شعر و داستان نشانه ن نـ
(نرگسِ قصه ی ما)
نرگس یه دختری بود که خیلی نازنازی بود
یه روزِ تعطیل نرگس ناراحت و پریشون
نشست تو کنجِ ایوون
نمیدونست چیکار کنه تا مشکلش رو حل کنه
مشکلِ نرگس این بود اون هرچقدر تلاش کرد
تو الفبایِ فارسی حرف ن رو حفظ نکرد
دنبال چاره می گشت یه چند دقیقه گذشت
به فکرِ چیزی افتاد
یادش اومد معلّم یه شعرِ ن بهش داد
باعجله با شتاب رفت به سراغِ کتاب
کاغذ رو ازتوش برداشت جلویِ چشم هاش گذاشت
شروع به خوندش کرد:😍
نـ نـ نـ هستم نـ غیراخر هستم
اول،وسط،هرجایی غیراز آخر نشستم
اول شبیهِ نرگس وسط مثلِ مهندس
نقطه ی ریزی دارم رویِ سرم میزارم
ازاین که تنها نیستم خیلی زیاد خوشحالم
برادرم هم اینجاست همین جاپیش شماست
اسمِ برادرم است ن ن ن آخر
آخر شبیهِ داستان آخر مثلِ زمستان
ن آخر نیم دایره یه نقطه رو سر داره
آخر میاد همیشه به غیرازاین نمیشه
نرگسِ قصه ی ما دیگه ناراحت نبود
چون از همیشه بهتر نون رو یاد گرفته بود
داستان ن کوچولو
ن کوچولو جلو دوید و گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن یک نان پخت و به او داد.
ن کوچولو نان را خورد و دوباره گفت : “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن هر چه نان پخت، ن کوچولو خورد.خمیر نان تمام شد.
آتش تنور خاموش شد.
اما ن کوچولو هنوز گرسنه بود.
مامان ن به ن کوچولو گفت: “ نان تمام شد.
حالا بیا بغلم تا قصهی نان را برایت بگویم”.
ن کوچولو پرید بغل مامانش و گفت: “ بگو…بگو…”!
مامان ن گفت:” یکی بود، یکی نبود.
ن کوچولویی بود که همیشه به مامانش میگفت :
“ نان، نان! مامان، نان”!
ن کوچولو قصه را شنید و زود خوابش برد، مثل همیشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان نشانه نون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جدول ترکیب و کلمه سازی #نشانه_ن