هدایت شده از تدریس یار پایه نهم
جهت ثبت نمرات در سیدا
هر دانش آموز هزار تومان
https://eitaa.com/teacherschool
هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
🎀استیکر #صلوات 👇👇
هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
🎀استیکر #امام_زمان
🍀وسایل مورد نیاز در ریاضی چهارم :
🌸فصل اول:
طلق،کاغذرنگی،چینه،چوب خط،اسکناس ها و سکه های آموزشی،چرتکه،جدول ارزش مکانی،مکعب های کوئیزنر،درب های نوشابه یا تیله برای نمایش الگوها،چوب کبریت یا نی برای نمایش الگوها،کش مو یا حلقه های دور درب نوشابه ها برای الگوی صفحه ی 11،مقوا یا هر وسیله ی دیگری برای ساخت ماشین ورودی و خروجی،آهن ربا برای ساخت الگوها و چسباندن روی تخته برای تفهیم بیشتر،کارت اعداد،ساعت آموزشی
🌸فصل دوم:
خط کشی بزرگ تهیه شده از مقوا برای چسباندن به تخته،مقوا،طلق،کاغذرنگی،بطری های نوشابه و مایع رنگی مثل شربت یا جوهر در آب برای نمایش جمع و تفریق کسرها،ماژیک،نوار کسری،کیک یا سیب یا هر خوراکی برای نمایش کسرها
🌸فصل سوم:
کاغذ شطرنجی،چینه،چوب خط،درب های نوشابه یا تیله یا حبوبات برای نمایش یکی ها در اعداد مختلف،کارت های تخفیف و درصد
🌸فصل چهارم:
مقوا،قیچی،کاغذرنگی،طلق،گونیای 45-45،گونیای 30-60،نقاله،ساعت آموزشی آماده یا ساعت آموزشی ساخته شده از مقوا،زمان سنج (کرنومتر)،متر،روبان،خط کش
🌸فصل پنجم:
مقوا،کاغذرنگی،بطری های آب معدنی که مدرج کردیم و به ده قسمت تقسیم کرده ایم،خط کش،سیب یا کیک یا هرخوراکی که بشه آن را به 10 قسمت مساوی تقسیم کرد،جدول ارزش مکانی عدد اعشاری،طلق،مکعب های کوئیزنر
🌸فصل ششم:
تخته میخی،گونیا،کش یا کاموا برای تخته میخی،مقوا،نی و کش برای ساختن اشکال هندسی متحرک،صفحه ی شطرنجی،شکل تانگرام،مکعب برای شکلهای حجم دار،اشکال دایره ای،پرگار
🌸فصل هفتم:
سکه،کیسه های احتمال،مهره،تاس،مقوا برای رسم نمودارها،صفحه ی شطرنجی،مقوا و کاغذ رنگی برای چرخنده های احتمال،ماشین حساب،ظرف سی دی پلاستیکی برای ساخت چرخنده ها
سلام بهشون بگو با کاغذ بسته های ۱۰۰تایی ۱۰ تایی و ۱یکی درست کنن و بعد بگو مثلا ۴۰۰ رو بصورت مساوی به دو قسمت تقسیم کن
ممکنه از بسته ۱۰۰ تایی یا ۱۰ تایی استفاده کنن مهم اینه که تقسیم بندی درست باشه
بعد عدد ۴۸۰ رو بده بعد ۴۸۹ بده اینجوری در ابتدا با دست ورزی به بچه ها تقسیم رو یاد بده بعد شروع کنه به تدریس کردن و توضیح تقسیم چکشی و قسمت های مختلفش اینجوری دیگه بچه ها راحت میتونن متوجه بشن
محشره این شعر : حتما وقت بزارید و بخونید..
(((دفترت رامیفروشی دخترم ؟)))
باز شد درب کلاس و همچو رخش ..
قامت استاد زد بر دٍیده نقش ..
گفت بر پا مبصر و ، کلِّ کلاس ..
پر شد از یک ترس و یک بیم و هراس ..
درب را مبصر پس از یک لحظه بست ..
دست بالا برد و در جایش نشست ..
دیده گانی خشک و سرد و سخت گیر ..
بود در سیمای این استاد پیر ..
با تحکّم گفت برجا ای کلاس ..
یک صدا گفتند آنها هم سپاس ..
بعد از آن استاد با لبهای ریز ..
گفت دفترهای انشا روی میز ..
یک به یک سر زد به کل میزها ..
باز گشت از پشت رخت آویزها ..
سر زد و دید و سر جایش نشست ..
چانه را انداخت در چنگال دست ..
گفت جمعا از شماها راضی ام ..
راضی از تدریسهای ماضی ام ..
درس انشای شماها خوب بود ..
هم مرتب بود و هم مرغوب بود ..
گر چه این یک درصد از بین صد است ..
این وسط اما یکی خیلی بد است ..
آخرین بار تو باشد یاسمن ..
پدرت فردا بیاید پیش من ..
دفترت کلا سیاه است و کثیف ..
با چه رویی می گذاری توی کیف ؟..
گر چه انشای تو زیبا بود و بیست ..
نمره ات اما به جز یک صفر نیست ..
زودتر بیرون برو از این کلاس ..
تا نبینم صورتت را ناسپاس ..
یاسمن اما فقط لبخند زد ..
بغض را با خنده اش پیوند زد ..
شرمگین بود و نگاهش غصه دار ..
پشت لبخندش نگاهی بی قرار ..
گفت بابایم پریشب گفته است ..
دفتری در آرزویش خفته است ..
آرزو دارد که مال من شود ..
دفتر انشای سال من شود ..
گر که قسمت بود و او کاری گرفت ..
دستهایش را به دیواری گرفت ..
چون حقوقش را بدادند و نخورد ..
مثل آن قبلی که یکجا دزد برد ..
پول صاحب خانه را باید دهیم ..
بعد از آن هم نانوا آقا رحیم ..
مانده ی بقالمان حاجی حبیب ..
ذیحسابی های این مرد نجیب ..
بعد از اینها هم که مادر ناخوش است ..
کوره ی آجر پزی پشتش شکست ..
بس که آجر برده در سرما و سوز ..
شب نشد بی ناله هایش وصل روز ..
کاش دارویی به مادر می رسید ..
درد جانکاهش به آخر می رسید ..
بعد از آن دیگر منم با دفترم ..
مطمئنا دفترم را می خرم ..
چون خریدم می نویسم توی آن ..
تانباشد از سیاهی ها نشان ..
نیست لازم تا کنم من بعد از این ..
پاک مشق قبلی ام را نازنین ..
بعد از آن بر دفتر و بر یاسمن ..
آفرین میگویی ای استاد من ..
با اجازه میروم پیش مدیر ..
رو سیاهم من ، ببخش استاد پیر
اشک در چشم معلم حلقه بست ..
نرم نرمک بغض قلبش را شکست ..
روی خود را برگرفت از بچه ها ..
شانه می لرزید و بغضش بی صدا ..
با همان چشمان بغض آلود گفت .
وای از شهری که وجدانش بخفت .
یاسمن، بانو،نمی خواهد نرو ..
جای خود بنشین ودیگر پا نشو ..
عینکم را شست اشک پاک تو ..
سوختم از سینه ی صد چاک تو
دفترت خوب و قشنگ است و تمیز ..
حیف باشد مانده باشد روی میز ..
مثل قران می گذارم بر سرم ..
دفترت را می فروشی دخترم؟