eitaa logo
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇮🇷🇵🇸
307 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1هزار ویدیو
80 فایل
﷽ .• السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ...✨ |تو شاهدی که علم بر زمین نخواهد ماند 🏴 ♨️ اینجا قرارگاه #لشکر_صد_نفره است. با ماموریت تامین مهمّات فکری و فرهنگی در#جنگ_روایت‌ها🌤 جهت انتشار مهمات📝 به ما بپیوندید . 🆔جهت ارتباط : @lashkar_100
مشاهده در ایتا
دانلود
راهی سفر شدیم‌. توی راه ماشین خراب شد و مجبور شدیم کنار جاده کمی منتظر بمانیم. تقریباً بیابان بود و جز یک مغازه کوچک چیز دیگری آنجا نبود. هوا خیلی گرم و شرجی بود همه بدجور تشنه شده بودیم؛ ولی هیچ‌کدام آب همراهمان نبود. جلوی مغازه‌ای حوض سیمانی پر از یخ و شیشه‌های نوشابه بود. مادرجان برای همه‌مان نوشابه خرید. همه شروع کردیم به خوردن؛ ولی مادرجان شیشه نوشابه را گرفته بود دستش و پشت به جاده خیره شده بود به سمت بیابان... پرسیدم: «چرا نمی‌خورین؟» گفت: «اون گوسفندها رو ببین حیوون‌های زبون بسته خیلی تشنه‌ان» گفتم: «شما از کجا فهمیدین؟» گفت: «مادر معلومه دیگه نگاه کن همه زبون‌هاشون بیرونه از تشنگی...» رفت نزدیک چوپان بهش گفت: «مادر تو چرا به این گوسفندها آب نمیدی؟ گفت این دوروبرها آب نیست حاج خانم باید ببرمشون یه جای دیگه.» مادرجان با ناراحتی گفت: «خب این زبون بسته‌ها که تا به آب برسن تلف میشن.» بر گشت سمت مغازه و از مغازه‌دار پرسید:«این یخها رو به من میفروشی؟» گفت:« نه نمیشه، اگه این یخ‌ها رو بفروشم نوشابه‌ها گرم میمونه و کسی نمیخره.» مادرجان گفت: «پس نوشابه‌هات رو هم میخرم.» از مغازه‌دار خواست همۀ نوشابه‌ها را باز کند و بریزد توی حوض. بعد رفت سراغ چوپان و گفت گوسفندهات رو ببر سر حوض تا تشنگی‌شون رفع بشه. خیلی صحنهٔ قشنگی بود. گوسفندها از شدت تشنگی همۀ نوشابه‌ها و یخ‌ها را خوردند. برشی از زندگی مرحومه منصوره مقدسیان🌱 🔺@tabeen113