42.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ نواهای ماندگار
🔸با نوای
حاج صادق آهنگران
🔻کلیپی زیبا و دیدنی از مراسم سینهزنی رزمندگان اسلام در جبهه و نوحه خوانی حماسی مداح باصفای جبههها در دوران دفاع مقدس
🔹ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن
یک یا حسین دیگر
برپا قیام خون کرد تا دین بپا بماند
قرآن جاودان و حکم خدا بماند
بر هرچه غیرحق است گلبانگ لا بماند
ظلم و ستم بسوزد حق پا بجا بماند
در مکتب حسینی باید گذشتن از سر
تا انقراض عالم آن خون زبانه کشد
هر جا حسین حسین است
از او نشانه باشد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ فقط ما میمانیم و اعمالمان
🔹سخنان تلگنر آمیز سردار شهید علی چیت سازیان
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۳۹
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸وقتی بعد از حدود یک ماه دوباره با علی آقا به دزفول برگشتیم، به خودم قول دادم از کنار او و دزفول جم نخورم.
بهمن ماه ۱۳۶۵ بود، هوا بوی بهار میداد. روزی که دوباره به دزفول برگشتیم، علی آقا چند کیلو مرغ خرید و گفت: «فرشته یه غذای خوشمزه شب عملیاتی درست کن، بعد از ناهار باید بریم منطقه»
دست بکار شدم. مرغ را تندتند پاک کردم، شستم، با نمک، زردچوبه و پیاز فراوان روی پیکنیک بار گذاشتم و شعله آن را تا آنجا که میشد زیاد کردم. آقا هادی و اهل و عیالش توی اتاق خودشان بودند. نیم ساعتی نگذشته بود که صدای وحشتناکی از طبقه بالا آمد. خانه لرزید من اول فکر کردم بمباران شده، علی آقا و آقا هادی پابرهنه از پلهها دویدند بالا و من و فاطمه هم بدنبالشان، زودپز روی پیک نیک نبود. شعله زرد پیک نیک زبانه میکشید. در دیگ زودپز یک طرف و خودش یک طرف دیگر افتاده بود. تکههای مرغ و آب چرب و زرد غذا روی دیوار و سقف پخش شده بود. شرمنده و خجالت زده سرم را پایین انداختم. علی آقا میخندید و تکههای مرغ را از روی در و دیوار جمع میکرد و با شادی کودکانهای میخورد. سراغ دیگ زودپز رفت و انگار که گنجی پیدا کرده باشد با خوشحالی گفت: «الهی شکر یه کمی مرغ تهش مانده!»
همان یک مقدار مرغ را با چه لذتی خوردیم. زندگی در دزفول برای من که بچه همدان و منطقه سردسیر بودم خیلی متفاوت بود. در همان اوایل یک روز از خواب بیدار شده بودم و داشتم رختخوابم را جمع میکردم، "مردها که خانه نبودند. من، فاطمه و زینب در اتاقهای پایین، که اتاق خوابمان بود میخوابیدیم" همین که تشکم را جمع کردم، فاطمه جیغ کوتاهی کشید. از صدای جیغ او زینب بیدار شد.
حشره سیاه و بدشکلی زیرتشک بود. دو تا چنگال بلند داشت و هشت تا پای بدترکیب و دمی که مثل کمان بالا آمده بود و به طرف تنش خم شده بود. فاطمه دستم را گرفت و گفت: «عقربه!» اسم عقرب را شنیده بودم حتی میدانستم که نیشش مثل نیش مار کشنده و سمی است. فاطمه از ترس چند قدم عقب رفت. گفتم: «نترس. اینجا پر از عقربه، عقربا جاهای گرمسیر زندگی میکنن. کاریشون نداشته باشی، آزاری ندارن. بعد با شک و دودلی گفت: «بکشیمش» با خونسردی گفتم: این رو بکشی اون یکی رو چکار میکنی؟» و اشاره کردم به قرنیزها و کنج دیوارها با یک چشم چرخاندن، سه چهار تا عقرب دیگر پیدا کرده بودیم. فاطمه بیشتر بخاطر زینب نگران بود گفتم: «نترس، الان خودشون گم و گور میشن. جونورا شبها برای غذا از لونه بیرون میآن و صبحها زیر سنگ، لای درز و دورز دیوار قایم میشن. خم شدم، تشکم را برداشتم و گوشهای گذاشتم. فاطمه بچه مریانج بود و بزرگ شده کوه و باغ و صحرا کمی که گذشت، به خودش مسلط شد. جارویی آوردم و عقربها را به طرف بیرون از اتاق جارو کردم. عقربهای بدترکیب با چنان سرعتی میدویدند و خودشان را از چشم ما دور میکردند که متوجه نشدیم کی و کجا رفتند. در طول روز خبری از عقربها نبود. اما همین که شب میشد سروکلهشان پیدا میشد. شبهای اول خوابم نمیبرد. همهاش فکر میکردم عقربی زیر پتو یا روی بالشم هست. تا صدای خش خشی میشنیدم، بلند میشدم و چراغها را روشن میکردم. اما به زودی همه چی برایم عادی شد.
هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشدم، رختخوابم را با احتیاط جمع میکردم چند تا عقرب پیدا میکردم که زیربالش و تشکم جا خوش کرده بودند. کم کم دیدن عقربها برایم عادی شد. صبحها بدون سروصدا جارویی برمیداشتم و عقربها را جارو میکردم. هر چند، هیچ وقت نتوانستم از دیدنشان نترسم و چندشم نشود.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#گلستان_یازدهم
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۲۶
ابوالقاسم حداد پور
┄┅┅❀┅┅┄
🔸تا زمانی که شهید دکتر چمران در منطقه جنگی بود مردم گروه گروه، به نبرد با دشمن میپرداختند.
ابوالقاسم حدادپور، مسئول ستاد زینیه که همکاریهای فراوانی با شهید دکتر چمران انجام داده بود میگوید: «شهید دکتر مصطفی چمران که از نزدیک شاهد فعالیتهای ایشان بودم از لحظه ورودش به اهواز و استقرارشان در دانشگاه شهید چمران و سپس کاخ استانداری خوزستان، تلاشهای کاملاً مقتدرانهای را علیه دشمن بعثی شروع کرده بود و در همان شب اول ورود به اهواز دست به عملیاتی جسورانه علیه نیروهای دشمن نیز آغاز کرده بود و جمعی از نیروهای بعثی را از میان برد و تعدادی از ادوات و تانکهایشان را منفجر کرد.
پایگاه اصلی رزمندگان جنگهای نامنظم در دارخوین و نیز دانشکده کشاورزی اهواز بود و بر آموزش نظامی و بکارگیری سلاح، شخص شهید دکتر چمران نظارت میکرد. دشمن که از دارا بودن سلاحهای مدرن برخوردار بود بخش وسیعی از استان خوزستان را اشغال و تا شهرک ملاشیه و کارخانه صنعتی نورد پیشروی کرده و با عبور از رودخانه کارون و حرکت به سوی شهر آبادان تا ذوالفقاری پیش تاخت و بخشی از جاده ماهشهر را اشغال، شهرهای آبادان و خرمشهر را کاملاً در محاصره قرار داد و تا حمیدیه پیشروی کرد. جنوب شهر اهواز را در دست گرفت، هر لحظه امکان ورود دشمن به شهر میرفت و با قساوت و کینه ورزی همۀ امکانات خویش را علیه مردم بیدفاع بکار برد. نیروهای شهید چمران که تازه فعالیتهای خویش را در اهواز و دیگر مناطق آغاز کرده بودند، توان زیاد که بتوانند در همه محورها جلوی دشمن را سد کنند، نداشتند ولی در اهواز با کمک ارتش توانستند راه عبور و مرور دشمن در اشغال شهر اهواز را بگیرند.
در حملات به دشمن بعثی، فرماندهی نیروهای جنگهای نامنظم را شخص شهید دکتر چمران در دست داشت و از پایین کارخانه نورد از سمت شرق رودخانه کارون عبور میکرد به سمت غرب آن میرفت، با عزم، اراده و برخورداری از روحیه بالای جنگاوری به نزدیک استقرار نیروهای دشمن میرسید، با آنان درگیری سختی مینمود، در این نبرد که از فاصله چند متری صورت میگرفت بسیاری از سربازان بعثی کشته و زخمی میشدند و تعداد زیادی سلاحشان را به غنیمت میگرفتند و تعدادی از تانکهایشان منفجر که دود و آتش انفجار در شبهای تاریک به آسمان برمیخواست. این حملهها دشمن را سخت در اضطراب و ترس قرار داد و دانست که نیروهای مجهز زیادی در برابر او صف کشیدهاند. در نتیجه در ارزیابی خود از پیشروی و تصرف اهواز تجدیدنظر کرد زیرا ضربات و شبیخونها بطور متوالی از سوی شهید دکتر چمران و نیروهایش تکرار میشد و همین مسأله باعث شد دشمن پایینتر از کارخانه نورد به عقب برگردد و در همانجا مستقر شود. فقط با سلاح دوربرد شهر را هدف بمباران قرار میداد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
4.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سرود ملی جمهوری اسلامی ایران
🇮🇷قرار عاشقی هر صبح 🇮🇷
💐سوگندنامه پرچم ایران🇮🇷
من به این پرچم مقدس که مزین به نام الله و مظهر استقلال میهن اسلامی من است. سوگند یاد میکنم به اندازه توانائیم نسبت به آموختن تعالیم انسان ساز اسلام و قرآن و به کار بستن دستورات آن کوشا باشم.
همیشه رسالت خون شهدای عزیز را بر دوشم احساس نموده و در تحقق اهداف متعالی انقلاب اسلامی با نثار خون خویش تلاش نمایم.
با اطاعت از فرامین قرآن کریم تحت امر ولایت فقیه مبشر اسلام عزیز و آزادی و برادری در جهان باشم🌹
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر 🤲
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌹🌹🌹
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
2.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقامۀ نماز رهبر انقلاب بر پیکر سید رضی
🔹رهبر انقلاب صبح امروز با حضور در کنار پیکر سردار شهید سید رضی موسوی و قرائت فاتحه، بر پیکر او نماز اقامه کردند.
🔹رهبر انقلاب با تسلیت به خانوادۀ شهید و قدردانی از جهاد خستگیناپذیر سیدرضی برای او همنشینی با اوصیاء و اولیاء الهی و علو درجات مسئلت کردند.
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۴۰
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 یک بار علی آقا و آقا هادی با شادی آمدند و گفتند برای شام دو سه نفر مهمان داریم. من و فاطمه فکر کردیم خب دو سه تا مهمان که چیزی نیست تازه از این ماکارونیهای فرمی آمده بود. پیچی شکلش را خریدیم و یک قابلمه بزرگ ماکارونی دم کردیم. گوشت و پیاز زیادی با رب قاطی کردیم و روی ماکارونیها ریختیم. خیلی خوش رنگ شده بود. جمعه شب، حدود ساعت هشت، مهمانها آمدند به همراه همسر و بچه هایشان. من و فاطمه از پشت پنجره نگاه میکردیم. یک سر مهمانها روی پله ها بود و یک سرش توی کوچه. انگار صف مهمانها نمیخواست بند بیاید. علی آقا «یا الله گویان» آمد تو. تا سلام کرد با اعتراض گفتم علی جان تو که گفتی دو سه نفر نگفتی کل دزفول رو دعوت کرده ی.
علىآقا خندید و گفت: ناراحت نشو. گفتم: «یعنی چی ناراحت نشو! ما فقط یه قابلمه ماکارونی پخته یم بیا ببین میرسه؟»
علی اقا خونسرد جواب داد هیچکس برای شام و ناهار جایی نمیره. خودتُ ناراحت نکن. خدا روزی مهمانُ می رسانه.» خلاصه خانمها آمدند و توی هال نشستند و آقایان رفتند به اتاق پذیرایی. من و فاطمه دلهره داشتیم، نگران شام بودیم. هر چی حساب میکردیم میدیدیم یک قابلمه ماکارونی این جمعیت را سیر نمی کند. به همین دلیل از خانمها عذرخواهی کردیم و با فاطمه رفتیم آشپزخانه و هر چه سیب زمینی داشتیم رنده کردیم و ده دوازده تا تخم مرغ شکستیم توی آن و دو سه تابه بزرگ کوکو درست کردیم. موقع شام ماکارونی را توی چند دیس بزرگ کشیدیم. خیلی خوش رنگ و رو و چرب و چیلی شده بود. ته دیگش هم نارنجی و برشته بود. ماکارونی و ته دیگها قسمت سفره مردانه شد و کوکوها را با گوجه و خیارشور و سبزی و ترشی بردیم سر سفره زنانه. بعد از شام وقتی سفره ها را جمع کردیم صدای شوخی و خنده مردها از اتاق پذیرایی بلند شد. سردسته شلوغ کارها علی آقا بود. من کنار در نشسته بودم؛ طوری که از لای در او را میدیدم. هر دو دستش را تکان میداد میگفت: «بغلی بگیر.»
بغلی میگفت: «چی رو بگیرم؟»
دو کلافه رو.
چه کارش کنم؟
بده بغلی.
بغلی دو دست و پایش را تکان میداد و میگفت بغلی بگیر
چی رو بگیرم؟
سه کلافه رو.
چه کارش کنم؟
بده بغلی.
بغلی بیچاره مجبور بود دو دست و دو پایش را تکان بدهد و چهار کلافه را بدهد به بغلی
نفر آخر، بخت برگشته بلند شده بود و تمام اعضای بدنش را تکان میداد انگار داشت بندری میرقصید و نه کلافه را میداد به بغلی صدای خندههای علی آقا و ریسه رفتنهای بقیه زنها را هم به خنده انداخته بود. آن شب خیلی به همه خوش گذشت. آخر شب وقتی مهمانها رفتند علی آقا گفت دیدی آب از آب تکان نخورد. دیدی به بچه ها چقدر خوش گذشت. هیچکس هم گرسنه نرفت. گفتم تو که خبر نداری من و فاطمه چقدر دلهره داشتیم. غصه خوردیم و جان کندیم تا سفره باز و بسته شد. علی آقا گفت: دستتان درد نکنه. اگه غصه خوردین و به زحمت افتادین شرمنده ببخشید اما بچه ها تو منطقه هیچ تفریح و سرگرمی ندارن. گفتیم هر چی بیشتر، بهتر. به همه گفتیم بیان، یه خرده شلوغ کاری لازم بود تا بخندن و روحیه بگیرن.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
آیتالله جوادی آملی: فضای مجازی، فضایی حقیقی است
🔹آیتالله جوادی آملی در دیدارِ دبیر شورایعالی فضای مجازی: در همان اوایل که فضای مجازی مطرح شد، ما گفتیم که این فضا، فضای حقیقی است و نه فضای مجازی! در فضایی که اندیشه ردّوبدل میشود، در فضایی که شما میتوانید خواستههای خود را مطرح کنید و خواستههای دیگران را پاسخ دهید، این فضا، فضای حقیقی است.
🔹«وزر» یعنی سنگینی و «وزیر» یعنی کسی که بار سنگین مملکت را برمیدارد. اینکه هم فضای مجازی بسته شود و هم فیلترشکن فروخته شود، این با اخلاق سازگار نیست.
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️وعده رئیسی به بهبود اقتصاد و منفی شدن تورم،
پس از تسویه بدهیهای دولت قبل درآمدهای دولت در مسیر سفره مردم و بیشتر در بهبود کیفیت زندگی و کاهش فشار اقتصادی ملت ایران هزینه خواهد شد،
بلایی که روحانی بر سر کشور آورد و دولت را مین گذاری شده و با بدهی برابر با چهار سال بودجه کل ایران تحویل داد، و ذخایر ارزی را خآلی کرد، به نحوی که حتی پولی برای پرداخت حقوق کارکنان دولت و بازنشسته ها نبود، خواست خداوند این بود که معجزه ای برای نجات انقلاب رخ دهد و البته کارآیی دولت رئیسی معجزه وار به کمک انقلاب آمد و درآمد کشور با سیاستهای این دولت افزایش پیدا کرد،
افزایش صادرات و فروش تسلیحات و نفت و جلوگیری از فرارهای مالیاتی و برگرداندن پولهای بلوکه شده ایران و تبادل تجربه با چند کشور شرقی و گردش ۱۸۰ درجه ای دولت از غرب به شرق و عضویت در چندین سازمان جهانی معتبر، کشور را از ورشکستگی و سقوط نجات داد، بگونه ایی که روحانی باور نمیکرد ۸ سال ویرانی وی را در مدت کوتاهی ترمیم کنند.
از مهمترین کارهای دولت رئیسی به ثبت رساندن دارائیهای دولت بود که فقط در کیش دو هزار هتل، رستوران، فروشگاه، کارخانه، کارگاه تولیدی که متعلق به دولت بود ولی رایگان به بهاییها، بابیها، اصلاحطلبان داده شده بود به دولت برگرداند، قابل ذکر است در شهرهای دیگر نیز بسیاری از اموال دولت برگشت، جالب اینکه دولتهای رفسنجانی و خاتمی و روحانی این اموال را رایگان تحویل اقوام خود داده بودند و نه تنها از درآمد آنها به دولت ریالی نمیدادند بلکه از سود این شرکتها و دارائیها علیه نظام هزینه میکردند،
آیا فکر نمیکنید هزینه اغتشاشات، بذل و بخشش گوشیهای آیفون و سامسونگ از کجا میآمد؟ یا مبالغ میلیاردی که به اغتشاشگران داده میشد چگونه تآمین میشد؟ واردات سلاحهای قاچاق با کدام پول انجام میگرفت؟
از این ناراحتم که دشمن با پول خودمان علیه ما میجنگد، بهائیت، بابیت، یهود عروسک خیمه شب بازی آنها شدهاند و در راستای اهداف دشمنان ایران اسلامی قدم برمیدارند، وزارت اطلاعات چکار میکرد؟ نمیدانیم!
ولی بعد از پیدا کردن ۶ نفر و شاید بیشتر، از نفوذیهای دشمن در وزارت اطلاعات، اوضاع کمی بهتر شد و همکاری این وزارتخانه با دولت و رهبری بهبود پیدا کرد، این شاهکار دولت رئیسی بود، با یک تیر نفوذی شکار کرد، اموال دولت را برگرداند، اغتشاشات را کنترل، درآمد معاندان قطع، یارانه داد، دشمن را ناکام گذاشت، بدهی دولت قبل را داد، از افزایش دلار به ۱۳۰ تومن جلوگیری، مهمتر از همه اصلاحطلبان و روحانی را چزوند، درآمد رسانههای دشمن قطع شد و ....
متاسفانه دولت، صداوسیما، رسانهها اطلاع رسانی نمیکنند تا مردم شاهکار این سید ۶ کلاسه را ببینند. (البته به قول دشمنانش ۶ کلاس) چون در گذشته از ششم ابتدایی حوزه عضو قبول میکرد و بقیه درسها را در حوزه تا دیپلم و بیشتر میخواندند. وگرنه دکتر رئیسی دارای دو مدرک دکتری و کارشناسی هست.
به کوری چشم دشمنانش.
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۲۷
ابوالقاسم حداد پور
┄┅┅❀┅┅┄
🔸اگر در شبهای مختلف عملیات، شبیخونها انجام نمیشد بدون شک دشمن با دو حمله ساده، شهر اهواز را میگرفت. زیرا نیروی بازدارنده در برابر او نبود. تنها یک گردان بود که متلاشی شد و افراد آن یا شهید شده یا مجروح گردیدند.
در آن شرایط، بنیصدر، رئیس جمهور بود، هیچ اقدامی نمیکرد و جنگ را سیاسی کرد، ماهم در اواخر مهر ماه سال ۵۹ از وسط خیابانهای خلوت اهواز عبور میکردیم، یأس و ناامیدی ما را فراگرفته بود. زیرا کل خوزستان از دزفول، سوسنگرد، هویزه، اهواز، خرمشهر و آبادان کاملاً در محاصره بوده و هر آن کل استان امکان سقوطش میرفت، و لذا به همراهی یکی از برادرها به نام یحیوی رفتیم به منزل آقای طاهری که در آن زمان امام جمعه اهواز بودند. وقت غروب بود که وارد منزل ایشان شدیم گفتیم: حاج آقا دشمن از هر سو در محاصره است، هر آن هم وارد شهر اهواز میشود. اگر ما صدایمان را به تهران نرسانیم فردا در روز قیامت مسئول خواهیم بود. لذا به آقای طاهری گفتیم: با بنیصدر شخصاً گفتگو کند، شاید تصمیمی در دفاع از اهواز و استان اتخاذ کند. بلافاصله آقای طاهری با تهران تماس گرفت و با بنیصدر صحبت مفصلی کرد و از او پرسید: بالاخره شما کمک میکنید؟
گفت: شما بروید بر سر کارتان و ما به شما خبر میدهیم. ظاهراً وضعیت بحرانی استان را به عرض امام (ره) رساندند و همان وقت هم خبر دادند مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای که به همراهی دکتر چمران در اهواز بودند به تهران دعوت شدند تا تصمیم بزرگی گرفته شود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
خاطرات مردمی
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️مادر شهید میر دوستی: دستی نداشت که انگشترش را به پسرش هدیه بدهم.
🔷️ شیفتـه علـمدار دشـت نینـوا بـود.
آرزوی شهادتی همچو عباس بن علی (ع) داشت.
◇ شب تاسـوعا، به یکی از دوستانش گفتـه بود:
«من فـردا شهیـد میشوم، بعد از شهـادتم انگشتـر را به پسـرم برسـان.»
◇ دوستش تعریف میکرد:
«وقتی پیکرش را آوردند، یاد وصیتش افتادم؛ امـا دستی ندیدم کـه انگشـتر ببـینـم.
🎙 راوی: مـادر شهـید
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️
ندیدن خود
و تعلق الهی شهید؛
شهدا تعلّقاتشان، تعلّقات متعالی بود.
#سرباز_وطن
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#محبت_خدا
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
https://eitaa.com/taakrit11pw90