eitaa logo
تدریس یار پایه پنجم
9.1هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
10.9هزار ویدیو
18.6هزار فایل
اینجا همونجایی هست که بهت کمک میکنه تا با خیال راحت از معلمی لذت ببری. تمام مطالب کانال رایگان می باشد .تنها یک صلوات ب
مشاهده در ایتا
دانلود
Story: Melika and the Magic Mirror ملیکا و آینه‌ی جادویی Edited by: @academy_zaban Melika was a little girl with big questions in her heart. ملیکا دختر کوچکی بود با سؤال‌هایی بزرگ در دلش. “Who am I? What makes me special?” she asked. می‌پرسید: «من کی‌ام؟ چی منو خاص می‌کنه؟» One evening, Grandma gave her a golden mirror. یک شب، مادربزرگش آینه‌ای طلایی به او داد. “It’s magic,” she said. “But only if you look with your heart.” گفت: «این آینه جادوییه، ولی فقط با دل کار می‌کنه.» Melika looked. At first—just her face. ملیکا نگاه کرد. اول فقط صورتش را دید. Then, light sparkled. Memories appeared. بعد نور درخشید. خاطره‌ها ظاهر شدند. She saw herself sharing, loving everyone, and helping others. دید که اسباب‌بازی‌هاشو تقسیم می‌کنه، همه رو دوست داره و به همه کمک می‌کنه. She saw her questions, her courage, her laughter. کنجکاوی‌اش، شجاعتش، خنده‌هایش را دید. A soft voice whispered, “You are kind, strong, and true.” صدایی گفت: «تو مهربونی، قوی‌ای و واقعی.» Melika smiled. “This is me—the best version of myself.” ملیکا لبخند زد: «این منم — بهترین نسخه‌ی خودم.» 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
. آتنا و پل ستاره‌ای Bedtime Story: Athena and the Star Bridge آتنا دختری باهوش و با پشتکار بود که هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شد. Athena was a smart and determined girl who never gave up. روزی شنید که بالای بلندترین کوه، پلی از ستاره‌ها وجود دارد. One day, she heard that on top of the tallest mountain, there was a bridge made of stars. همه می‌گفتند رسیدن به آن‌جا غیرممکن است. Everyone said it was impossible to reach. اما آتنا تصمیم گرفت تلاش کند. But Athena decided to try. او تمرین می‌کرد، از تپه‌ها بالا می‌رفت و باران را تحمل می‌کرد. She trained, climbed hills, and endured the rain. گاهی زمین می‌خورد، اما بلند می‌شد. Sometimes she fell, but she got back up. هفته‌ها گذشت تا به پای کوه رسید. Weeks passed until she reached the mountain. کوه بلند بود، اما آتنا نترسید. The mountain was tall, but Athena wasn’t afraid. او قدم‌به‌قدم بالا رفت. Step by step, she climbed. وقتی آفتاب طلوع کرد، به قله رسید. When the sun rose, she reached the top. و آن‌جا بود: پلی از نور و ستاره‌ها. There it was: a bridge of light and stars. ابر کوچکی گفت: A small cloud said: «تو تنها کسی بودی که با پشتکار رسیدی.» “You’re the only one who got here with determination.” آتنا لبخند زد و از پل گذشت… Athena smiled and crossed the bridge... و آن شب، ستاره‌ای به اسم آتنا در آسمان درخشید. That night, a star named Athena shined in the sky. Edited by:
. آتنا و پل ستاره‌ای Bedtime Story: Athena and the Star Bridge آتنا دختری باهوش و با پشتکار بود که هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شد. Athena was a smart and determined girl who never gave up. روزی شنید که بالای بلندترین کوه، پلی از ستاره‌ها وجود دارد. One day, she heard that on top of the tallest mountain, there was a bridge made of stars. همه می‌گفتند رسیدن به آن‌جا غیرممکن است. Everyone said it was impossible to reach. اما آتنا تصمیم گرفت تلاش کند. But Athena decided to try. او تمرین می‌کرد، از تپه‌ها بالا می‌رفت و باران را تحمل می‌کرد. She trained, climbed hills, and endured the rain. گاهی زمین می‌خورد، اما بلند می‌شد. Sometimes she fell, but she got back up. هفته‌ها گذشت تا به پای کوه رسید. Weeks passed until she reached the mountain. کوه بلند بود، اما آتنا نترسید. The mountain was tall, but Athena wasn’t afraid. او قدم‌به‌قدم بالا رفت. Step by step, she climbed. وقتی آفتاب طلوع کرد، به قله رسید. When the sun rose, she reached the top. و آن‌جا بود: پلی از نور و ستاره‌ها. There it was: a bridge of light and stars. ابر کوچکی گفت: A small cloud said: «تو تنها کسی بودی که با پشتکار رسیدی.» “You’re the only one who got here with determination.” آتنا لبخند زد و از پل گذشت… Athena smiled and crossed the bridge... و آن شب، ستاره‌ای به اسم آتنا در آسمان درخشید. That night, a star named Athena shined in the sky. Edited by:
. آتنا و پل ستاره‌ای Bedtime Story: Athena and the Star Bridge آتنا دختری باهوش و با پشتکار بود که هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شد. Athena was a smart and determined girl who never gave up. روزی شنید که بالای بلندترین کوه، پلی از ستاره‌ها وجود دارد. One day, she heard that on top of the tallest mountain, there was a bridge made of stars. همه می‌گفتند رسیدن به آن‌جا غیرممکن است. Everyone said it was impossible to reach. اما آتنا تصمیم گرفت تلاش کند. But Athena decided to try. او تمرین می‌کرد، از تپه‌ها بالا می‌رفت و باران را تحمل می‌کرد. She trained, climbed hills, and endured the rain. گاهی زمین می‌خورد، اما بلند می‌شد. Sometimes she fell, but she got back up. هفته‌ها گذشت تا به پای کوه رسید. Weeks passed until she reached the mountain. کوه بلند بود، اما آتنا نترسید. The mountain was tall, but Athena wasn’t afraid. او قدم‌به‌قدم بالا رفت. Step by step, she climbed. وقتی آفتاب طلوع کرد، به قله رسید. When the sun rose, she reached the top. و آن‌جا بود: پلی از نور و ستاره‌ها. There it was: a bridge of light and stars. ابر کوچکی گفت: A small cloud said: «تو تنها کسی بودی که با پشتکار رسیدی.» “You’re the only one who got here with determination.” آتنا لبخند زد و از پل گذشت… Athena smiled and crossed the bridge... و آن شب، ستاره‌ای به اسم آتنا در آسمان درخشید. That night, a star named Athena shined in the sky. Edited by: