eitaa logo
طبس بانو
2.1هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
215 فایل
Admin1: @Kosarehagh Admin2: @Fs_hagh طبس بانویی ها 😍 📌نظرات، پیشنهادات و انتقادات خودتون رو بصورت ناشناس برای ما ارسال کنید https://daigo.ir/secret/1583447807
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 دختر غزه، کجاست شعار زن زندگی آزادی؟ دوست دارم از تمامی کسانی که برای حادثه اتفاقی مرگ دختر ایرانی یقه پاره کردند و کشور را به خاک و خون کشیدند بپرسم: امروز و در جریان قتلگاه فرزندان غزه و فلسطین کجایید؟ کجایید که دم از مرگ انسانیت بزنید و سیاه برتن فضای حقیقی و مجازی کنید و لباس سرخ انتقام بپوشید؟ چرا چشمانتان را به روی حقیقت بستید؟ چرا صدای شومتان را بریدید؟! چرا به یک گوشه خزیدید؟ حالا و در این معرکه کودک کشی کجایید؟؟ شما با نظام جمهوری اسلامی ایران زاویه ندارید، بلکه شما با انسانیت هزاران فرسخ فاصله دارید! نه دین دارید نه احساس نه شرف و نه انسانیت! تاریخ هیچگاه فراموش نمی کند لاشخور صفتی شما را ! چقدر زود چهره‌ی حقیقی‌تان را نمایان کردید! و چنگال خونی تان را از دستکش مخملی صورتی حقوق زن بیرون آوردید! کجاست مشعل زن زندگی آزادیتان؟ کجاست ندای زن زندگی آزادیتان برای زنان و دختران فلسطین؟ شمایی که برای گیسوی پوشیده شده‌ی دختر ایرانی ترانه سرودید و اشک ریختید، حالا کجایید برای گیسوی به خون خضاب شده‌ی دختر فلسطین! کجایید حالا که سایه مرگ، حق زندگی زنان و دختران و حتی اطفال فلسطینی را گرفته؟ به کدام گوشه خزیده اید و خفقان گرفته اید! نفرین برشما و زندگی پر از نیرنگتان! نفرین بر شما و یک بام و دو هوایتان! لعنت بر شما و دست های در دست شیطانتان! لعنت بر شما و شعار پر فتنه و نیرنگ زن زندگی ازادیتان! چه پیوند شومی و چه وصلت نامیمونی ست پیوند و وصلتتان با کودک کشان اسرائیل! آه از این همه بی شرفی!!! آه از رخت بستن انسانیت! دختر غزه چقدر مظلومی... ما را ببخش! ما را در غمت شریک بدان! دختر غزه چقدر مظلومی! ✍آينــــــــــﮫ 🇵🇸 http://eitaa.com/clad_girls 🌸⃟🕊 کانال @Tabasbanoo به ما بپیوندید...
فرزندان ما خاری در چشم شیاطین‌اند! آن ها از کودکان مقاومت هم می‌ترسند؛ حق دارند! کودکی که حتی در اوج درد و بی کسی اعتراف به بزرگی الله می کند و ذکر الله اکبر تسکین دردش می‌شود؛ از هر مرد نامردی که با کودکان هم سر جنگ دارد، قدرتمندتر است! امروز اگر دشمن مخالف فرزند آوری ماست، از آن رو است که می‌داند نابودیش به دست فرزندان ما محقق می‌شود! اگر تا امروز هم شک داشتیم به جهاد بودن امر فرزنداوری،اگر با هر دلیل و بهانه‌ای این جهاد را به تعویق انداختیم، با دیدن این تصاویر کودک کشی، باید یقین کنیم به جهاد بودن این مساله! دیگر جای تعلل نیست! دیگر جای شک و شبهه نیست! حالا با عزم بیشتر و به نیت نابودی این رژیم کودک کش و دیگر شیاطین جهان، به نیت تحقق هر چه زودتر امر ظهور، فرزند می‌آوریم و به زودی با فرزندانمان در قدس نماز را به پا می داریم ان شاء الله!... فرزندان ما منتقم فرزندان مظلوم غزه و فلسطین‌اند! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
دوست دارم از «مادر» بنویسم! 😍 «مادر» که خاص ترین خلقت خداست؛😇 بهتر بگویم؛ اصلا، «مادر» شاهکار خلقت خداست! 👏 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 «مادر»،گُل زیبای خلقت که قلم قاصر است از توصیفش؛ ✍ او لطیف است همچون گل،🌹 اما در عین لطافت، همچون کوه پشتوانه‌ی همسر و فرزندانش است؛ 🏔 نه به زور بازو💪 که تنها با لبخندش... 😊 با کلام پر لطفش... 😌 با نگاه پر مهرش... 😇 او نفس گرم خانه است و همچون روح، جان می بخشد به زندگی؛ 🌬 نه تنها گلهای گلدان‌های خانه🪴، که گل‌‌های ظروف چینی و حتی گل‌های قالی🌺🌸🌼 طراوت و زندگی می گیرند با دستان نوازش‌گر مادر! 🧕 هرروز صبح با بیدار شدن مادر صبح، طراوت می گیرد از نور چشمانش 🤩 و آنگاه که پرده‌های چین و واچین خانه را کنار می‌زند، خورشید اذن تابش پرتوهای طلاییش را به روی فرش‌های خانه می گیرد! ☀️ چه مهربانانه و دلسوزانه، تمام ساعات روز و شب، قدم به قدم حیات را در رگ های خانه جاری می‌کند و می زداید سیاهی و تاریکی را از روح و جسم خانه🏡 از روح و جسم همسر و فرزندانش! 👨‍👩‍👧‍👦 اصلا کوه مشکلات را به دوش داشته باشی 🗻 و گرانبهاترین کشتی‌هایت🚢 مغروق دریای غم باشد؛ 😭 فرقی نمی کند! 💁‍♀ ❤️کافیست مادر لب بگشاید و سخن بگوید؛🧏‍♀ آرامش عالم به جان خسته‌ات می‌ریزد!😌 ❤️ کافیست مادر، دست به دعا بردارد، تا دعایش همچون عصای موسی بشکافد دریای مشکلاتت را...! 🌊 ❤️اصلا «مادر» با همه فرق می کند؛ 👌 🦋تاب گیسوانش، آهنگ صدایش، ترانه‌ی کلامش، گام برداشتن و نگاه مهربانش، دستان نوازشگر و نفس پرمهرش... 🧕 حتی عطر و طعم و رنگ دستپختش! 🍲 «مادر»! 😊 واژه‌ای که نظیر ندارد! ☺️ خلقتی که شبیه ندارد! 😍 🔻هیچ جا؛ اصلا هیچ کجای عالم مادر نظیر ندارد!🌏 آری، مادر شاهکار خلقت خداست ⭐️ و ناب ترین خلق خدا! ❤️ «بهشت که سهل است، کل عالم خلقت، زیر پای مادران است» 🙏 🌹تقدیم به مادران بی نظیر سرزمینم🌹 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
دوست دارم از «مادر» بنویسم! 😍 «مادر» که خاص ترین خلقت خداست؛😇 بهتر بگویم؛ اصلا، «مادر» شاهکار خلقت خداست! 👏 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 «مادر»،گُل زیبای خلقت که قلم قاصر است از توصیفش؛ ✍ او لطیف است همچون گل،🌹 اما در عین لطافت، همچون کوه پشتوانه‌ی همسر و فرزندانش است؛ 🏔 نه به زور بازو💪 که تنها با لبخندش... 😊 با کلام پر لطفش... 😌 با نگاه پر مهرش... 😇 او نفس گرم خانه است و همچون روح، جان می بخشد به زندگی؛ 🌬 نه تنها گلهای گلدان‌های خانه🪴، که گل‌‌های ظروف چینی و حتی گل‌های قالی🌺🌸🌼 طراوت و زندگی می گیرند با دستان نوازش‌گر مادر! 🧕 هرروز صبح با بیدار شدن مادر صبح، طراوت می گیرد از نور چشمانش 🤩 و آنگاه که پرده‌های چین و واچین خانه را کنار می‌زند، خورشید اذن تابش پرتوهای طلاییش را به روی فرش‌های خانه می گیرد! ☀️ چه مهربانانه و دلسوزانه، تمام ساعات روز و شب، قدم به قدم حیات را در رگ های خانه جاری می‌کند و می زداید سیاهی و تاریکی را از روح و جسم خانه🏡 از روح و جسم همسر و فرزندانش! 👨‍👩‍👧‍👦 اصلا کوه مشکلات را به دوش داشته باشی 🗻 و گرانبهاترین کشتی‌هایت🚢 مغروق دریای غم باشد؛ 😭 فرقی نمی کند! 💁‍♀ ❤️کافیست مادر لب بگشاید و سخن بگوید؛🧏‍♀ آرامش عالم به جان خسته‌ات می‌ریزد!😌 ❤️ کافیست مادر، دست به دعا بردارد، تا دعایش همچون عصای موسی بشکافد دریای مشکلاتت را...! 🌊 ❤️اصلا «مادر» با همه فرق می کند؛ 👌 🦋تاب گیسوانش، آهنگ صدایش، ترانه‌ی کلامش، گام برداشتن و نگاه مهربانش، دستان نوازشگر و نفس پرمهرش... 🧕 حتی عطر و طعم و رنگ دستپختش! 🍲 «مادر»! 😊 واژه‌ای که نظیر ندارد! ☺️ خلقتی که شبیه ندارد! 😍 🔻هیچ جا؛ اصلا هیچ کجای عالم مادر نظیر ندارد!🌏 آری، مادر شاهکار خلقت خداست ⭐️ و ناب ترین خلق خدا! ❤️ «بهشت که سهل است، کل عالم خلقت، زیر پای مادران است» 🙏 🌹تقدیم به مادران بی نظیر سرزمینم🌹 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari 🌸⃟🕊 کانال @Tabasbanoo به ما بپیوندید...
حاج خانم، گوشه‌ی مجلس نشسته بود، سنش زیاد نبود اما زود حاجیه شده بود؛ چادرش مشکیِ مشکی بود، جنسش را نمی دانم چه بود اما هرجنسی که داشت، با جنس چادرهایی که این ایام زیاد شنیده بودیم، متفاوت بود! دختری ۱۸ ساله با چادر جده ای بدون نگین های پر زرق وبرق، برای رساندن چای، مقابل حاج خانم کمرخم کرد! حاج خانم که از بس همه اورا «حاج خانم» صدا میزدند یادم نیست، فامیلش چه بود، استکان کمر باریک را میان صف انگشترهای عقیق و فیروزه و دُرِّ نجفی‌اش گرفت و هنوز پای استکان به نعلبکی باز نشده، هورتی عمیق کشید و خیلی زود، آه چایی، بخار شد و دامن عینک کائوچویی‌اش را گرفت! بالاجبار، استکان را به نعلبکی سپرد و عینکش را به گوشه‌ی چادر خیلی مشکی‌اش! حاج خانم با هر قُلُپ چایی، با یک نفر آن سوی مجلس، سلام علیکی به زبان اشاره می کرد؛ نفر به نفر را رد کرد تا رسید به حاج خانوم تری از خودش؛ به حکم جبر، زاویه‌ی ۱۰ درجه ای با زمین گرفت و نیم خیز، دستی به نشانه سلام برایش بالا گرفت و دست دیگر را به نشانه‌‌ی ادب روی سینه گذاشت؛ حاج خانم زاویه اش با زمین را صفر کرد و کامل نشست؛ خانمی با چادری خاک گرفته، ۴ فرزند در دوطرف و نوزادی در آغوش، وارد مجلس شد و زیر پرچم یا فاطمه الزهرا، کنج مجلس نشست و فرزندانش راجلوی خود نشاند تا مبادا «تکیه بر جای بزرگان بدهند»! حاج خانوم، که دیگر قلوپی چایی برای سلام کردن نداشت، ناچار گردنش را به نشانه سلام رو به مادر ۵ فرزندی، کمی جلو و عقب کرد و همزمان به دخترِ سینی به دست، اشاره کرد تا برای سلام های آتی، استکانی چای بیاورد! بچه های قد و نیم قد، در تیررس نگاه حاج خانوم بودند و به تقلید از مادر، حدیث کساء می خواندند! حاج اقا وارد مجلس شد، روی منبر رفت و میکروفون را میان انگشت هایی با یک انگشتر عقیق سرخ گرفت و انگشت اشاره‌ی دست چپش، برای آزمایش اکوی صوت، روی میکروفون، ضرب گرفت؛ صدای جیغ بنفش، از میکروفون بلند شد و گریه‌ی نوزاد درآمد و انگشت اشاره‌ی حضار، از ترس توی گوش ها پناه گرفت. دختر ۱۸ ساله، سینی چای را به دیگری سپرد و جَلدی به سمت آمپلی فایر دوید و نسیم چادرش صورت حاج خانوم را نوازش کرد؛ به هنر انگشتان قلمی دختر، امپلی فایر، جان تازه گرفت و حاج اقا بسم الله را بر میکروفون دمید و مجلس را با صدایی رسا اغاز کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا...» حاج خانم استکان را آرام و بی صدا روی نعلبکی گذاشت و تسبیح گران قیمت سرخ رنگی را از کیف یَراق طلاییش بیرون کشید؛ و سرش را کمی به سمت منبر کج کرد و روحانی جوان را، از بالای شیشه عینک، برانداز کرد. بچه ها که دیگر از سنگینی نگاه حاج خانم خلاص شده بودند، فرصت را غنیمت شمرده و بازی با مُهرها را آغاز کردند؛ صدای خنده شان کمی بلند شد و نگاه غضب ناک حاج خانم، تیری شد و به سمتشان روانه شد و مادر، با دندان، گوشه‌ی لب گزید و هیس کش داری گفت؛ که حاج اقا، خیلی به موقع، سپر تیر نگاه ها شد و با لبخند، رو به بچه ها کرد: «به حمدلله،صدای من آن قدر رسا هست که خندیدن و بازی بچه ها، آن را به حاشیه نبرد، روی سخن من با بزرگترهاست، بگذارید بچه ها، در حسینیه‌ حس ارامش داشته باشند، نه خدایی نکرده حس پادگان اشرف را»! حالا یادم آمد؛ فامیل حاج خانم؛«اشرفی» بود! حاج اقا عمامه را کمی جلو و عقب کرد و حاج خانم گوشه چادرش را مرتب کرد و به لطف کلام سخنران، به ناچار، بی خیال بازی بچه ها شد... ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
موضوع سخنرانی الگوپذیری از حضرت فاطمه بود: «فاطمه‌ سلام الله علیها در روزگاری که مردها پشت چادر زنانشان سنگر گرفته و همچون طاعون زده ها، خانه نشین شده بودند، نه فرزندان قد و نیم قدش را بهانه کرد ونه بارداریش او را معذور؛ نه غربت را بهانه کرد و نه فرمود که مگر با یک گل یاس کبود، زمستانِ مدینه، بهار می شود؟ دست در دست پسرش، کوچه های غربت را زیر پا گذاشت تا به یاد اهالی شِعب و همسفران غدیر و حاجیان حجه الوداع بیاورد، تکلیف مسلمانیشان را! دختر رسول الله تک به تک در خانه های زنانی را زد که محمد... » حاج خانم صدای صلواتش زودتر و بلندتر از جمع، سکوت را شکست:«اللهم صل علی...» «رخت سفید عروسی را جای کفن بر تنشان کرده بود و حالا که تحت سایه اسلام قد کشیده بودند، در مقابل همسرانشان قد علم کردند که دعوای علی و فلانی به تو چه مربوط؟ این یک دعوای شخصی‌ست نه مساله عمومی؛ تو خیلی مردی فکر جان خودت باش و نان ما! و این بی بصیرتی، طاعونی شد و نتیجه‌اش، تنهایی فاطمه برای حمایت از حریم امامت؛ اما باز هم حضرت دست از ولایت نکشید و جان خود و فرزند نرسیده اش را، سپر امامت کرد و تنها سرباز سپاه علوی شد... امروز، تک تک ما مسلمانیمان را مدیون پهلوی شکسته‌ی مادریم...» صدای گریه ی حاج خانم، بلند شد و شانه هایش لرزشی محسوس به خود گرفت؛ مادر هم، نوزادش را در پناه چادر، شیر می داد و نامحسوس و بی صدا اشک می‌ریخت: «اما خانم ها،امروز این شمایید که نباید بگذارید پرچم فاطمی بر زمین بماند، امروز مردی از سلاله‌ی فاطمه، خطر بزرگی را بارها گوشزد کرده و بارها حل بحران جمعیت و فرزند اوری را از احاد مردم درخواست کرده؛ امروز جمعیت و فرزنداوری در حکم جهادیست که ظهور را رقم میزند؛ فراموش نکنید، سیلی مادر، انتقام میخواهد و منتقم، لشکر؛ فراموش نکنید سرِ از قفا بریده‌ی حسین، انتقام می‌خواهد و منتقم لشکر... فراموش نکنیم امنیت در سایه‌ی جوانی جمعیت است و دشمن، گریزان از جوانی ما» اشک چشم‌های حاج خانم خشک شد و دهانش خشک تر؛ به دختر جوان اشاره کرد و باز استکانی چای... حاج اقا لبخند زنان، نگاهی به سمت بچه ها کرد که مُهرها را چون ستون، روی هم چیده بودند و بنایی نه چندان مستحکم ساخته بودند: «این فرزندان، سرمایه‌ های ظهورند،این‌ها پرچم ظهور را به دستان مبارک امام زمان می رسانند ان شاءالله، لذا مبادا بهانه بیاورید و از این مسئولیت شانه خالی کنید که...» چای حاج خانم سرد شد و رنگ چهره اش مثل چای کهنه دم، برافروخته... چادرش را کمی جابجا کرد و صدا و دستش را همزمان بالا برد: «حاج اقا کلام شما صحیح،ولی شکم گرسنه امنیت نمی فهمه! مسئولین که حالا نمیدونم چی چی شده چند وقتیه سنگ جوانی جمعیت به سینه میزنن خیلی راس میگن و ادعاشون میشه، همین جوونای الان رو سیر کنن،لازم نکرده فکر آیندگان باشن! والا! تا کی هی مردم پای کار باشن و مسئولین هیچ قدمی برندارن؟ من خودم یه دونه پسر دارم که کار درست و حسابی نداره، اونوقت بهش بگم ۵ تا هم بچه بیاره که چی؟خیلی ببخشیدا! مسئولین کشور نون بچه هاش رو میدن یا خیلی ببخشیدا، شما؟ بعدشم حاج اقا، در شأن سفره‌ی حضرت فاطمه نیس این بحثای سیاسی، اینجا که سمینار و همایش نیست از این صوبتا بشه،اینجا سفره حضرت فاطمه ست...» حاج اقا لبخند تلخی زد و حاج خانم، چای تلخش را هورت کشید و با اجازه گویان، لابد به نشانه‌ی اعتراض، ترک مجلس کرد! و من... حالا میفهمم چراجنس چادر «خانم اشرفی» با چادری که این ایام، زیاد نقلش را شنیده ایم متفاوت است! چادر خانم اشرفی، سیاه است چون هیچ اثری از خاک روضه بر آن نیست و سهمش از سفره‌ ی فاطمی، چند استکان چای و نهایت قطره اشکی برای جوان ۱۸ ساله وبارداری که در حمایت از شوهرش _و نه امامش_ مظلومانه جان داد! داستان غم انگیزی که سالیان سال دم گوشش زمزمه کرده اند،بدون آن‌که تفسیرش را بخواند... اما آن مادر، با ۵ فرزند قد و نیم قد و چادری که چین های پایینش، خاک کوچه های روضه را به خود گرفته چه خوب تفسیر کرده معنای ایستادن پای ولایت را! چقدر جنس چادرشان فرق می‌کند؛ یکی چادری، خاکِ میدان گرفته و دیگری چادری، به سیاه رویی تاریخ! چقدر تاریخ تکرار شدنیست.... ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
پیشنهاد یک مادر این یک هشدار است! هیچ‌وقت بازی‌های ملی را در کنار دختر بچه‌ها تماشا نکنید: _مامان؛ چرا اینا فقط یازده تا هستن؟ دوستای دیگه‌شون رو ببرن که بیشتر بشن و بتونن بیشتر گل بزنن! + قانونه فقط یازده تا باشن! _مامان حالا چرا همشون با یه توپ بازی می‌کنن؟ +اینم قانونه! دلم می‌خواست گوشی را بدهم دستشان؛ بروند بازی کنند، من هم در هیجان خودم، دست و پا بزنم! اما قانون خانه دست و پایم را بسته! _اها قانونه با این یه توپ بازی کنن، پس وقتی توپه میره بیرون چیکار میکنن؟ +اگه نزدیک بود بر می‌دارن، نزدیک نبود یه توپ دیگه بهشون میدن. _اها پس یه توپ ندارن، یه عالمه توپ دارن! +دخترم بسه دیگه؛ تو رو قرآن بذار ببینم، انقدر نپرس! _ما... مامان سوال اخرمه؛ چرا همش ایرانیا سفید می‌پوشن؟ دختر بزرگم پیشتاز پاسخگویی می‌شود: _خوب آخه عاقل؛ چون رفتن مسافرت به خارج فقط لباس سفیداشون رو بردن. + تو نمی‌خواد به من یاد بدی، خودم می‌دونم، فقط دروازه بان طفلکی لباس سفید نداشته، مجبور شده فسفری پوشیده! دختر کوچکتر: _ماژیک فسفری مــــی‌خوام! تو رو خداااا! بچه ها پاشین برین اتاق بازی کنین، منو، بابا داریم فوتبال می‌بینیم؛ _نه، نه، ببخشید، ما هم می‌خوایم ببینیم، دیگه ساکت می‌شینیم! باز دختر وسطی، زیر چشمی نگاهم می‌کند تا تشخیص دهد، می‌تواند سوال بپرسد یا نه؟ _چی می‌خوای بگی؟ +میگم مگه، اکرم اسم زن نیست؛ خارجیا، بازیکن زن دارن؟ رو به اسمان گریه ای تصنعی می‌کنم: _ای خدا، از دست تو؛ تو کشور اونا، اکرم اسم مرد هم هست! گل‌ها زده می‌شود و خورده می‌شود؛ فرصت‌ها می‌آیند و می‌روند و من شده‌ام تحلیلگر جزئیات فوتبال! صحنه‌ی گل‌ها لابلای تصاویر، چند باره پخش می‌شود، بچه ها‌ برای دو گل زده، چهاربار خوشحالی می‌کنند و برای سه گل خورده، شش بار غصه می‌خورند: «بچه‌ها این همون گل قبلی هست، دوباره نشونش می‌دن. گل جدیدی نبود» لحظات پایانی بازی می‌رسد و هیجان بالای پدر: _بابا چرا شما به ما میگین جیغ نزنین خودتون داد زدین؟ پدر اما بر خلاف مادر هیچ‌نمی‌گوید؛ نیم خیز شده، مشتش اماده‌ی شلیک، کف دست دیگرش، ناگهان مثل موشکی به فضا پرتاب می‌شود و با برخورد توپ به تیرک دقیقه‌ی اخر، فریاد اخر را با تمام وجود می‌کشد! بچه‌ها دیگر سوالی ندارند؛ پدر دیگر، شور و اشتیاقی ندارد و من... من هنوز گیر فر موهای اکرم مانده‌ام که چگونه دست و پای فوتبالش را نبسته! کاش حداقل موهایش را گوجه‌ای می‌بست! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
📛حواسمون باشه📛 ❗️حواسمون باشه استقامت همه‌ی آدم‌ها در برابر حرف و حدیث و نیش و کنایه یکی نیست! ❗️ حواسمون باشه یه روزی بابت تمام حرف‌هامون باید جواب پس بدیم😔 امروز خانم مامایی داشت برام صحبت می‌کرد از یکی از مراجعینشون. خانومی که چهارتا فرزند دختر داشت و حالا خداوند پنجمین دختر رو بهشون هدیه داده بود. اما... اما این مادر با چشم گریون اومده بوده واسه سقط، فکر می‌کنین چرا؟ چون از طرف اطرافیان به خاطر داشتن چهار دختر کلی سرزنش شنیده بوده و حالا میترسید با دختر پنجم شماتت‌ها چندبرابر بشه. میگفت دیگه نمیدونه چی به مردم بگه در برابر حرف‌های نیش دارشون😭 الحمدلله همسر ایشون هیچ ناراحتی بابت دخترداشتن اظهار نکرده و مایل به نگه داشتن فرزند پنجمشون بوده و بالاخره با کلی مشاوره‌های ماما، خانوم راضی شده بچه رو نگه داره... این داستان و از این قبیل داستان‌ها دور و اطرافمون زیاده... چرا همش پسر میاری؟... فلانی دختر زاست!... چرا زیاد بچه میاری... خرجشون از کجا و... و...و دیدید چه راحت میشه باعث مرگ یک انسان شد؟ فقط با حرف، با همین یک تکه گوشت توی دهان میشه یه نفر رو به کشتن داد! اونوقت چه فرقیه بین این زبون با خطرناکترین سلاح ها؟! 😓 حواسمون به حرف ها باشه! ما حرفی رو میزنیم و میگذریم اما اون حرف اثرش رو روی افکار و عقاید و حتی تصمیمات یک فرد میذاره... 🤫 مراقب باشیم و از طرفی بدونیم مردم و حرفاشون میرن و ما می‌مونیم و تصمیماتمون... مبادا بابت حرف مردم تصمیمات نادرستی بگیریم و سرنوشت خودمون و یا فرزندانمون رو خراب کنیم... در پناه حق🌹 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari 🌸⃟🧕🏻 کانال @Tabasbanoo به ما بپیوندید...