#برگزیــــده
دارم کمکم از حرفهایش میترسم:
_ مم.. من و بنیامین.. ققراره چیی کار کنیم؟
خاخام بلند میشود و با خندهای پشت صندلیام میایستد. دستهایش را روی شانههایم قرار میدهد و صورتش را مماس صورتم میکند. چندشم میشود و بیاختیار میلرزم..
_ #تو_عروس_برگزیدهی_یهودی! فرزند تو، قدرت ما رو چند برابر میکنه و باعث نابودی #دجّال میشه! زبانم به سستی در دهانم میچرخد:
_ اااینها رو از کجا میدونید؟
_ تو.. تو باید به خودت ببالی عروس!یک شب فرشتهای به دیدنم اومد و خبر تولدت رو به گوشم رسوند.. او فرمود این دختر همون کسیست که ماشیح رو آبستن میشه...
https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac
#برگزیده
پرسیدم چرا به او میگویید سردمدار؟
گفت چون #او_رهبر_و_پیشوای_همهی_ما_قبلاز_ولادت_موعود_است!
سردمدار برایم تعظیم میکند:
_ دستتون رو برای اثبات خلوص به من بدید .
لعنت به خدمتکار که دستم را به زور توی دست این مرد میگذارد.. لعنت به لبهای ناپاک این مرد چندشآور!
دعا میکند و عقب میرود تا نفرات بعدی برای دستبوسی بیایند.
از خودم متنفرم... چطور میشود #حسین را به خاطر بیاوری و برای حفظ جانت وانمود کنی هم حزب یزیدی؟ تو یک ترسویی یاس !!
دلم میخواهد دستم را قطع کنم.. ضجه بزنم.. ولی عماد پیش میآید. دست سرد و کثیفم را لای دستهای پاک و منجمدش میگذارد.
_ قوی باش محبوب من...
https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac