها بیش از ۴۰ سال باشد و قبلا سابقه نمازخواندن داشته باشد و عبارتهای دیگری همانند این عبارت که با گذشت حدود ۵۰ سال از آن تاریخ دقیق در خاطرم نیست .
🔻شاه گردن کمونیست ها انداخت
البته یک دلیل برای این اقدام اعلام کردند که زندانیان غیرمذهبی اعم از کمونیست ها و غیره اعتراض کرده اند که افرادی که برای نماز صبح بلند می شوند باعث مزاحمت خواب و استراحت ما می شوند که البته غیرمذهبی ها این ادعای زندانبانان را انکار می کردند و حتی تعدادی از این افراد از روز بعد هماهنگی کردند و بیدار شدند و ظاهرأ نماز هم خواندند .
🔻اتحاد زندانیان برای نماز خواندن
همه زندانیان قرار گذاشتند از فردا صبح سر ساعت اذان صبح برای نماز بیدار شوند تابستان بود و شب ها اکثرأ در حیاط زندان کنار هم می خوابیدیم موقع اذان صبح افرادی بیدار شدند و بغل دستی های خود را هم بیدار کردند و یک دفعه کل زندانیان بیدار شدند و ایستادند در حالیکه روزهای قبل کم کم و به تدریج از اذان صبح تا طلوع آفتاب بیدار می شدند نگهبان ها در حیاط و دستشویی بیش از قبل مستقر شده بودند و حیرت زده شده بودند زندانیان به طرف دستشویی رفتند برای تطهیر و گرفتن وضو نگهبان ها از وضو گرفتن زندانیان جلوگیری می کردند و زندانیان اجبارأ در داخل توالت وضو می گرفتند و با سختی و مشکلاتی در حیاط و یا اتاق ها بالاخره نماز صبح را خواندند.
🔻شکنجه بخاطر نماز خواندن
از حدود ساعت ۸ صبح از بلندگوهای بندهای زندان، اسامی افرادی را اعلام کردند و به زیر هشت احضار شدند (هشت به محوطه ای گفته می شد که دفتر افسر نگهبان و ماموران و نگهبانان در آنجا قرار داشت و درهای بندهای مختلف زندان در آن قرار داشت) از بند ما از بین حدود ۳۰۰ - ۲۰۰ نفر قریب ۲۰ نفر را بردند که چند روحانی هم در بین اینها بود. این افراد را کتک زدند و به سلول های انفرادی و یا زندان عادی (مجرمین مانند دزدها و قاتلان و مواد مخدری ها و ...) فرستادند از بندهای دیگر هم همین کار را کردند و این برنامه تا چند روز ادامه داشت. و این وضعیت ادامه داشت زندانیان اذان صبح بیدار می شدند و با جلوگیری مامورین به سختی وضو می گرفتند و نماز می خواندند و در طول روز هم تعدادی را می بردند و کتک می زدند و به سلول انفرادی و یا زندان عادی می فرستادند.
🔻افشاگری زندانیان و عقب نشینی شاه
در ملاقات با خانواده ها، این مسئله عنوان شد و در بیرون زندان و میان روحانیون و مراجع قم هم مطرح شد و انعکاس شدیدی علیه نظام شاه داشت و این مقاومت زندانیان و عکس العمل های بیرون زندان، رژیم سرکوبگر شاه متوجه شد که نمی تواند این برنامه را بیشتر اجرا کند و مجبور شدند آن را پس بگیرند به این صورت که حدود دو هفته بعد از این واقعه، ناگهان یک روز صبح رؤسای زندان سیاسی و رئیس کل زندان قصر و افسرهای نگهبان با حدود صد نیروی گارد به زندان آمدند و زندانیان را در حیاط جمع کردند و محاصره کردند و سرهنگ محرری رئیس کل زندان قصر (سیاسی و عادی) در حالیکه سرهنگ زمانی رئیس زندان سیاسی در کنار او بود شروع به صحبت کرد و گفت: کی گفته نماز صبح نخوانید در حالیکه سرهنگ زمانی اعلامیه ممنوع بودن نماز صبح را اعلام کرده بود و با کلی پراکنده گویی حرف خود را پس گرفتند و رفتند و به تدریج افرادی را که برده بودند برگرداندند در حالیکه بعضی از آنها را خیلی شدید کتک زده بودند و مورد آزار و اذیت و اهانت قرار داده بودند.
#زندانی_سیاسی
#احمد_رودی
https://eitaa.com/taakrit11pw65