💐 ایوب علی نژاد | ۳
تشنه بودم ، آب میخواستم!
در اولین روز اسارت، وقتی ما را بطرف خاکریز عراقیها میبردند، گفتم: خیلی تشنه هستم (چون بر اثر مجروحیت خون زیادی از بدنم خارج شده بود و مدت دو روز هم کنار خاکریز افتاده بودم) خیلی تشنه بودم طلب آب کردم و اون عراقی از ظرف ۲۰ لیتری که داشت آب آورد و گفت: «اشرب، اشرب» با خودم گفتم: نه من شراب نمیخورم، تشنه باشم بهتره تا شراب بخورم. فکر کردم واقعا شراب هست در حالیکه اون منظورش نوشیدن بود. در این هنگام دو نفری که قبل از من اسیر شده بودند یک نفرشان طلبه بود و عربی متوجه میشد، مرا متوجه کرد که اون ظرف آب هست، شراب یعنی بنوش، بعد من مقداری آب را خوردم تا کمی تشنگیام برطرف شود.
آزاده تکریت۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#ایوب_علی_نژاد
♦️نظرات خوانندگان
دوست عزیزی که از خوانندگان کانال خاطرات هستند پیامی را نوشتند که بهتر است شما هم بخوانید:
سلام علیکم خدا قوت و شب بخیر به نظرم تاکنون هیچ کتاب و فیلمی نتوانسته رسالت اسارت رو بیان کنه و اگر هم میخواستن به تصویر بکشن خیلی مصنوعی از کتک خوردنها به تصویر و تعریف دراومد، اما به نظرم دردهای پنهانی هم در اسارت وجود داشت که خیلی کم بیان شده یا اصلا به آن پرداخته نشد تا تصویرسازی خوبی از اون انجام شود. از جمله بحث بهداشت و نظافت بود. بنده در بین رفقا براشون این مثال رو زدم اگر ما رو تو یه اتاقی بزرگ حبس میکردند حتی بهترین غذارو میدادند اما امکان استفاده از دستشویی و حمام رو نمیدادند آیا می تونستیم تحمل کنیم؟ به نظرم تو این بخش اصلا کار نشده که جای کار بسیار داره با عنوان ((رنج یا شکنجه پنهان))
#نظرات_شما
از دوران مبارزه و اسارت تا دوران میان سالی
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#تصویر
لیوان، صمون (نان)، قاشق غذاخوری,
یادگاری از دوران اسارت آزاده جواد اسفندیاری
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#تصویر
آزاده سرافراز، رضا رفیعی از استان اصفهان، شهرستان فریدونشهر،ایشان بیشتر اسارت خود را در بند ۳ در آسایشگاه ۹ و بعدا در بند یک و در آسایشگاه ۱ اردوگاه تکریت ۱۱ گذرانده است.
#رضا_رفیعی
رضا رفیعی | ۱
دوماه در زندان الرشید بغداد
خودم هم باورم نمیشود! دو ماه بدون حمام رفتن بصورتی که بدنم پر از شپش باشد تحمل کنم! دوماه بدون اینکه طهارت و وضو گرفته باشم نماز خواندم!
🔻دو ماه بدون دست شستن !
دو ماه بدون اینکه دستهای خود را شسته باشم با دست خون آلود صدها شپش کشتم و زخم های خودم و یا رفیقم را با تکه پارچههای بریده شده از لباس هایم پانسمان کردم آن هم جراحت بعضی از مجروحینی که زخم هایشان به علت نرسیدن و آلودگی محیط پر از کرم شده بود با همان دست های آلوده غذا خوردم! نه در ظرف جداگانه بلکه در یک ظرف، نه فقط من بلکه حدودا ۱۰ نفر با هم یعنی ۱۰ دست آلوده و کثیف در یک ظرف غذا و چونکه قاشق نداشتیم باید با دست می خوردیم با هم تماس داشتیم.
🔻جا برای ده نفر بود اما ما ۴۰ نفر بودبم
در جایی که فقط می شد ده نفر بسختی بخوابند ولی ما در این اتاق تعدادمان ۳۵ الی ۴۰ نفر بود که جای نشستن نبود چه برسد به جای خوابیدن!
شب ها دعا می کردیم که زودتر صبح شود گرچه با شروع صبح، تنبیه و آزار و اذیت بدنی و جسمی شروع می شد ولی باز هم بهتر بود چون حداقل درب اتاق ها را باز می کردند و تعدادی به راهرو زندان می رفتند و مقداری جایمان بازتر می شد.
🔻باید بوی تعفن را تحمل می کردیم
در این دوماه مکان رفع حاجت مان در یک سطل بود ،گرچه وضعیت غذایمان در حد بخور و نمیر بود ولی باز هم نیاز به دستشویی داشتیم. ما باید بوی تعفن را به ناچار تحمل می کردیم مخصوصاً مواقعی که بعضیها مریض می شدیم و حالت استفراغ و اسهال می گرفتیم.
🔻بخاطر خدا تحمل کردیم
این همه تحمل سختی اسارت فقط بخاطر رضای خداوند متعال بود که آن هم خودش به ما داده بود و گر نه هیچ کدام زنده برنمی گشتیم.گرچه تعدادی از عزیزان مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیدند.
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#رضا_رفیعی
ابراهیم فخاری | ۲
◾آزاده لبنانی دفاع مقدس
یکی از ازادگانی که خداوند رحیم ،افتخار دوستی با او را در اردوگاه اسارت نصیب من کرد حجت الاسلام والمسلمین، شیخ ماجد سلیمان است. شیخ ماجد از اهالی لبنان و شهر بعلبک لبنان است.
🔻ایشان که کمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بوده با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهههای نبرد اعزام می شود و در همان اوایل جنگ به اسارت نیروهای بعثی در می آیند. مدتی را در زندان های ابو غریب عراق می گذراند و سپس به اردوگاه عنبر منتقل می شود. پس از بازگشت از اسارت، هم اکنون امام جماعت مسجد راس الحسین شهر بعلبک می باشند. چند سال پیش توفیق یافتم برای دیدار وی سفری به لبنان داشته باشم.
آزاده اردوگاه رمادی ۸
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#ابراهیم_فخاری