eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
634 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
898 ویدیو
13 فایل
♦️اولین کانال رسمی اطلاع رسانی آزادگان ایران اسلامی اخبار کاملا صحیح و واقعی مرتبط با آزادگان، ایثارگران، سیاسی و اجتماعی می‌باشد. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است. از پذیرش تبلیغات غیرمرتبط معذوریم. ارتباط با کانال @Powms69
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️مکن ای صبح طلوع امشب فجریان مجلس دورهمی دارند. بزم امشب‌شان عرفانی است. امشب همه غرق نورند. امشب با خدایشان رازها می‌گویند. امشب شب وداع یاران است. امشب شب حنابندان گل‌پسران است. برای رفتن به حجله عیش باید حنا بر دست و پایشان ببندند. کابین حوریان بهشتی به خون غلطیدن است. اما گویا این بار، کابین‌شان سوختن و غرق تاول شدن است. ♦️مکن ای صبح طلوع! بگذار امشب، شب یلدا و طولانی ترین شب ما باشد. بگذار مجلس‌مان طولانی شود. امشب شب سرنوشت ماست. امشب شهادت نامه عشاق امضا می‌شود. فردا بدن ها غرق تاول می‌شود. فردا جگرها پاره پاره می‌شود. فردا از خون ما این دشت دریا می‌شود. فردا مادرانی بی پسر می‌شوند. فردا نوعروسانی بی شوهر می‌شوند. فردا گلستانی خزان می‌شود. فردا لاله‌ها پرپر می‌شوند. ♦️مکن ای صبح طلوع شاید خلبان عراقی خواب بماند. شاید فراموش کند فردا نوبت پرواز اوست. شاید فراموش کند بمب شیمیایی حمل کند. شاید امشب مادرش به عزایش بنشیند. بگذار بچه‌ها باز زنده بمانند. بگذار دورهمی‌ ما پابرجا بماند. مکن ای صبح طلوع،، ♦️مکن ای صبح طلوع،، اما افسوس که صبح بیستم طلوع کرد. خلبان نامرد عراقی بیدار شد. بمب شیمیایی حمل کرد. بمب را میان فجریان انداخت. بدن‌ها سوخت و غرق تاول شد. مادرانی بی پسر شدند و نوعروسانی بی شوهر شدند. گردان بی یار و یاور شد و شهری عزادار شد. بیستم دی ماه سالگرد بمباران شیمیایی گردان فجر بهبهان در جاده شهید صفوی شلمچه در عملیات کربلای پنج گرامی باد. ** 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90*
♦️١٩دی / یاد و خاطره شهدای عرفه گرامی باد 🇮🇷 اسامی شهدای عرفه ... 🌹سردار سرلشگر پاسدار احمد كاظمی فرمانده‌ نیروی زمينی سپاه 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار سعيد مهتدی جعفری فرمانده‌ لشكر ۲۷ محمد رسول‌الله 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار سعيد سلیمانی معاون عمليات نیروی زمينی سپاه 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار نبی‌الله شاه‌مرادی معاون اطلاعات نیروی زمينی سپاه 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار خلبان عباس كربندی مجرد فرمانده‌ پايگاه هوایی قدر نیروی هوایی سپاه و خلبان يكم پرواز 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار غلامرضا يزدانی فرمانده‌ توپخانه‌ نیروی زمينی سپاه 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار صفدر رشادی معاون طرح و برنامه‌ نيروي زمينی سپاه 🌹‌سردار سرتيپ پاسدار خلبان احمد الهامی نژاد فرمانده‌ دانشكده‌ پروازی نیروی هوایی سپاه و كمك خلبان 🌹‌سردار سرتيپ دوم پاسدار حميد آذين‌پور رييس دفتر فرماندهی نیروی زمينی سپاه 🌹سرهنگ پاسدار مرتضی بصیری مهندس پرواز 🌹‌برادر پاسدار محسن اسدی افسر همراه فرمانده‌ شهيد نيروی زمينی سپاه 🌹شادی روح بزرگشان الفاتحة مع الصلوات 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۳۴ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹روش دیگر شهید چمران این بود که می‌گفت: رزمنده مسلمان کسی است که نگذارد، دشمن یک دقیقه در ۲۴ ساعت چشمش را روی هم بگذارد. باید در تمام ساعات شبانه روز دشمن احساس امنیت نکند و حس کند در کمین او قرار داریم و ما دور و برشیم. یعنی ما را دور و برش حس کند! یک لحظه راحت نباشد و نقشه بکشد که چگونه جلوی ما را بگیرد؟ و یا چگونه وقت استراحت داشته باشد و احساس مرگ و دلهره از ما نداشته باشد. یکی از عملکردهایمان در خلال حمله به دشمن و رفتن نزد او و خاکریزش این بود که وقت برگشتن، دست به شلوغ بازی می‌زدیم که دشمن حس کند ما آمدیم و داریم برمی‌گردیم. یک بار هم ما طرف‌های جبهه شیخ شجاع بودیم، روستایی طرف‌های سوسنگرد. ما رفتیم شناسایی کردیم. بعد موقع برگشتن شب بود. داشتیم از خاکریز آخر دشمن می آمدیم و به طرف میدان مین می‌رفتیم تا از معبر رد بشویم و بیاییم به سوی نیروی خودی، کنار یک سنگر اجتماعی دشمن که می‌خواستیم رد بشویم زیرپوش رکابی سوراخ سوراخی را دیدم که شسته بودند و آن را آویزان کرده بودند. درست دم در سنگر‌ حالا نمی‌دانم چه چیزی باعث شده که این زیرپوش را برداشتم و زمان بازگشت با خودم آوردم. آن موقع اگر چتر منوری، یا چیز دیگری می‌دیدیم با خودمان می‌آوردیم وقتی آن زیرپوش سوراخ سوراخ با من بود، بچه‌ها خیلی ناراحت شدند و ایراد می‌گرفتند این چکاری بود که من انجام دادم؟ این‌قدر بدبخت نیستیم که یک زیرپوش کهنه را بیاوریم. گفتم: من آن را نیاوردم که بپوشم. همین‌طوری آن را آوردم، بحث بر سر این زیرپوش بالا گرفت و گسترش یافت. من هم اصلا دلم نمی‌خواست که آن زیرپوش عراقی را تن کنم و بپوشم تا این‌که خبر به آقای «وطنی»، فرمانده محور رسید، او نزد من آمد پرسید: تو یک زیرپوش عراقی را آوردی؟ گفتم: آره این زیرپوش را آوردم. او گفت: اتفاقاً شما کار خوبی کردی. دستت درد نکند. کار خدا بود که تو این زیرپوش را آوردی. آن شب ما نتوانستیم شلوغ بازی دربیاوریم. چون نمی‌خواستیم معبر لو برود، ولی با همین زیرپوش دشمن فهمید ما بودیم که آن دور و برها حضور داشتیم این دو دقیقه یا نیم ساعت که این‌ها می‌خوابیدن را تو ازشان گرفتی. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️اگر غریبه‌ای وارد سپاه همدان می‌شد و فرمانده را تشخیص نمی‌داد، باید به او حق می‌دادیم! آخر چه کسی می‌تواند باور کند؛ آنکه هر روز صبح در حال آب و جاروی باغچه و محوطه سپاه همدان است، یا آنکه پا به پای بچه‌های بسیجی با لباس‌هایی خاک آلود در حال تخلیه بار کامیون سیب زمینی است، یا آنکه هنوز شب از نیمه نگذشته در حال شستن دستشویی‌های سپاه همدان است، همان فرمانده سپاه استان همدان یعنی محمود شهبازی است. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
20.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا چرا؟! 🖤مگه میشه ایرانی باشی و دلت از این فاجعه به درد نیاید؟! 🛑 سندی بر سکوت و فروش شرف 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🌷مزار شهیده فائزه رحیمی 🔸️قطعه ۲۸ گلزار شهدا 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️ دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۳۵ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹بدستور شهید چمران و با آموزش او با روند فعالیت‌ها و شناسایی‌ها که در حین عملیات انجام می‌دادیم ما روش‌های جدیدی برای مقابله با دشمن یاد می‌گرفتیم. این‌کار شهید چمران بود! او بر همه حرکات و تحرکاتمان نظاره‌گر بود، در اغلب شبیخون‌ها و عمليات‌ها شخصاً شرکت می‌کرد، او بسیار فرز و آموزش دیده بود، بچه‌ها را به نحوی آموزش می‌داد که در همه محورها حضوری فعال و تاثیرگذار داشته باشند. عملیات تقریباً خارق‌العاده‌ای را انجام می‌دادند و دشمن را کلافه می‌کردند. من بخاطر دارم که اول گروه‌های شهید چمران در دسته‌های یازده نفری بودند. دسته یازده نفره برای عملیات و شناسایی می‌رفتیم بعد به محل و سنگر اولیه خودمان برمی‌گشتیم، ۲۴ ساعت به استراحت و خوردن غذا که اغلب از عراقی‌ها می‌گرفتیم می‌پرداختیم، بعد از حمام که اجباری بود دوباره به عملیات می‌رفتیم. اولین باری که من به ستاد جنگ‌های نامنظم پیوستم، آقای وطنی را در دفتر شهید چمران دیده بودم. آنجا دفتر ستاد شهید چمران برای جذب نیرو بود، فتوکپی شناسنامه و یک برگه تائیدیه از سپاه شهرکرد داشتم (یک فرمانده سپاه داشت که ما را کتباً مثل یک نامه رسمی تائید می‌کرد) چون ما را می‌شناخت چند تا عکس بود، آن موقع من ۱۹ ساله بودم. آمدیم کاخ استانداری که الآن مهمانسرا است. ستاد شهید چمران آنجا بود. برادر شهید چمران مهندس مهدی چمران را پیدا کردم. مدارک، فتوکپی، نامه سپاه شهرکرد و چند قطعه عکس تحویل او دادم و به مدرسه یا اردوگاه مبارزان سعدی رفتم. دو شب آنجا بودم روز سوم با بلندگو مرا صدا زدند. اول به من نمی‌گفتند: «جمشیدیان» می‌گفتند: «خرمشهری» گفتند: آقای خرمشهری! رفتم دفتر ستاد اردوگاه گفتند: شما با این برادرها بروید این اسلحه و این خشاب. اولین کسی را که دیدم «فرهاد برزگر» بود. با اتوبوس به سوسنگرد رفتیم و از آنجا به مقصد «چولانه» با قایق رفتیم و آخر غروب به آنجا رسیدیم. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۴۹ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸صبح روز بعد توی کوچه پر بود از لندرورهای جهاد سازندگی، پاترول‌های سپاه، اتوبوس و مینی‌بوس‌ها آمده بودند تا مردمی را که توی خانه و کوچه تجمع کرده بودند به باغ بهشت ببرند. علی آقا پیراهنی قهوه‌ای پوشیده بود که توی تنش باد می‌خورد. انگار فقط استخوان‌های شانه‌هایش بود که پیراهن را نگه می‌داشت. صورتش تکیده، لاغر و زرد شده بود. معلوم بود شب سختی را گذرانده، هیچ کدام‌مان از دیروز نه ناهار، نه شام و نه صبحانه خورده بودیم، على آقا منصوره خانم را در آغوش گرفته بود و مدام زیر گوشش می‌گفت: «مامان، به خودت مسلط باش مقاوم باش، زینب‌گونه رفتار کن. حواست به دشمن باشه.» مریم نمی‌توانست خودش را کنترل کند. خواهرانه اشک می‌ریخت. علی آقا می‌گفت: مریم جان، گریه کن، اما نه با صدای بلند. مواظب باش نامحرم صدات نشنوه» از هنگامی که خبر شهادت امیر آقا را شنیده بودم، حالم بدتر شده بود. هنوز عُق می‌زدم. داشتم می‌دویدم به طرف دستشویی، علی آقا مرا دید، پرسید چیه؟ تو هنوز خوب نشدی؟ می‌خوای به یکی از بچه‌ها بگم! ببرت بیمارستان؟» فکر نمی‌کردم علی آقا در آن وضعیت حواسش به من باشد، چه رسد به این‌که مرا بفرستد به بیمارستان گفتم: «نه، چیزی نیست، الان خوب می‌شم» هوا گرم بود. گرما بیشتر اذیتم می‌کرد. آرام آرام همه از خانه بیرون آمدیم. تعدادی از همسایه‌ها در خانه ماندند تا برای مهمان‌هایی که برمی‌گشتند آب خنک، شربت و حلوا درست کنند. من با مادر و بابا پایین رفتم. جمعیت زیادی که برای تشییع امیر آمده بودند. همه سوار اتوبوس‌ها یا ماشین‌های شخصی می‌شدند و به طرف باغ بهشت حرکت می‌کردند. مسیر عبورمان تا باغ بهشت پُر از ماشین‌های نظامی سپاه و لندرورهای جهاد بود که اغلب شیشه‌ها و بدنه‌هایشان با عکس امیر، پارچه سیاه و گل پوشیده شده بود. وقتی به باغ بهشت رسیدیم گروه موزیک در حال نواختن بود، تعداد زیادی سرباز و سپاهی در دو طرف ایستاده بودند. تابوت امیر با پرچم و گل آذین شده بود و وسط محوطه مقابل غسال‌خانه روی زمین بود. سربازها و سپاهی‌ها به نشانه احترام دست خود را کنار پیشانی گذاشته بودند و با سکوت عمیق‌شان عزاداری می‌کردند. با دیدن تابوت امیر پاهایم لرزید. منصوره خانم آقا ناصر، حاج صادق و علی آقا زیر بالکن غسال‌خانه ایستاده بودند. منصوره خانم و مریم صورتشان سرخ بود اما گریه نمی‌کردند. پاهایم می‌لرزید. مادر زیر بازویم را گرفت. یاد روزی افتادم که برای تشییع جنازه مصیب آمده بودیم. موزیک قطع شد و صدای تلاوت قرآن از بلندگو پخش شد. قاری روی بالکن داشت قرآن می‌خواند. جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. حاج صادق، علی آقا، آقا ناصر، امام جمعه، استاندار و چند نفر دیگر روی بالکن رفتند. وقتی تلاوت قرآن تمام شد مجری از امام جمعه خواست پشت تریبون برود. امام جمعه و استاندار سخنرانی کردند، بعد از آن‌ها نوبت علی آقا شد. هوای باغ بهشت گرم بود. هر لحظه حالم بدتر می‌شد. علی آقا داشت سخنرانی می‌کرد، سلام بر حسین سلام بر یاران حسین، من از مردم شهیدپرور استان همدان بسیار سپاسگزارم که برای تشییع جنازه امیر چیت سازیان به اینجا تشریف آورده‌اند. خیلی زحمت کشیدید. اما مردم از شما خواهش بزرگتری دارم. امام را تنها نگذارید. حـــرف امام را با گوش جان پذیرا باشید. امام سه سال پیش از ما خواستند جبهه‌ها را خالی نگذاریم و دفاع را واجب دانستند. جبهه‌های گوناگون برای خودمان درست نکنیم. جبهه فقط خط مقدم است و حضور در آن برای همه واجب است نگذارید امام دوباره پشت تریبون برود و از ما برای چندمین بار بخواهد به جبهه برویم اگر ما سرباز خوبی باشیم امام عزیز یک بار فرموده‌اند و این برای ما کافی است. ما باید به دنیا ثابت کنیم که هرچه امام ما می‌گوید با جان و دل خریداریم. با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برگیرید و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل حرکت کنید و فریاد بزنید: جنگ جنگ تا پیروزی. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 فیلم ماجرای انگشتر اهدایی رهبری که خرج آزادی زنان زندانی شد. 🔹خیرین و خانواده شهید مدافع حرم سعید انصاری در پنجمین پویش آزادی زنان و مادران زندانی جرایم غیرعمد در برج آزادی جمع شده بودند تا مقدمات انس این‌ مادران زندانی با همسر و فرزندانشان را فراهم کنند. ◇ همسر شهید انگشتری را به‌سمت جمعیت گرفت و گفت: انگشتر اهدایی رهبر معظم انقلاب است. اگر طالبی داشته باشد که می‌دانم دارد، این انگشتر را بخرد و پولش را به آزادی زنان زندانی اختصاص بدهد.‌ ◇ از گوشه و کنار سالن صداهایی بلند شد. هر یک برای خرید انگشتر و اهداء آن برای آزادی زنان زندانی جرایم غیرعمد قیمتی را پیشنهاد می‌دادند. نفر اول ۵۰ میلیون، نفر دوم ۶۰ میلیون، نفر سوم ۱۰۰ میلیون، نفر چهارم ۲۰۰ میلیون و نفر پنجم ۵۵۰ میلیون تومان پیشنهاد دادند. ◇‌ به این‌ترتیب با پیشنهاد نفر پنجم، ۵۵۰ میلیون تومان برای آزادی زنان زندانی جرایم غیرعمد تعلق گرفت. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لاریجانی: یکی از خطاهای دولت روحانی پذیرش وعده‌های جان کری درباره محاصره یمن بود 🔹 جواد لاریجانی رئیس پژوهشگاه دانش‌های بنیادی و دبیر اسبق ستاد حقوق بشر قوه قضائیه: زمانی که محاصره یمن را اعلام کردند، جمهوری اسلامی آن را قبول نداشت. با این وجود وزیر خارجه وقت آقای دکتر جواد ظریف به من گفت: جان کری با من تماس گرفته و گفته ۲۴ ساعته این موضوع را حل می‌کند. ۲۴ ساعتی که تا به امروز ادامه دارد. 🔹ما این فریب را خوردیم و سرمان کلاه رفت، این یکی از خطاهای بزرگ دولت آقای روحانی بود. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://taakrit11pw90
🏴 طلوع صبح بیستم دی ماه یعنی بمباران شیمیایی، یعنی فریاد شیمیایی شیمیایی، یعنی ناله سوزناک سوختم سوختم یاران، یعنی بدن‌های سوخته و تاول زده، یعنی بی‌فروغ شدن چشم‌ها، یعنی پاره‌های جگر‌، یعنی خفگی و تنگی نفس، یعنی شهادت، یعنی یک عمر همنشینی با کپسول اکسیژن یعنی تارومار شدن گردان فجر، یعنی غم و اندوه یاران، یعنی عزادار شدن یک شهر سالروز بمباران شیمیایی گردان فجر و شهادت بیش از ۹۰ نفر از بهترین بندگان خدا بر مردم ولایت مدار بهبهان تسلیت باد. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90