eitaa logo
روشنای تبیین✔️
24.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
361 فایل
امام‌خامنه‌ای:جهادتبیین‌یک‌واجب‌فوری‌وقطعی‌ست. باذهن‌فعال‌وزبان‌گویا،امیدآفرین‌هستی. موسسه‌جهادی‌رسانه‌ای‌روشنای‌ تبیین،مردمی‌‌است‌ومتعلق‌به‌‌هیچ‌ نهادیاگروه‌سیاسی‌‌نیست. 💌مدیر: @jehadetabyien 💌ادمین: @tabyienadminn عضویت‌؛ارسال‌عدد۲۰به۳۰۰۰۱۴۲۲۰۰
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید؛ اما غلو نیست. احساس زودگذر هم نیست. من و آدم‌هایی مثل من دیگر با تمام وجود یقین کردیم که زندگی به دو بخش تقسیم می‌شود: قبل از شهادت و و بعد از آن. از این چهل و چندروز حرف و خاطره زیاد دارم که مفصلش باشد برای بعد. اما یکی از درخشان‌ترین این خاطره‌ها، روز جمعه بود در بصره. این جمعه روز خاص و ماندگاری شد برای من. چهل روز از شهادت دو سردار ایرانی و عراقی می‌گذشت. از روز شهادت بنا به وظیفه تقریبا هرروز برای شهدای مقاومت درگیر مراسم و جلسه کاری و سفرهای پشت سر هم بودم که اگر خدا هیچ‌کدام را قبول نکند می‌شود مصداق واقعی اتلاف عمر. از همان روز اول دلم می‌خواست فقط یک ساعت وقت خالی پیدا کنم، بی دغدغه، تنها بنشینم و یک دل سیر گریه کنم برای این داغ بزرگ. دلم می‌خواست یک‌بار جای مرثیه‌خوان و مستمع عوض شود. ولی نمی‌شد. هرروز عملیات فرهنگی بود. وقت نبود. تا اینکه این فرصت مغتنم را برادران عزیز عراقی‌ام، مداحان با صفای اهل‌بیت (علیهم السلام) برایم فراهم کردند. جمعه شب برنامه میلاد بانوی دو عالم و مراسم اربعین شهدای مقاومت در شهر بصره عراق بود. عده‌ای از مداحان نامدار و نخبه عراقی به برکت این خون‌های مطهر دور هم جمع شده بودند. نه گروه تواشیح بودند و نه گروه سرود. هر کدام برای خودشان مجلس‌دار و اسم و رسم‌دار؛ ولی به عشق شهدا فردیت‌ها و منیت‌ها را کنار گذاشته بودند آمده بودند تا شعری را برای شهدا با یکدیگر تمرین کنند و بخوانند. تمرین از نماز ظهر در منزل ساده حاج سلمان العاشور شروع شد. لطف کردند از بنده هم دعوت کردند به تمرین بپیوندم، ولی چون باید برای مراسم آماده می‌شدم به طبقۀ بالا رفتم. وقتی شروع به تمرین کردند احساس کردم در و دیوار خانه دارد می‌لرزد. سریع به طبقه پایین رفتم و ترجیح دادم به جای آماده کردن اشعار عربی برنامه خودم، بنشینم و به این هم‌نوایی عجیب گوش کنم. بغض چهل‌روزه‌ام باز شد. آنها تمرین می‌کردند و من کیف می‌کردم. بار آخر تمرینشان گوشی‌ام را درآوردم و فیلم را با چشم‌های خیس گرفتم تا یک سوغاتی خوب برای هم‌وطنان خودم بیاورم...