eitaa logo
تدریس خلاق
157 دنبال‌کننده
126 عکس
89 ویدیو
23 فایل
اینجا محلی است برای تبادل _تجربیات تدریس _روشهای تدریس خلاق برای اینکه از تدریس مقتدرانه و موفق خود لذت ببرید ، با ما همراه باشید. عضوکانال دیگرمون بشید(#ملکه_باش)👇 https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad ما را به دوستانتان معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
منظور از داستان زندگی تعریف جزییات نیست بلکه اگه درس را آمیخته به داستانهای واقعی ومثال ها ومصداق های روشن بیامیزیم برای آموختگان شیرین ترولذت بخش تر خواهد بود. 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند آب را بنوشند چون خیلی شور بود. بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند و همه از آب گوارای چشمه نوشیدند. استاد پرسید: «آیا آب چشمه شور بود؟ و همه گفتند: نه آب بسیار خوش طعمی بود. استاد گفت: رنج هاومشقت های زندگی نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر. این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید. پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
✏️ دو مداد سیاه✏️ 🔅از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.» 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
🔹 دوستی تعریف می کرد، که :👇 امسال یکی از دانش آموزان حدود ۱۵ سال قبلم را دیدم . وقتی دانش آموز من بود اصلا مذهبی نبود و سر کلاس سعی می کرد من رو بپیچونه خیلی هم تیزهوش بود، خب من در کلاس رویه مشخصی برای مباحث غیر درسی داشتم و آن سال هم همینطور بود. از اخلاق فردی تا تربیت نفس حجاب نماز و اسلام و ایران و همه چیز سر کلاس صحبت می کردم. دانش آموزم می گفت ، من زیاد با حرفهایی که می زدید موافق نبودم ، اما از چالشهایی که شما سر کلاس داشتید و همه مجبور به اظهار نظر می شدند ، خوشم می آمد، سالها گذشت و در گذر زندگی من کم کم به یاد حرفهای شما می افتادم و با حرفهای شما خودم رو تربیت می کردم، الان به گذشته نگاه می کنم ، می بینم شاگردی شما از بزرگترین موهبت‌های خدا به من بوده ، 🍃🌺 بله در دانش آموزان اصلا منتظر تغییرات سریع نباشیم ،اگر برای خدا کار می کنید، بدونید که گاهی حرفهای امروز شما بیست سال بعد دانش آموزتان را بیمه می کند .🌺🍃 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
🔹 گفت :خانوم چه جوری برم خارج؟ 🔸 خارج واسه چی ؟ 🔹 واسه زندگی دیگه، درسم تموم شد، دوست دارم برم خارج زندگی کنم. 🔸 همین جا چشه؟ 🔹 امکانات نداره ، پیشرفت توش نیست. 🔸 خارج اگر پیشرفت توش بود، نوابغ کشورهای دیگه رو نمی دزدید، این طرز زندگی در ایران هست که نابغه پروره ، وقتی این مملکت با سرمایه خودش تو رو نخبه کرده ، بی انصافیه که این نخبگی برای خدمت به کشور دیگری استفاده شود. 🍃🌺وطن‌هتل‌نیست،که‌اگرخدماتش‌خوب‌نبود، ترکش‌کنی‌بری‌جای‌دیگه،بمون‌وبسازش🌺🍃 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
بعد از زنگ تفریح آخر تا رسیدم کلاس بچه ها گفتند، خانم الوعده ، وفا دیگه این زنگ ، وقت درس زندگیه، ما از صبح منتظر این زنگیم گفتم یه دو صفحه دیگه درس بدم، بعد... درس رو دادم و طبق قرار، مباحث درس زندگی رو شروع کردم ، جلسه قبل از عواقب گذاشتن پیامهای بررسی نشده و نامطمئن در جامعه گفتم... امروز از مدیریت زمان هنگام کار با گوشی... بچه ها خیلی اشتیاق نشون می دادند، یکیشون گفت خانم کاش یه جلسه می ذاشتید، این چیزها رو به مادرهای ما هم یاد می دادید... 🍃🌺 اگر مدرسه‌ها و خانواده‌های ما محل آموزش زندگی و مهارتهای آن بود امروز دانش آموزان ما به جای جذب شدن به شعارهایی چون زن زندگی آزادی ،با زندگی های افتخارآمیز خود، هر کدام پرچمی برای ادی احترام به این سرزمین بودند.🌺🍃 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
امروز آخرای زنگ آخر😂 مبحث رو به اختصاص دادم. بچه ها خیلی استقبال کردند ،همه با شور و هیجان در بحث اظهار نظر می کردند،دیگه نوبت به حرف زدن من نمی رسه، از بس بچه ها نظریاتشون رو مطرح می کنند.😊 برای روز اول این بحث از پیام زیر کانال ملکه باش استفاده کردم. البته اونقدر بچه ها نظرهای مختلف می دادند ، ما فقط رسیدیم بند اول پیام زیر رو بررسی کنیم. 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh