eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
635 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
604 ویدیو
10 فایل
♦️اولین کانال رسمی اطلاع رسانی آزادگان ایران اسلامی اخبار واقعی مرتبط با آزادگان، ایثارگران، سیاسی و اجتماعی، از پذیرش هرگونه آگهی، تبلیغ معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۴۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸هوای دزفول برای ما همدانی‌ها از اواسط اسفندماه گرم بود؛ طوری که مجبور شدیم در آن فصل از سال، کولر را روشن کنیم. مردها کولر قراضه‌ای آورده و از توی حیاط جوش داده بودند به پنجره اتاق خواب. کانال آهنی کولر مثل چاهی بی انتها توی اتاق شب‌ها وقتی همه جا ساکت می‌شد، تازه متوجه می‌شدیم چه صدای وحشتناک و غیرقابل تحملی دارد. چند ساعت طول می‌کشید تا به آن صدا عادت کنیم و خوابمان ببرد. یک روز صبح که برای نماز بیدار شدم همین که در تراس را باز کردم دیدم علی آقا روی تراس خوابیده بود، بدون رو انداز جا و تشک. پوتین‌ها را زیر سرش گذاشته و پاها را توی شکمش جمع کرده بود. تعجب کردم؛ زود برگشته بود. دلم سوخت خم شدم، شانه‌اش را تکان دادم. - علی علی جان چرا اینجا خوابیدی؟ علی آقا بیدار شد و نشست. هنوز هوا کاملا روشن نشده بود. تا مرا دید لبخندی زد و سلام کرد و حالم را پرسید. پرسیدم: «چرا اینجا خوابیدی؟» پوتین‌هایش را برداشت تا کناری بگذارد. یک عقرب از زیر پوتین‌هایش به طرف دیوار دوید. گفت: دیشب هرچه به در و شیشه زدم بیدار نشدید. پرسیدم: «مگه کلید نداشتی؟» گفت: «فکر کردم شاید فاطمه خانم توی هال خوابیده، درست نبود همین طوری بیام تو» نشستم کنارش و دستش را گرفتم و گفتم: «ببخشید. صدای کولر خیلی زیاد بود نشنیدم. اذیت شدی؟» نه اتفاقاً خیلی هم خوب بود. چون می‌دانستم تو پشت در خوابیده‌ای تا صبح خوابای خوب دیدم. هر چند آن روز ظهر علی آقا به منطقه برگشت، اما با وجود گرمای هوا از آن شب به بعد کولر را روشن نکردیم. اسفند‌ هم به انتها رسید. شب عید بود؛ اولین عید زندگی مشترکمان. مردها قول داده بودند برای تحویل سال نو خانه باشند. آن سال شوق و ذوق عجیبی برای خانه تکانی داشتیم. با اینکه در دزفول همیشه وضعیت قرمز بود و هر چند ساعت یک بار صدای انفجاری از دور یا نزدیک به گوش می‌رسید، در آن شرایط حس و حال خوبی در ما ایجاد شده بود. از صبح زود که از خواب بیدار می‌شدیم در و دیوارها را می‌ساییدیم و تمیز می‌کردیم. شیشه‌ها را پاک می‌کردیم و برق می‌انداختیم. موکت ها را می‌کندیم و می‌انداختیم توی حیاط و با آب و جارو و پودر رختشویی و کف، آنها را می‌شستیم و با چه زحمتی می‌رفتیم بالای پشت بام و از لب بام آویزانشان می‌کردیم. با وجود سروصدا و گرومپ گرومپ ضدهوایی‌ها و انفجار بمب‌ها و راکت‌ها حیاط را می‌شستیم و سرویس بهداشتی را ضدعفونی می‌کردیم. بوی وایتکس و پودر رختشویی خانه را پر کرده بود. چیزی به عید نمانده بود که همه جا تمیز و خوش عطر و بو شد. وقتی کارهای خانه تمام شد به سراغ هفت سین رفتیم. سفره‌ای وسط اتاق پذیرایی انداختیم و هرچه به دستمان می‌آمد و فکر می‌کردیم به درد هفت سین می‌خورد با اشتیاق توی سفره می‌چیدیم: رحل و قرآن، ساعت، سکه، سیب و سبزه نداشتیم. برای خرید سبزه چند روزی داخل شهرک و حتی دزفول را گشتیم و پیدا نکردیم. فکر کردیم به جای سبزه سبزی بگذاریم.‌ زنبیلم را برداشتم و به کوچه رفتم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
❣ای مسئولین محترم بدانید وظیفه‌ای سنگین بر دوش دارید. مواظب باشید که هم تحت نظارت دقیق خدای متعال هستید و هم زیر چشم تیزبین مردم جای دارید. لذا از شما عزیزان انتظار می‌رود که صادقانه به ملت خدمت نمایید و در سیاست گذاری‌ها و برنامه‌های خود به توصیه‌های رهبر انقلاب توجه کنید و آنجایی که وقت کار و عمل در میان است، اختلاف خود را کنار گذاشته و همگان متحد و یکپارچه به فکر پیشرفت و آبادانی کشور باشید، معضلات اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی را سامان بخشید تا به لطف الهی این قبیل دغدغه‌های فکری از جامعه اسلامی برطرف گردد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سید عنایت الله ناصری تاریخ تولد: ۱۳۴۴ محل تولد: بهبهان تاریخ مجروحیت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ تاریخ شهادت: ۱۳۸۸/۷/۲۹ محل شهادت: بیمارستان بقیه الله تهران نام عملیات: کربلای پنج علت شهادت: جراحات شیمیایی محل دفن: گلزار شهدای بهبهان مسئولیت: بسیجی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️ طرح عملیات کربلای ۴ احمد غلام‌پور ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔅 آقای هاشمی در ابتدا فکر کرد شوخی می‌کنیم. جلسات فشرده‌ای در اردیبهشت و خرداد ماه سال ۱۳۶۵ برای فرماندهان گذاشته شد. البته این جلسات منحصراً برای سپاه بود و ۲ - ۳ تا فرمانده قرارگاه با تقسیم‌بندی فرمانده لشگرها مأموریت پیدا کردند از پیرانشهر تا جنوبی‌ترین نقطه دهانه اروند و مناطقی که قابلیت انجام دادن عملیات‌های آینده را دارد، بررسی کنند. ما رفتیم و شرایط را بررسی کردیم. فکر می‌کنم ۱۵ طرح را از مرز مشترک ایران و عراق همراه با محاسن و معایب عملیات‌ها در آوردیم و در نهایت به سه عملیات رسیدیم. البته عملیات‌هایی که مربوط به جبهه میانی و شمال غرب می‌شدند، رد شدند. سه طرح ادامه عملیات در هور، شلمچه یا فاو که در نهایت درباره عملیات در فاو به قطعیت رسیدیم. در مرحله بعد باید آن را به تأیید فرماندهی کل می‌رساندیم تا عملیات انجام دهیم. به همین خاطر با ۶ نفر از فرماندهان به تهران رفتیم و به اتفاق آقا محسن رضایی جلسه‌ای با آقای هاشمی گذاشتیم و طرح موضوع کردیم که می‌خواهیم در فاو، عملیات کنیم. ابتدا آقای هاشمی نپذیرفت و موضوع را شوخی تلقی کرد. آقای هاشمی گفت: شما پاسدارها هم سیاسی شدید! نمی‌توانید جنگ را ادامه بدهید و می‌خواهید توپ را در زمین من بیندازید. پیشنهادی می‌کنید که من بگویم نه! بعد بروید به امام بگویید ما می‌خواهیم عملیات کنیم و آقای هاشمی نمی‌گذارد. ما اینجا خیلی بهمان برخورد. در اینجا آقا محسن کلی قسم و آیه آورد که چهار ماه است کار مطالعاتی درباره عملیات انجام شده است. وقتی آقای هاشمی اصرار ما را دید و متوجه شد، کوتاه آمد و گفت: خب! توضیحی به ما بدهید. در آنجا توضیحاتی جزئی‌‌تر به او دادیم. بعد گفت: اگر شما این کار را انجام دهید خیلی کار بزرگی کرده‌اید. پس اگر این کار انجام شود،‌ من هم قول می‌دهم جنگ را تمام کنم. عین واژه‌اش همین بود. بعد ادامه داد: با توضیحاتی که به من دادید تا حدی متقاعد شدم، اما چون من نظامی نیستم، باید از نظر نظامی هم قانع شوم. گفتیم: چطوری؟ گفت: جلسه‌ای در دزفول دارم. در آنجا فرماندهان ارتش را هم دعوت می‌کنم. آن‌ها را هم متقاعد کنید. در آن جلسه توضیحاتی برای فرماندهان ارتش داده شد و در نهایت، طرح عملیات کربلای ۴ به تصویب رسید. ۷۶ شبانه‌روز برای مدیریت عملیات تهاجمی زمان برد و توانستیم منطقه را تعیین کنیم و به مرحله‌ای رسیدیم که به اصطلاح می‌گفتند عراقی‌ها سیم خاردار پهن کردند و شروع به کار پدافندی کردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/takrit11pw90
♦️ دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۲۹ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹در همان زمان کمک‌های نقدی که از سوی مردم به مقام معظم رهبری می رسید در اختیار ما می‌نهادند و ما آن را به ستاد جنگ‌های نامنظم می‌دادیم. جنگ روند خود را بدین صورت ادامه داد. مردم شهر اهواز و مردم دیگر شهرها که برای کمک می آمدند، در کنار نیروهای سپاهی و بسیجی و ارتشی وارد کارزار می‌شدند و از سقوط شهر اهواز و سرانجام بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی فداکارانه تلاش کرده و خوشبختانه آن سختی‌ها و کمبودهای تعلیماتی و تدارکاتی جبران گردید و دشمن تاب مقاومت در برابر ملتی کار آزموده و انقلابی را کاملاً از دست داد و با رهبری امام (ره) و با خون شهدا به ویژه نیروهای جنگ‌های نامنظم و فرمانده قدرتمندش، یعنی شهید دکتر مصطفی چمران پیروزی حاصل گردید. عبدالواحد عباسی، شاعر انقلاب اسلامی مسؤول آموزش و پرورش ناحیه یک اهواز درباره شهید دکتر چمران و نیروهای جنگ های نامنظم می‌گوید: زمان آغاز جنگ من در اداره آموزش و پرورش سوسنگرد مسئول بودم و بعد که جنگ ابعاد خطرناک‌تری پیدا کرد ما به آموزش و پرورش اهواز آمدیم و ساختمان اداره کل آموزش و پرورش استان در فلکه ساعت مستقر بودیم. من آوازه و شهرت دکتر شهید مصطفی چمران را می‌دانستم و شنیده بودم. من نه تنها شاعر انقلاب اسلامی بودم بلکه از رزمندگان نیروهای مردمی بودم و دائم از سوی مسئولان برای تبلیغ می‌رفتم و مردم را به شرکت و دفاع از انقلاب اسلامی دعوت می‌کردم. فعالیت‌های من برای مردم و دست اندرکاران جنگ مشهود بود. اهواز در همان روزهای اوّل جنگ در معرض خطر سقوط بود. بچه‌های شهر اهواز و جوانان رزمنده آن که در رأس آنان برادر حاج علی شمخانی و استوار ارتشی «غیور اصلی» بودند، توانسته بودند با کمک رزمندگان حمیدیه به فرماندهی علی هاشمی لشکر ۹ زرهی عراق را در شب نهم مهر ماه ۵۹ با یورش سهمگین متلاشی کنند و شهر اهواز را از سقوط صددرصد نجات دهند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 زینب‌گونه‌ها ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ حضورت، اشارتی است زینب‌گونه شاید دردمندی به دستان تو دخیل بسته باشد ... در دوارن دفاع‌ مقدس، زمانی که رزمندگان مجروح می‌شدند و به عقبه در بیمارستان‌های صحرایی اهواز، اندیمشک، خرمشهر و کرمانشاه اعزام می‌‌شدند، بدلیل اینکه خانواده و یا خویشاوند رزمندگان، تا چند روز اول در بیمارستان حضور نداشتند. "پرستاران" در آن روزها، حکم پدر و مادر رزمندگان را پیدا می‌کردند..! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۴۴ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸فکر کردیم به جای سبزه، سبزی بگذاریم.‌ زنبیلم را برداشتم و به کوچه رفتم. از شانس بد ما آن روز سبزی فروشی بسته بود. برای اولین بار خوش خوشان چند کوچه آن طرف تر رفتم. از دور زنی را دیدم که جلوی در خانه‌اش نشسته بود و یک سفره پُر از سبزی روی زمین پهن کرده بود. پا تند کردم. پیرزنی بود با چادر مشکی آستین دار و به شیوۀ عربها شال مشکی پوشیده بود. یک خال آبی هم روی چانه‌اش داشت. سلام کردم و پرسیدم: «سبزی‌ها فروشیه؟!» زن با لهجه غلیظی گفت: «ها! چَن تومن مَخی؟» یک کیلو‌ و زنبیل را به طرفش گرفتم. دست‌های بزرگ و مردانه‌اش را زیر سبزی‌ها می‌برد و مشت مشت می‌ریخت توی زنبیل، زنبیل تا نیمه پر شد. گفتم: «خیلی زیاد شد.» زن قیافه‌ای جدی و نترس داشت بدون این‌که سر بلند کند، زنبیل را به طرفم گرفت. - تو چَن یَه کیلو بَر (تو به اندازه یک کیلو ببر) متوجه نشدم چه گفت. دستی توی سبزی‌ها بردم و چند پر سبزی که برگ‌های آبداری داشت از بین‌شان جدا کردم و گفتم: "چقدر علف داره." زن با همان جدیت برگ‌ها را از دستم قاپید. آنها را توی دهانش گذاشت و همانطور که آنها را می‌جوید گفت: «پرپینَ، علف نِه؛ پرپیَن دوشمن کِرمه، تو بر، ضد استفراغه، قوّته قلبه، خله خاصیت داره، وا پیاز داغ و نعنا خشک، وا تخمور، خیلی خوشمزه ست. هَر کَه خَورده دیده مِزه‌شه.» به سختی از بین حرف‌هایش فهمیدم آنها علف نیستند و نوعی سبزی‌اند که اتفاقا برای قلب مفیدند و ضداستفراغ و تب‌اند. البته بعدها هم فهمیدم همدانی‌ها به آن خُرفه می‌گویند. وقتی داشتم پول سبزی‌ها را می‌دادم، پیرزن همچنان از بین سبزی‌ها خرفه برمی‌داشت و می‌خورد. وقتی به خانه برگشتم انگار کشف بزرگی کرده باشم، درباره خرفه برای فاطمه سخنرانی غرایی کردم. فاطمه گفت :"ما مریانجیا اینا رو می‌ریزیم دور، اینا علفه." مثل پیرزن چند پر خرفه برداشتم و گذاشتم توی دهانم؛ آب‌دار و کمی ترش بود. مزه‌ای متفاوت و جدید داشت. گفتم: «خیلی خاصیت داره برای قلب، خوبه، ضد استفراغ و تو بَر کی گفته علفه!» خندیدیم و با فاطمه سبزی‌ها را پاک کردیم. برخلاف همیشه که خرفه‌ها را دور می‌ریختیم این بار با لذت و رغبت قبل و بعد از شستن، تا می‌توانستیم خرفه خوردیم. سبزی‌های شسته را توی دیس بزرگی ریختیم و گذاشتیم وسط سفره هفت سین. بعد هم توی دو تا قابلمه جداگانه پوست پیاز و سبزی ریختیم، کمی هم آب رویش بستیم و روی اجاق گذاشتیم. وقتی آب جوش آمد چند تخم مرغ داخل قابلمه‌ها گذاشتیم تا با سبزی و پوست پیاز بجوشد و رنگ بگیرد. نه تُنگ داشتیم، نه ماهی قرمز، هر چقدر هم داخل شهرک گشتیم پیدا نکردیم. کاسه‌ای بلوری داشتیم؛ داخل آن آب ریختیم و یک گل سرخ پلاستیکی انداختیم وسط آب، کمی شیرینی، شکلات و میوه برای عید خریده بودیم آنها را هم سر سفره گذاشتیم. دیگر چیزی به تحویل سال نو باقی نمانده بود. لباس‌هایمان را عوض کردیم. یک دست لباس قشنگ هم به تن زینب پوشاندیم. دست و رویش را شستیم و با کش دو تا دم موشی این طرف و آن طرف موهایش درست کردیم. خیلی قشنگ و خواستنی شد. کنار سفره به انتظار نشستیم. هرچه به تحویل سال نزدیک‌تر می‌شدیم، دلهره و نگرانیمان بیشتر می‌شد. می‌دانستیم از دی به بعد عملیات کربلای ۴ و ۵ ادامه دارد. نگران مردهایمان بودیم. تا دیروقت پشت پنجره به انتظارشان ایستادیم. فاطمه یک گوشه پرده را و من گوشه دیگر را بالا داده بودم. گاهی که ماشینی وارد کوچه می‌شد ذوق می‌کردیم اما وقتی می‌دیدیم ماشین جلوی خانه همسایه بغلی یا روبرویی می‌ایستد و همسر یکی از فرماندهان با خوشحالی در خانه را باز می‌کند آهی می‌کشیدیم و گوشه پرده را می‌انداختیم و سر جایمان کز می‌کردیم. اما کمی بعد دوباره فاطمه یک گوشه پرده را و من گوشه دیگر را بالا می‌دادم. سال تحویل شد و ما همچنان پشت پنجره به انتظار ایستاده بودیم. چراغ‌های خانه‌های اطراف یکی یکی خاموش می‌شدند. چند ساعت بعد از نیمه شب بیدار ماندیم، مردهایمان نیامدند. چراغ ها را خاموش نکردیم. کنار سفره هفت سین آنقدر به انتظار نشستیم تا آرام آرام پلک‌هایمان سنگین شد و خوابمان برد. روز شنبه اول فروردین ماه ۱۳۶۶ بود خواب و بیدار بودیم که صدای در را شنیدیم. هول هولکی بلند شدیم و گوشه پرده را بالا زدیم. با هم آمده بودند. سیاه سوخته، شلخته و به هم ریخته، انگار دنیا را به ما عیدی دادند. اولین مهمان‌های نوروزی‌مان گرد و خاکی و نامرتب، صبح على الطلوع رسیده بودند. تا وارد اتاق شدند، با لبخند سلام کردند. علی آقا ناشیانه دست به جیب برد و ادکلنی که شیشه سبزی داشت درآورد و گرفت به طرفم و گفت: «عیدت مبارک!» چه کادوی دل چسب و به موقعی بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
سلام علیکم : 🥀عرض ادب 🥀 عشق بی‌پرواست، بسم الله الرحمن الرحیم هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم رودِ جاری از ستیغ کوه‌های گریه‌خیز مقصدش دریاست، بسم الله الرحمن ‏الرحیم ‎... خون نمی‌خوابد، به آیات سحرخیزش قسم‎ خط خون خواناست: بسم الله الرحمن ‏الرحیم خطبۀ شمشیرها را تیزتر باید نوشت ظهر عاشوراست! بسم الله الرحمن الرحیم سینه‌زن‌ها علقمه‌ست اینجا! علمداری کنید روضۀ سقاست، بسم الله الرحمن الرحیم ‎... شهرتش از قله‌های شرق تا اعماق ‏غرب ‎... او «جهان‌آرا»ست، بسم الله الرحمن الرحیم مثل چشمانش که در دل‌ها نفوذی ژرف ‏داشت خون او گیراست بسم الله الرحمن الرحیم ... باشد! امشب اشک و امشب داغ، اما انتقام مطلع فرداست، بسم الله الرحمن الرحیم ابرهای انقلابی! کینه‌هاتان بیش باد‎! بغض، طوفان‌زاست، بسم الله الرحمن ‏الرحیم صبح نزدیک است آری در شبیخون شفق حمله برق‌آساست، بسم الله الرحمن الرحیم وعده‌گاه ما و ارواح شهیدان بعد از این مسجد الاقصاست بسم الله الرحمن الرحیم ...🤍🥀🌹🌴 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹با عرض پوزش از کلیه عزیزانی که اخیرا و یا قبلا مادر گرامی خود را از دست داده‌اند، این اثر شنیدنی و ماندگار ظاهرا فقط یک بار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، بعد از آن بینندگان بسیاری درخواست پخش مجدد آن را دادند، اما دیگر هرگز پخش نشد! همه ایران آهنگ مادر پرستار دلم را شنیده‌اند، شاید تعداد کمی تابحال تصویر خواننده‌اش را دیده‌ باشند! این خواننده در حضور مادرش به صورت زنده در شبکه ۳ سیما این موسیقی را اجرا کرد، تقدیم به تمامی مادران سرزمینم چه آنهایی که در قید حیات هستند چه آنهایی که دعوت حق را لبیک گفته‌اند. برای شادی روح مادرانی که در بین ما نیستند و سلامتی مادرانی که در بین ما هستند ۵ مرتبه آیه شریفه امن یجیب به همراه صلوات عنایت نمائید.🌹🌹🌹 لطفاً قدر مادران خود را بیشتر بدانیم 😔😔😔 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90 🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 فاطمه باغ گلاب است خدا می‌داند 🎊 فاطمه گوهر ناب است خدا می‌داند 🌸 فاطمه واژه زيباست، تعجب نكنيد 🎊 كرم فاطمه درياست، تعجب نكنيد 🌸 فاطمه دختر طاهاست بگو يازهرا 🎊 فاطمه روح تولاست بگو يا زهرا 🌸 میلاد مادر خوبی‌ها بانوی دو 🎊 عالم حضرت زهرای مرضیہ(س)  🌸 روز بزرگداشت مقام مادر زن 🎊 بر همه مادران، زنان 🌸 و دختران سرزمینم مبارک باد. 🌸🍃🌺🍃🌸‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
زُهره بربط می‌زند خورشیدِ حق سر می‌رسد عشـــق، سر بر می‌کشد دُخت پیمبـر می‌رسد پیک حق می‌خواند این پیغام در گوش نبی دشمنت ابتـر شـده، بهـر تـو کوثــر می‌رسد آب و آییـنــــه مهیّــــا کن که بانـــوی فــدک هدیه از درگاه حق مخصوصِ حیدر می‌رسد حـــق بشــــارت می‌دهد اُمِّ اَبیها در ره است التیــــام زخم‌هــای بـــدر و خیبــــر می‌رسد ای زن ای ریحانــه خوشبـــوی دنیـای بشر اُسوه می‌خواهی؟ بیا! زهرای اَطهَر می‌رسد از قُـدومِ قُدسیِ آن بــاغ ریحـــــان و ریـاح همزمان هم روزِ زن هم روزِ مــادر می‌رسد ای دل شب‌گرد «واحــد»! عشــق را معیـار باش آب هستی، عشـق و مستی، شورِ محشر می‌رسد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 میلاد با سعادت ام الائمه، راز آفرینش، دخت نبی مکرم اسلام (ص)، اسوه حیات طیبه، قطب ایمان، پرورده نبوت، پرورنده ولایت و خاستگاه ‌امامت حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه (س) بر شیعیان و محبان خاندان عصمت و طهارت فرخنده و خجسته باد! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ می‌گفت: در پنج‌ضلعی کربلای ۵ زیر شدیدترین آتش قرار داشتیم. تنها پناه ما شیار کم عمقی بود که افتان و خیزان از آن عبور می‌کردیم. صدای چند نفری را پشت سر خود شنیدم. نگاهی به عقب کردم و او را دیدم همراه جمعی که چون پروانه او را محاصره کرده بودند. خودش بود، حاج حسین خرازی! از دیدن او در آن صحنه شوک سر تا‌ پایم را گرفت. فرمانده لشکر بود و حفظ جانش واجب. ولی تا آنجا آمده بود تا قبل از اعزام نیروهایش، میدان را برآورد کرده باشد. و این گوشه‌ای بود از رمز و راز عمیق پیروزی اقلیتی بر دنیایی از ناعدالتی و استکبار. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهه محرم برای حاجی خوندیم.‌ بعد از این‌که در تلویزیون پخش شد، خانواده حاجی پیام محبت آمیزی فرستادن و تشکر کردند. تصمیم گرفتیم صوت رو تنظیم کنیم و منتشر کنیم. حالا همت شما رو می‌طلبه .. استوری، کامنت، نشر حداکثری. بسم الله برادرم بسم الله خواهرم 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90