#داستانک
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
روزی موسی (علیه السلام) از کنار دریا عبور می کرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و در برابر خورشید سجده کرد و سخنان شرک آلود گفت: سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود و این کار سه بار تکرار شد که در هر سه بار، تور او پر از ماهی بود.
او ماهی ها را برداشته و از آن جا رفت. سپس صیاد دیگری به آن جا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را به جا آورد. آن گاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تور خالی است. بار دوم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آن جا رفت.
موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! چرا بنده کافر تو با این که با حالت کفر آمد، آن همه ماهی نصیب او شد ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟
خداوند به موسی (علیه السلام) چنین وحی کرد: به جانب راست خود نگاه کن. موسی نگاه کرد، نعمت های فراوانی را که خداوند برای بنده مومن فراهم کرد مشاهده نمود.
سپس خداوند به موسی وحی کرد: به جانب چپ نگاه کن. موسی نگاه کرد، آن چه از عذاب های سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده بود دید.
سپس خداوند فرمود: ای موسی! با آن همه عذاب که در کمین کافر است، آن چه را که به او - از ماهی های فراوان - دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمت های فراوان که برای بنده مومن ذخیره کرده ام، آن چه که امروز از او باز داشته ام، چه ضرری به حال او خواهد داشت؟..
📕بحارالانوار، ج 13، ص 349
✨﷽✨
#داستانک 🦋
#آیهی_نور 🌹
⛔️ روزی زنی زیباروی از کوچه های مدینه عبور می کرد که جوانی از انصار محو تماشای او شد...
آن قـــــدر غرق تماشا بود که از خودش غافل شده بود...
با نگاهش پا به پای زن از کوچه ای وارد کوچه ای دیگر می شد
همان طور که می رفت،ناگهان سرش به دیواری برخورد ...
به خود آمد، دید خون از
سروصورتش جاری و بر لباس و سینه اش روان است .
با سروصورتی خونی نزد پیامبر(ص) رفت و ماجرا را برای ایشان بازگو کرد.
〽️ درهمین هنگام جبرئیل آیه ی حجاب را بر پیامبر فرود آورد ː
💠 قل للمومنین یغضوا من ابصارهم......
#شأن_نزول_آیه۳۰_سورهی_نور
#داستانک
یکی از دردناک ترین داستانهای انحراف در بعضی از خاندان اهل بیت (علیه السلام) داستان انحراف جعفر کذاب است. جعفر کذاب فرزند امام علی نقی امام هادی (علیه السلام) و برادر امام حسن عسکری است یعنی، به لحاظ شایستگی خانواده و بستر پرورش از پاکترین است. اطراف او را معصومین (علیه السلام) یا نزدیکان آنان گرفتهاند انتظار میرفت که او خود از پاکترین انسانهای زمان خود بعد از معصومین (علیه السلام) باشد که کما اینکه برخی از فرزندان دیگر امام هادی چنین بودند. اما چنین نشد، بلکه او از مدعیان دروغین امامت پس از امام حسن عسکری (علیه السلام) شد.
شاید اولین بار امام زین العابدین (علیه السلام) از جریان تلخ انحراف جعفر از ولایت امام زمان (علیه السلام) پرده برداشته باشند. «ابو حمزه ثمالی» از «ابو خالد کابلی» نقل میکند: از علی بن الحسین، امام سجاد (علیه السلام) پرسیدم، حجت و پیشوای ما، بعد از شما کیست؟ فرمود حجت و پیشوای شما پس از من، فرزندم محمد است که نام او در تورات باقر است زیرا که دانش را به خوبی میشکافد و پس از محمد، فرزندش جعفر است که نزد اهل آسمان صادق نام دارد. عرض کردم، آقای من چگونه نامش صادق است و حال آنکه همه شما صادق ید؟ فرمود: پدرم از پدرش (علیه السلام) روایت کرد که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند، آنگاه که فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب بدنیا آمد او را صادق بنامید. چون پنجمین فرزندش که جعفر نام دارد بر خدا جرئت می کند و بر او دروغ می بندد و ادعای امامت می کند پس، او نزد خدا جعفر کذاب است که افترا زننده به خداست و درباره خود ادعایی میکند که شایستگی آن را ندارد. او با پدرش هم مخالف است و بر برادر خود هم حسد می ورزد و راز الهی را در هنگام غیبت ولی خدا، افشا میکند.
سپس امام سجاد گریه شدیدی کردند و فرمودند: گویا جعفر کذاب را میبینم که خلیفه غاصب زمان خود را به تفتیش در امر آن ولی خدا - که در پرده نهان حفظ الهی قرار دارد - برمیانگیزد و حریم خانه پدر را به خلیفه وقت میسپرد. در حالیکه پیش از آن، خلیفه وقت از ولادت آن حضرت (امام عصر عج) خبر ندارد و امید دارد که بدینوسیله به آن حضرت دست یابد و ایشان را به شهادت رساند و ارثی را که از امام حسن عسکری (علیه السلام) به فرزندش امام عصر رسیده، به ناحق به تصرف خویش در آورد.
تنها، امام سجاد (علیه السلام) از انحراف جعفر ناراحت نبودند بلکه وجود این فرزند، موجب ناراحتی بعضی از امامان بزرگوار دیگر هم بود. از جمله، ناراحتی امام عسکری (علیه السلام) در هنگام تولد جعفر است. ناراحتی امام حسن عسکری (علیه السلام) را، زنی به نام «فاطمه بنت محمد» اینگونه نقل کرده است:
وقتی جعفر بدنیا آمد در خانه امام عسکری (علیه السلام) بودم همه اهل خانه به خاطر تولد این نوزاد شاد بودند اما، امام عسکری را شادمان ندیدم عرض کردم، مولای من چرا شما را در به دنیا آمدن این نوزاد شادمان نمی بینم؟ فرمودند: برای تو، بدنیا آمدن جعفر اهمیتی ندارد! اما (نمی دانی) که دیری نخواهد گذشت که جمع زیادی از مردم را گمراه خواهد کرد.
📗 بحارالأنوار، ج۵۰، ص۲۳۱
#داستانک
شیخ صدوق (رحمه الله) در (عیون الاخبار الرضا (علیه السلام))از بزنطی روایت میکند که گوید: نامهای که حضرت رضا (علیه السلام) برای فرزند گرامیش حضرت جواد الائمه (علیه السلام) نوشته بود و به مدینه فرستاد و آن را میخواندم بدین شرح بود:
فرزند عزیزم! به من خبر دادهاند که چون از منزل بیرون میروی غلامانت بخل و حسادت میورزند و برای آنکه خیری از تو به کسی نرسد تو را از درب کوچک بیرون میبرند. اکنون به تو مینویسم به همان حقّی که بر تو دارم سوگند میدهم! که رفت و آمد خود را علنی و رسمی و از درب بزرگ عمومی قرار دهی و هرگاه سوار مرکب میشوی درهم و دینار همراه خود بردار تا هر کسی از تو درخواست کند به او چیزی ببخشی و مردم از خیر تو بهره مند شوند.
جواد عزیزم! اگر عموهایت از تو چیزی بخواهند به هر یک کمتر از پنجاه اشرفی و اگر عمّه هایت از تو درخواست کنند به هرکدام کمتر از بیست و پنج اشرفی نبخش ، ولی نسبت به زیادتر از آن خود دانی.
بدان که چون این بخشش از تو دست دهد، حق تعالی مرتبهی تو را بلند گرداند، همواره در انفاق و بخشش مداومت کن و از فقر و تهیدستی هراس نداشته باش.
📗 عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) جلد۲ صفحه۸، زندگانی امام محمد تقی جواد الائمّه (علیه السلام) صفحه۷۷
#داستانک
🌹حضرت سلیمان و مورچه عاشق
روزے حضرت سلیمان مورچهاے را در پاے کوهے دید که مشغول جابجا کردن خاکهاے پایین کوه بود.از او پرسید: چرا این همه سختے را متحمل میشوی؟!
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنے به وصال من خواهے رسید و من به عشق وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود:
تو اگر عمر نوح هم داشته باشے نمیتوانے این کار را انجام بدهی!
مورچه گفت:
تمام سعیام را میکنم...
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود براے او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایے را شکر میگویم که در راه عشق، پیامبرے را به خدمت مورے در میآورد!
تمام سعیمان را بکنیم،
پیامبرے همیشه
در همین نزدیکے است...
#داستانک
👈 بهترین روز شادی انسان چه روزی است؟؟؟
🌴مرد نیکوکاری در حال نشاط و خوشحالی خدمت امام جواد علیه السلام رسید. حضرت فرمود: چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالی؟
🌴آن مرد عرض کرد: فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم که می فرمود: بهترین روز شادی انسان روزی است که خداوند توفیق انجام کارهای نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینی موفق بدارد. امروز نیازمندانی از جاهای مختلف به من مراجعه کردند و بخواست خداوند گرفتاریهایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادی به من دست داده است.
🌴امام جواد علیه السلام فرمود: به جانم سوگند! که شایسته است چنین شاد و خوشحال باشی! به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنی. سپس امام علیه السلام فرمود:
🍀يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي
🌼ای آنانکه ایمان آوردهاید، اعمال نیک خود را با منت نهادن و اذیت کردن باطل نکنید(بقره، آيه۲۶۴)
📘 بحار ج۴۹، ص۵۵
❣روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
❣از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ
⚜⚜⚜⚜⚜
@tabirkhabe
⚜⚜⚜⚜⚜
#داستانک
✍(مردى از امام درخواست اندرز کرد) امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمودند:
💠از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مىاندازد.
💠در دنیا چونان زاهدان سخن مىگوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است.
اگر نعمت ها به او برسد سیر نمىشود، و در محرومیت قناعت ندارد.
از آنچه به او رسید شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیادهطلب است.
دیگران را پرهیز مىدهد اما خود پروا ندارد، به فرمانبردارى امر مىکند اما خود فرمان نمىبرد.
💠نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را دوست ندارد. گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است.
و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمىدارد ، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشارى دارد.
اگر بیمار شود پشیمان مىشود ، و اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مىخواند.
💠اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مىگرداند.
💠از کسانی مباش که خوشگذرانى با سرمایهداران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد.
📚«نهجالبلاغه،حکمت ۱۵۰»
#داستانک
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ...
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ نمیتوﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ...
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ مینگریستند،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛
.
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
.
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﯼ .
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..
⚜⚜⚜⚜⚜
@tabirkhabe
⚜⚜⚜⚜⚜
هدایت شده از 🌛تعبیر خواب🌜
#داستانک
🔅حاج آقا دولابی:
در مورد امام زمان(ع) در روایات آمده است که «یحکم بحکم داود» با حکم حضرت داود(ع) حکم میکند.
حضرت داود حکم غیبی صادر میکرد و به شواهد و ادله وابسته نبود. در زمان حضرت داود(ع) شخص فقیری مدتها از خداوند رزق حلالی میطلبید. روزی گاوی در خانه او را شکست و داخل شد. او هم بر این اساس که دعایش مستجاب شده است گاو را سر برید و گوشت آن را کباب کرد و با خانوادهاش خوردند. صاحب گاو که به دنبال گاوش میگشت فهمید که آن شخص فقیر گاو را کشته و مصرف کرده است. پس او را نزد حضرت داود برد و حضرت داود از آن شخص فقیر علت کارش را پرسید، او هم گفت: من هفت سال بود که دعا میکردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد با خود گفتم: دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانوادهام خوردم.
حضرت داود به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرفنظر کن، صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد که این چه نحو قضاوت کردن است. حضرت داود به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائیت را هم به او بده. صاحب گاو به شدت برآشفت. حضرت داود فرمود: تمام دارائیت را به او بده. در بین مردم در اثر این حکم سروصدا بلند شد. حضرت داود همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود حاضر شد و او را زنده کرد و علت مرگش را از او جویا شد. او گفت: پدر صاحب گاو، غلام من بود. او مرا کشت و تمام داراییام را تصاحب کرد. در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارایی صاحب گاو متعلق به آن شخص فقیر است خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچههای غلام پدر او هستند و متعلق به اویند! امام زمان(ع) هم اینگونه حکم میکنند.
حضرت ولی عصر(عج) اگر دست بر سر ما بکشند، علم و حلم را به درون ما میریزند.
زمین ظهور حضرت حجت(عج) غیر از زمین دنیاست. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ»؛ روزی که زمین به زمین دیگری مبدل میشود.
✍️خبرگزاری فارس
#داستانک
همین یکساعت پیش، تصمیم گرفتم بیرون بروم که هم عینکم را که شکسته بود و تعمیر شده بود از چند خیابان آنطرفتر تحویل بگیرم، هم در برگشت نان تازه و پنیر و چند چیز دیگر بخرم. رسیدِ عینک که باید در کیفم میبود، نبود!
ده دقیقه به دنبال آن گشتم و با قدری تاخیر از خانه بیرون زدم.
نانوایی پول خرد نداشت که به من برگرداند. این پول خرد را برای یک خرید از مغازهی دیگری که میدانستم کارتخوان ندارد لازم داشتم، به هرحال مجبور شدم تغییر مسیر بدهم و به جای دیگری بروم.
جایی که همیشه پارک میکردم جا نبود، قدری صبر کردم. جا که پیدا شد، خواستم با دندهعقب پارک کنم، دیگری آمد جای مرا گرفت. مجبور شدم ماشین را جایی دورتر پارک کنم که از مغازهای در آن سوی چهارراه پنیر بگیرم.
چراغ عابر هم قرمز شد و مجبور شوم باز هم قدری بیشتر معطل بمانم و نهایتا موفق شدم پنیر بخرم.
در برگشت، پنیر در دست، از خط عابر میگذشتم که زن میانسالی از روبرو آمد و گفت: یتیم در خانه دارم. این را به من میدهی؟
گفتم نه. ببخشید.
چند قدم جلوتر رفتم. زنجیرهی حوادث را مرور کردم. داستان همین بود! پنیر قرار بود به او برسد. روزی او این بود. شاید دعایی کرده بود. شاید دل کودکش پنیر خواسته بود. هرچه بود، اوستاکریم من و نانوا و رسیدِ عینک و چراغ قرمز را ردیف کرده بود برای همین کار. به شتاب برگشتم و زنجیره را کامل کردم.
رفیقی بازاری داشتم که این حقیقت را خیلی خوب فهمیده بود و میگفت: «ببین فلانی، اوس کریم یک نظر بکنه حله! »
✍علی اکبر کاویانی
#داستانک
🐶حیایی غریب از سگ
مرحوم آقای بلادی فرمود:
یکی از بستگانم که چند سال در فرانسه برای تحصیل توقف داشت در مراجعتش نقل کرد که در پاریس خانه ای کرایه کردم و سگی را برای پاسبانی نگاهداشته بودم، شبها درب خانه را می بستم و سگ نزد در می خوابید و من به کلاس درس می رفتم وبرمی گشتم و سگ همراهم به خانه داخل می شد.
شبی مراجعتم طول کشید و هوا هم به سختی سرد بود به ناچار پشت گردنی پالتو خود را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده صورتم را گرفتم به طوری که تنها چشمم برای دیدن راه باز بود، با این هیئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییر داده بودم و صورتم را پوشیده بودم، مرا نشناخت و به من حمله کرد و دامن پالتومرا گرفت و فوراً پشت پالتو را انداختم وصورتم را باز کرده صدایش زدم تا مرا شناخت با نهایت شرمساری به گوشه ای از کوچه خزید در خانه را باز کردم آنچه اصرار کردم داخل خانه نشد به ناچار در را بسته و خوابیدم.
صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم مرده است، دانستم از شدت حیا جان داده است. اینجاست که باید هر فرد از ما به نفس خود خطاب کنیم که چقدر بی حیاییم، راستی که چرا از پروردگارمان که همه چیزمان از او است حیا نمی کنیم وملاحظه حضور حضرتش را نمی نماییم.
امام سجاد علیه السلام در دعای ابی حمزه می فرماید: «انَا یا رَبّ الَّذی لَمْ اسْتَحْیک فِی الْخَلاءِ وَلَمْ اراقِبْک فِی الْمَلاءِ...اوْ لَعَلَّک بِقِلَّةِ حَیائی مِنْک جازَیتَنی».
پروردگارا کسی هستم که در خلوت از تو حیا نکردم، و در آشکار از تو ملاحظ ننمودم...یا شاید برای کمی حیایم از تو مجازاتم نمودی. (دعای ابوحمزه ثمالی)
منبع : شهید آیت الله دستغیب(ره)؛ داستانهای شگفت، ص:115
#داستانک
🔹 حضرت فاطمه (س) در قیامت
سلمان فارسى به پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد: اى مولاى من ! از تو مى خواهم از فضايل فاطمه (سلام الله عليها) در قيامت ، به من خبر بدهى !
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) با چهره اى خندان به او نگريست و فرمود:
((سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت او است . فاطمه (سلام الله عليها) همان بانويى است كه در عرصه محشر، سوار بر شتر عبور مى كند كه سرش (نمودى ) از خشيت خدا است ، و چشمانش از نور خدا مى باشد، تا اين كه فرمود: جبرئيل در سمت راست آن شتر، و ميكائيل در سمت چپ آن ، و على (عليه السلام) در پيشاپيش آن ، و حسن و حسين (عليه السلام ) در پشت سر آن حركت مى كنند، خداوند حافظ و نگهبان او است ، تا از صحنه محشر عبور كند در اين هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مى رسد:
((اى همه خلايق ! چشمهاى خود را فرو خوابانيد، و سرهاى خود را پايين آوريد، اين فاطمه دختر پيامبر شما، همسر على (عليه السلام) امام شما، مادر حسن و حسين (عليه السلام) است . پس ، از پل صراط عبور مى كند، در حالى كه دو چادر شفاف و سفيد بر سر دارد.
وقتى كه فاطمه (سلام الله عليها) وارد بهشت مى شود و به نعمتها و مواهبى كه خداوند براى او آماده ساخته مىنگرد، مىگويد:
بسم الله الرحمن الرحيم ...الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ* اَلَّذِی أَحَلَّنا دارَ اَلْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ..... لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ
( سوره فاطر، آيه ۳۴ و ۳۵)
(به نام خداوند بخشنده مهربان ، حمد و سپاس خداوند را كه حزن و اندوه را از ما دور ساخت ، البته خداى ما بخشنده و شكرپذير است ، آن خدايى كه ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد كه در آن هيچ گونه رنج و ناگوارى به ما نمىرسد).
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:پس از آن كه خداوند به فاطمه (سلام الله عليها) وحى مى كند:
اى فاطمه ! آنچه را كه مى خواهى از من مسئلت كن ، كه به تو عطا مى كنم و تو را خشنود مى سازم
فاطمه (سلام الله عليها) عرض مى كند:
خدايا تو اميد منى، بلكه بالاتر از اميد منى، از درگاه تو مسئلت مى كنم كه دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ ، عذاب نكنى.
خداوند به او وحى مى كند:
اى فاطمه ! به عزت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين ، به خود سوگند ياد نموده ام كه دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نكنم(۱).
(۱)رنجها و فريادهاى فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، ص۴۸
📗 ۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزيز
⚜⚜⚜⚜⚜
@tabirkhabe
⚜⚜⚜⚜⚜