⏰👈 داستان نشانه های فارسی اول ابتدایی
☑️👈 #درس11 : روز برفی [ نشانه فـ ف ]
❎👈 #سری1
🔖👈 #داستان_نشانه_ف
فـ غير آخر و ف آخر دو برادر بودند كه شكل شون شبيه قايق بود با يك سر نشين كوچك كه روي سرشون نشسته بود و كارشون اين بود كه هروز تو هواي آفتابي مسافرهايي كه لب دريا بودند، سوار كنند و يك گشت كوچولو لب دريا بزنند. فـ غير آخركارش مثل قايل موتوري بود و سريع تر از ف آخر حركت ميكرد. دوبار مسافر سوار ميكرد يعني هميشه اول و وسط بود. اما فآخر فقط آخر ميومد و آهسته حركت ميكرد. فـ غير آخر مسافراش آقاي فرهاد و فرزاد و فريمان و خانم فرشته و فرزانه بودند و فآخرم مسافراش بيشتر كسايي بودند كه كيفهاي رنگ وارنگ داشتند. آخر اسمشون ف آخر داشتتد. يك روز رئيس شهرك الفبا كه كنار دريا قدم ميزد كار اين دو برادر ديد ازشون دعوت كرد تا علاوه بر اين شغل بيان تو شهرك البفا به بچهها كمك كنند تا حروف رو خوب ياد بگيرند و كلمههايي كه نشانهي ف دارند رو به بچههايي كه تازه دارن سواد ياد ميگيرند، ياد بدهند. پس اينطوري بود كه پاي فــ غير آخر و ف آخر توشهرك الفبا بازشد و شما بچههاي گل تونستيد يه حرف جديد ياد بگيرد. پس يك دست و جيغ و هورا كه دارين باسواد ميشين و يه دست وجيغ و هورا بر اين دوبرادر فــ غير آخر و ف آخر كه زحمت كشيدن و اومدن به شهرك الفبا