eitaa logo
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
309 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
967 ویدیو
79 فایل
﷽ .• السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ...✨ |تو شاهدی که علم بر زمین نخواهد ماند 🏴 ♨️ اینجا قرارگاه #لشکر_صد_نفره است. با ماموریت تامین مهمّات فکری و فرهنگی در#جنگ_روایت‌ها🌤 جهت انتشار مهمات📝 به ما بپیوندید . 🆔جهت ارتباط : @lashkar_100
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی کارهای خیری که مادرجان انجام میداد از نظر ما خیلی پرخطر بود و بوی دردسر میداد؛ ولی پدر حساسیتی نداشت؛ چون هم کاملا به مادرجان اعتماد داشت که از روی فکر عمل میکند ✨ و هم اعتقادش این بود که اگر کسی کاری را برای خدا انجام بدهد هیچ وقت صدمه نمیبیند. ❤️‍🩹 بعضی موقع ها بهش میگفتیم مادر جان شما نباید این قدر راحت به همه اعتماد کنید و توی خونه و زندگیتون راه بدین می گفت: خب اگه حمایت نکنیم که به بیراهه میرن و میشن و بال جامعه...🍃 بعد هم شعر معروفش را میخواند : دانی که چرا خدا تو را داده دو دست؟ من معتقدم که اندر آن سرّی هست یک دست به کار خویشتن پردازی با دست دگر ز دیگران گیری دست💌 دریافتی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان 🔺@tabeen113
. هر سال روز مادر همه بچه های مادرجان جمع میشدیم و هر کدام با یک هدیه می رفتیم دیدنش🎀 یک سال مادرجان بهمان :گفت مادر اگه میخواین من رو خوش حال کنین بعد از این برای من هدیه نخرین عوضش همون پولی رو که میخواین خرج هدیه خریدن کنین بذارین روی هم که وام بدیم به نیازمندها🌿 همه موافقت کردند و از سال بعد دیگر برای مادر هدیه نخریدیم و پولش را می دادیم به مادر. علاوه بر این قرار شد هر کسی که دوست دارد ماهیانه هم مبلغی به این صندوق کمک کند و اینطور شد که اولین صندوق قرض الحسنه که مادرجان اسمش را گذاشت انصارالحسین 🤍🍃 حدود اوایل دهه هفتاد در خانواده ما تشکیل شد ، روزهای اول تشکیل صندوق سقف پولی که میتوانستیم وام بدهیم ده هزار تومان بود؛ ولی بعدها یکی از نوه های مادرجان که خارج از کشور زندگی می کرد و علاقه و ارادت زیادی به مادرجان ،داشت مبلغ زیادی نذر این صندوق کرد با پولی که او به صندوق داد دستمان برای دادن وام خیلی باز شد و توانستیم به تعداد زیاد و با مبلغ بیشتری وام بدهیم.🌻 برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
یک بار دختر جوانی آمدو از مادرجان درخواست کمک مالی کرد . چون دیپلم ، داشت مادرجان نشسته بود فکر کرده بود که چه کاری به این دختر بسپارد که از سوادش هم استفاده کند.📝 آخر به این نتیجه رسیده بود که او باید کتاب بخواند. بهش کتاب داد که بخواند و خلاصه اش را بنویسد و بیاورد.📚 معمولا مادرجان به خانمهای خانه دار کتابهایی دربارهٔ تربیت فرزندان میداد🌸 و به دختران جوان که در سن ازدواج بودند کتابهایی با موضوع همسرداری. او میخواست قبل از ازدواج راه و رسم زندگی را بیاموزند.🍃 به دختران جوان علاوه بر کتاب، روزنامه هم می داد.🗞 مادرجان وقتی خودش روزنامه میخواند مطالب خوبش راقیچی میکرد ونگه می داشت. همین کار را از آن دخترها هم میخواست انجام بدهند. وقتی تکه های روزنامه را می آوردند مادرجان بهشان یک دفتر بزرگ میداد که همه را داخلش بچسبانند ، تا در موقعیت های مختلف از مطالب آنها استفاده کند‌. مادرجان در قبال این کارها به دختران جوان پول می‌داد. برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
خانه ی مادرجان،شده بود«خانه ای برای همه» مادری برای همه ی کسانی که به خانه ما رفت و آمد داشتند مادری ای، فراگیر و دلسوز که اگر پول هم نمی‌داشت، بی‌اعتنا نبودنش به دیگران، بالاخره جوری خودش را نمایان می‌کرد. ✨ اصلاً «مادری» الگوی خوبی است برای رهبری اجتماعی در محله یا فامیل یا حتی جامعه.🌿 مادر جان شاید در ظاهر کار خیلی خاصی نمی‌کرد؛ اما ظرافت‌های درک او از دیگران، باعث شده بود ظرفیت آدم‌ها را خوب بشناسد و متناسب با هرکدام جوری دستگیری کند. ❤️‍🩹 اینها به آن معنی نیست که کار او نمونه‌ای بی نقص بود و مو لای درز کارش نمی‌رفت، نه.اینها به آن معناست که چقدر وقتی مادری بخواهد مادری کند، می‌تواند رهبری اجتماعی بکند و پیوندهای اجتماعی را تقویت کند و چقدر از این دست مادرها دوروبرمان داریم و قدر نمی‌دانیم که همین نمونه‌ها، اکسیری هستند برای دنیای تنها شده و آدم‌های بی کس وکار شده این جهان مدرن.🍃 مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
مادرجان انس و الفت عجیبی با معلولین داشت سرزدن به آنها همیشه توی برنامه هایش بود حتما ماهی یکی دو بار میرفت دیدنشان!🤍🌱 قبل از انقلاب، بیمارستان معلولین وضعیت خوبی نداشت... مریض ها را روی تختهای سیمانی میخواباندند که خیلی خشک و سفت بود. مادر از در بیمارستان که وارد میشد به تک تک مریضها سر میزد کنارشان می نشست و حرف هایشان را می شنید همه شان مادرجان را خوب می شناختند؛ خصوصاً پیرزنها که تا چشمشان به مادرجان می افتاد میپرسیدند «حاج خانوم آبنبات آوردی؟»🍬 عاشق این بودند که با چایشان آب نبات بخورند مادرجان برایشان آب نبات میبرد و آنان را مهمان کمپوتهای میوه ای که خودش درست کرده بود ، می کرد. همیشه غصه جا و مکان معلولین را میخورد با خیلی ها صحبت کرده بود که به وضعیت مکانشان برسند؛🥺 ولی فایده ای نداشت تا اینکه فهمید یکی از اقوام دورمان سناتور مجلس است. اسمش آقای خرازی بود. یک روز دعوتش کرد خانه و گزارش کاملی از وضعیت محل نگهداری معلولین داد. با پیگیریهای آقای خرازی، زمینی برای ساختن یک مکان مناسب برای نگهداری معلولین در مشهد در نظر گرفته شد. الان اسمش شده " بیمارستان شهید فیاض بخش " برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113
همیشه یکی دو نفری توی حیاط خانه ما مشغول کار بودند. مادرجان خیلی راحت به همه اعتماد می کرد و راهشان میداد . بعضی کارگرها خطاهایی هم داشتند و خیانت در امانت می کردند؛ ولی مادرجان چشم پوشی می کرد. 🍃✨ میگفت عیبی نداره هنوز اول کاره به روش نیارین. بعد از مدتی که دربارۀ آن شخص مطمئن میشد و کارش را تأیید میکرد او را برای کار معرفی میکرد به فامیل و همسایه و آشنا. گاهی خودش زنگ میزد به جاهایی مثل مکتب نرجس که من یه نفر رو میفرستم پیشتون اجازه بدین شیشه های مکتب رو پاک کنه خودم دستمزدش رو میدم. دفعه بعد خود مکتب از مادرجان میخواست که همان کارگر را برایشان بفرستد. مادر از هر فرصتی برای تبلیغ کار کارگرها استفاده می کرد . بهترینش روزهای سه شنبه بود که همه در خانه ما جمع بودند و جلسه و روضه داشتیم و میشد کلی سفارش کار گرفت. برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113