eitaa logo
طبیبانه
7.2هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم محتوای خاص برای مخاطب خاص؛ اینجا طب سنتی رو از پایه یاد میگیری🌹 ممکنه پاسخ دادنمون طول بکشه اما بدون استثنا به همه جواب میدیم♥️ ۱-ادمین @Ad_tabibaneh8 ۲-مشاوره طبی در ایتا @htmteb1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم #شکایتی به #قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل #خانه_محقر و #مخروبه‌ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از #شهرک‌های‌ #مشهد خریدم اما چون #وضعیت مالی #مناسبی_نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود #اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من #طلب «کباب» می کردند من که #توان_خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با #بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که #متوجه شدم هر چند روز یک بار از #اتاقی که به اجاره #واگذار کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆
🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4018274322C110439200b داستان های ناب و تکان دهنده و کوتاه