#حاضر_جواب نباشید!
گاهی یک حاضر جوابی یک عمر پشیمانی در پی خواهد داشت!
🔴مرحوم ری شهری نقل می کند: که در تاريخ ۸/۱/۱۳۹۱ ديداري داشتم با آية الله سيّد جعفر سيّدان. از ايشان تقاضا كردم كه داستان تشرف مرحوم حجّة الاسلام و المسلمين سيّد حسن دُرافشان، ساكن مشهد و عموزاده حضرت آية الله سيد علي سيستاني _ حفظه الله _ را تعريف كنند.
آية الله سيّدان فرمود: داستان شيريني است.
آقاي دُرافشان، مرد بسيار فوق العاده اي بود. از نظر زهد، نمونه بود. منبر ميرفت، منبرهاي يكي _ دو ساعته! يكصد و پنج سال عمر كرد، و تا همان روزهاي آخر، منبرش را ميرفت. الغدير تدريس ميكرد. تأليفي در علم تجويد دارد. در علوم غريبه هم قوي بود. جلسه تفسيري داشت شبهاي سه شنبه. جلسه اش در منزل همشيره زاده بنده، آقاي حسين پور، بود. قبل از يكي از جلسات، به همشيره زاده گفتم: به آقاي درافشان بگو امشب تفسير نگويد و به جاي آن، كراماتي را كه او از جدّشان مرحوم [آية الله] سيد علي سيستاني [۱] ديده بگويد و مطالب ايشان را ضبط كن. حيف است. در آن شب، خودم و يكي دو نفر ديگر از رفقا در جلسه شركت كرديم. به ايشان گفتم: تقاضا دارم شما امشب تفسير نگوييد و اين داستانها را بگوييد. چهار _ پنج داستان شنيدني بود.
.
آقاي حسين پور گفت: حاج آقاي درافشان، خودشان هم داستاني دارند. گفتم: خوب، بفرماييد. آقاي در افشان با اشاره به سفري كه حدود شصت سال قبل به مكه داشت فرمود: شخصي ششصد تومان به من و رفيقم داد كه مكه برويم. ما راه افتاديم. به جدّه كه رسيديم، رفيقمان مريض شد. سيصد تومانِ آن، خرج شد. من در فكر بودم كه سيصد تومان باقي مانده براي هزينههايي كه در پيش داريم، كم است. ناراحت بودم كه با سيصد تومان چه كار كنيم! رفيقم از اتاق بيرون رفته بود. آقايي در زيِّ خيلي گيرا وارد اتاق شد و پهلوي من نشست و گفت: سلام عليكم. گفتم: عليكم
السلام. به زبان عربي گفت: ثَلاثُمِئةْ تَكفيكْ (سيصد تومان براي شما بس است)!
گفتم: براي عمّه ات بس است!
وي تبسّمي كرد و به زبان فارسي گفت: «سيصد تومان، بس است! هر كس هر چه خواست، به او بده». اين جمله را گفت و بلند شد و رفت. جمله دوم، مرا تكان داد. بلند شدم و دنبال او رفتم كه ببينم كيست؛ ولي او را پيدا نكردم. برگشتم و شروع كردم به گريه كردن. رفيقمان آمد و گفت: چه شده؟ چرا گريه ميكني؟ گفتم: مكّه است. آدم گريه ميكند. رفتيم مكه. خواستيم خانه اجاره كنيم، صاحب خانه، پول اجاره را پيش از تحويل منزل خواست. براي هر نفر، صد تومان. دويست تومان به او داديم. شخصي كه در تهران حصيربافي داشت، آمد. ديدم ناراحت است. گفتم: چه شده؟ گفت: پولم را در حرم دزديدند.
گفتم: چه قدر بود؟ گفت: صد تومان. صد تومان هم به او دادم. پيرزني به نام بي بي فاطمه آمد، گريه ميكرد. پول او را هم زده بودند. به او هم يكصد تومان دادم. آن سال براي رفتن به عراق هم اجازه دادند؛ امّا گفتند هر كس ميخواهد عراق برود، بايد صد تومان بدهد. دويست تومان هم براي خودم و رفيقم براي رفتن به عراق دادم! اين شد ششصد تومان، علاوه بر همه مخارج ديگري كه در مكه و مدينه و عراق داشتيم. در نجف، به ديدن آقاي سيستاني [٢] رفتم. پس از احوال پرسي، از او پرسيدم: پول ميخواهي؟ چيزي نمي گفت. با اصرار من معلوم شد كه ايشان سيصد تومان مقروض است. سيصد تومان هم به ايشان دادم! برگشتيم مشهد. حسين آقا [پسرم] گفت: آقاجان! پولها [يي كه گذاشته بودي] تمام شد و چهل تومان كم داشتيم، قرض كردم. گفتم: از صندوق امام زمان عليه السلام، اين هم چهل تومان! در اين جا، آن پول، تمام شد!
----------
[۱]: .. آية الله سيّد علي بن محمّدرضا سيستاني (م ۱۳۴۰ ق)، جدّ آية الله سيد علي حسيني سيستاني كه هم اكنون مرجع تقليد و ساكن نجف است (ر. ك: نقباء البشر: ج۴، ص۱۴۳۴).
----------
[٢]: .. آية الله سيدعلي [بن محمّد باقر] سيستاني (متولّد ۱۳۰۹ ش)، از مراجع تقليد فعلي كه آن سالها براي تحصيل، از مشهد به نجف رفته بود و آقاي درافشان، عموزادۀ ايشان ميشود.
منبع : کتاب خاطرات آمزنده مرحوم ری شهری ص ٩٢