تا دلم از مهر تو غرق تمنا میشود
بر لبم گلواژه ی نامت شکوفا میشود
قافیه مضمون ردیف شعر من اصلا علی
با علی مهر الفبای زبان وا میشود
از فضیلت های تو هرچند که گویم کم است
قطره ای از فضل تو یکباره دریا میشود
آسمان مکه آن شب غرق حیرت گشته بود
ذکر تسبیح ملک ناد علیا میشود
روز میلادت حلول نور بود و روشنی
کعبه از شوق نگاه تو دلش وا میشود
مکه شد با مقدم گلبار تو فخر زمین
در هبوطت علم وحلم وعشق معنا میشود
بر نگین خاتم خلقت درخشد نام تو
آسمان ازمهر رویت ماه و رخشا میشود
در غدیر خم خدا دست تو را بالا گرفت
گفت پیغمبر ،علی بعد از تو مولا میشود
آسمانِ دیده ام بارانی و دل ابری است
درهوایت دامنم از اشک دریا میشود
در اذان و در قنوتم ذکر زیبای شماست
میبرم تا نام تو دل غرق غوغا میشود
بهترین بانوی عالم عاشق و دلداده ات
فاطمه چون آینه در تو مجلا میشود
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
جبرئیل آن روز تا غار حرا پرواز کرد
گرم دیدار محمد عشق را آغاز کرد
ای محمد بهترین و برترین بنده ها
آه ای آیینه در آیینه ذات کبریا
اقرا ...پیغمبر بخوان از آن خدایی که یکی ست
آن خدایی که همه عالم به لطفش متکی ست
با من ای احمد بخوان از قل هوالله واحد
او که تنها هست و همتایی ندارد تا ابد
یا محمد زمزمه کن آیه ی تطهیر را
بشکن این لات و هبل های پر از تزویر را
در دل غار حرا انگار طوفان گشته بود
نوح در امواج گردابش هراسان گشته بود
نور میبارید از هفت آسمان بر کوه نور
مثل آن روزی که موسی رفت در وادی طور
نور آمد وحی شد برسینه اش نور مبین
خواند بر او آیه ها از مصحف حق ویقین
اندکی آرام شد با خواندن آن آیه ها
باز شد چشمان پر نورش به اعجاز خدا
یا محمد خلق را نوری هدایتگر شدی
رهروان راه حق را سرور و رهبر شدی
ای رسول مهربانی رحمت للعالمین
دست بوس آستانت حضرت روح الامین
دیگر از رنج وپریشانی واز سختی مگو
دائم از عشق و خدا و باده ومستی بگو
گفت با او از جهان و خلقت هفت آسمان
از علوم و رازهای آشکارا ونهان
بعد احمد ذکر حق شد نام زیبای علی
آسمان ها میشود فرش کف پای علی
درشب بعثت خدا براو بشارت داده است
دوستی آل طاها را شفاعت داده است
بعد پیغمبر علی تنهای تنها میشود
فاطمه تنهاترین حامی مولا میشود
باز هم این شعر با نام علی پایان گرفت
آسمان دیده ام ابری شد و باران گرفت
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
این پرچم قشنگ تمام وجود ماست
هر رنگ ان سرشته ی با تاروپود ماست
در راه دین و پرچم سبز و سفید و سرخ
جان میدهیم چون همه ، بود و نبود ماست
سرخش نماد خون شهیدان سرفراز
سبزش نماد ذکر وقیام و قعود ماست
رنگ سفید مظهر صلح است و دوستی
جاوید ای وطن ، همه ساعت سرود ماست
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#کانال_شهد_شعر
آزاده باشیم و حقیقت را بگوییم
در وادی اندیشه راه حق بجوییم
گاهی بگوییم از غم و بیهمنوایی
از سستعهدیها و رنج بیوفایی
هرچند خوب است از گل و ریحان بگوییم
از شمع از پروانه و هجران بگوییم
هرچند درد عاشقی درد کمی نیست
این درد را غیر صبوری مرهمی نیست
لیلا و مجنون گر میان قصه هایند
لیلا و مجنون های ما هم آشنایند
پیوسته باید از غم ایران بگوییم
از راهیان جاده ی ایمان بگوییم
از جنگ از تحریم از فقر و نداری
از سرزمین خوب ایران پاسداری
از سفره های خالی با درد پیوند
از مرد و زن های سترگ چون دماوند
از کودکان کار و از مردان بیکار
پای برهنه در مسیر سخت و دشوار
از کولبرها صخره پیمایان غیرت
کز دردهاشان برلبم انگشت حیرت
از کشتی میهن که در امواج دریا
تا ساحل امنی کشانیده است خود را
از زلزله از سیل و از آتش بگوییم
این درد ها را در دل آتش بجوییم
از شاهدان و لالههای خفته در خاک
از شیرهای بیشه از مردان بی باک
آه ای زمین لاله گون ای خاک ایران
ای بیشه ات جولانگه خیل دلیران
ای سرزمین لاله ها و سرو آزاد
خاکِ سرشته با گِل شیرینِ فرهاد
فرهاد که دل را به دریای جنون زد
خود را به آب و آتش و بر خاک وخون زد
از کوی شیرین آمد و تا مرزها رفت
از سرزمین عشق تا کوی خدا رفت
ای آنکه در خاکت شقایق خانه دارد
مستی ی ما تاثیر از این میخانه دارد
باید بگویم قصه ی آزادیات را
فرّ و شکوه و شوکت و آبادی ات را
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
دمیده از دل ماه خدا ماه دل آرایی
از این پس شام یثرب میشود با او تماشایی
فدک در خود نمیگنجد فلک در شادی وشور است
زمین با شوق میگردد به دور چشم شهلایی
تمام شهر را عطر گلاب ناب پر کرده ست
بهاری با خود آورده ست پیغام شکوفایی
به روی دست می گیرد نبی آن حُسن یوسف را
شبیهش را ندیده در زمین چشم زلیخایی
دل از اهل دو عالم میرباید صورت ماهش
که او تکرار احمد بوده در تمثال زهرایی
در امواج بلا، دریا، بلا گردان او بودهست
ندیده هیچکس دریا بگردد دور دریایی
بغل وا کرد در آغوش خود جا داد دریا را
گرفته باز هممریم در آغوشش مسیحایی
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#ماه_رمضان
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#کانال_شهد_شیرین
سحر بود و علی، مشتاق دیدار رخ یارش
خدا دلبسته تر مشتاق تر آمد به دیدارش
دوباره عطر و بوی یاس، گل کرده میان شهر
شبیه آن سحرگاهی که رفت از پیش او یارش
علی با روح آیینه قراری داشت دیرینه
کنار بغض در سینه که اشک او شد افطارش
سلامش را جوابی نیست این شبها ولی انگار
مغیره با سلامش میدهد هر روز آزارش
زبان تیز مسمار از سر و از سینه میگوید
دوباره اشک میریزد برای درد دلدارش
نگاه غافلان در خواب بودند و علی آرام
شهادت را کمر میبست با پیوند دستارش
زمین آرام بود و منتظر تا در بغل گیرد
طبیبی را که خوبان جهان بودند بیمارش
موذن باز هم اللهُ اکبر گفت اما کاش
خدا اینبار هم باشد ولایت را نگهدارش
علی بیدار خواهد کرد حتی مرگ را از خواب
نباشد جز شهادت رفتنی دیگر، سزاوارش
سحر بود آسمان سر بر سر سجاده خورشید
قلم باران شد و فزت و رب الکعبه اشعارش
دهان کعبه وا شد از تحیر، روز میلادش
خدای کعبه شد روز شهادت هم خریدارش
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#شهادت_ مولا_امیرالمومنین
دیگر مرا به درد فراقت شکیب نیست
زیرا امید دیدن رویت نصیب نیست
دردی نشسته بر دل چشم انتظار من
حتی دوای درد من امن یجیب نیست
هر چند عمر من همه طی شد درانتظار
آب ازسرم گذشت که این هم عجیب نیست
خو کرده ام به درد وتب انتظارتان
درد خوشی که غیر تو بر آن طبیب نیست
خود کرده ام که از سر تدبیر وبی کسی
رنجی کشیده ام که دلم را شکیب نیست
مانده ز کاروانم و تنهایی ام گواست
گر سر کنم حکایت غربت غریب نیست
بی تو فضای باغ جهان است بی نشاط
هرچند سیب هست ولی عطر سیب نیست
آهنگ زندگی ست قرین غم و عذاب
آوای جغد شوم که چون عندلیب نیست
هرچند در غیاب تو بسیار مدعی است
اما کسی بهوقت ظهورت رقیب نیست
آقا برس به داد دل دردمندمان
زیرا به جز مذلت و خواری نصیب نیست
بانو بیا و مثل زلیخا صبور باش
گر در طریق عاشقی ات یک حبیب نیست
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#یا_صاحب_الزمان_ادرکنا
#انتظار
ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی
فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی
در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی
شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که تو تنها به دلم راه گشایی
باید برسم سهل به آغوش نگاهت
باید برسم با تو به یک نان و نوایی
بی روی تو تاریک شده خانه جانم
بر بامدلم کاش که چون ماه بر آیی
با خواب و خیال تو خوشم عشق محالم
شاید که تو در خواب در اندیشه ی مایی
آغوش گشودم که برای تو بمیرم
هر وقت دلت خواست به این خانه بیایی
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما نساخت ...
نشد آن که باید می شد...
شاید بگویی دنیا خصلتش،این ست
شاید برای،شما هم اتفاق افتاده
که دلتان بگیرد
که خسته بشوید
که بخواهید ازاینجا بروید
کوچ کنید به جایی دنج....
جایی که تو فقط تو باشی و نی لبک دل و هیچ کس نباشد...
به جایی که قوی وجودت زیبا کند
هوش پروانه را
و تو باشی و شالیزاری از عطر غزل
عمق یک جنگل دور
تیک تیک ثانیه ها آوار می شود
بلور تنم را...
تپش عقربک ها تکرار دوباره فاجعه هاست...
لحظه هایش کابوس طوفان در کاسه ذهن...
یادحرف مادربزرگ میافتم
نور به مزارش بتابد
یک پارچه ماه بود...
اصلا خود ماه بود
ماه بانوی شهر دلم...
میگفت:
مادر ...!
به هر کجا بروی
آسمان همین رنگ است
آری آسمان آبی ست...
ومن از آبی سهمی نبردم...
قاصدک ها به فریبم دویدند
و سراب را در گستره نگاهم بذر شبدر کاشتند...
چقدر در خیالم
کبوتران سفیدرا پرواز دادم...
و برای ستاره های شب غزل خواندم...
گیسوانم را لب ایوان
شانه زدم
و صدای قلبم را شنیدم
که می گفت : ماهبانو! رها کن نفس هایت را در هوا ...
اما اینجا هرچه نگاه میکنم
آسمان طوفانی ست
گرد و غبار روی آینه را پوشانده
روی دل ها را هم ...
آدمها
تندیس های زمهریر...
آویزه های سرد و سکوت
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی