eitaa logo
شهدا
391 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
34 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز عید مبعث است همه تبریک فرستادند اما امروز عید مبعث است روز شهادت شهدای !🥀 آقا روزه است🌙 از دیشب آب نخورده✨ از دیشب پشت بیسیم دارد تکبیر میگوید✊ دیروز شهید شده!🕊 دستگاه گفته کاری نکنند؛ چون وسط مذاکرات ! ما به آمریکا قول دادیم دست توی بینی‌مان نکنیم، اَخ است🇺🇸😈 و دارند هِی نیرو خالی میکنند. ۲۰۰۰ نفر آمده اند. حالا ۷۰۰ نفرشان به درک واصل شدند👺 اینطرف، مثل دیروز، ۱۳ مرد روی زمین میفتند😔 دیشب فیلم راه‌رفتن زینب بلباسی را می‌دیدم. می خندید و می دوید. تازه فهمیدم چقدر از نبودن محمد گذشته است💔 چند سال از شهادتشان می‌گذرد❣ زخمی بود🩸 گرسنه ماند😰 و کنار هم افتاده‌اند💞 دستهایش زخم شده است؛ از بس کیسه سنگر جابجا کرده است؛ دوروزه نخوابیده است😭 و که از ساختمان زرد برگشتند، می‌گویند بچه‌ها هنوز تشنه‌اند🌊 از خبری نیست⏰ رفته است اسناد را برگرداند، میتوانست عقب‌نشینی کند و نکرد؛ حالا او و محمود همانجا مانده‌اند⏳ لبهایش ترک خورده است😔 ژنرالهای روس هنوز منتظر دستورند🇷🇺 بچه‌های لشگر نمیدانند برگردند یا نه😥 یک خواب نبود✋ یک واقعیت است🕯 نمیدانم کسی خبر دارد یا نه! ۲۷و ۲۸ رجب سالروز شهادت ۱۳ مرد مازندرانی🇮🇷 ، آسوده بخواب✌️ قهرمانان وطن بیدارند!! @tafahos5
30.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 جواد جان؛ خان طومان دیگه کجوئه !!! . 🎥 دیدار و مصاحبه مادر که یک فرزندش را در دوران دفاع مقدس و فرزند دیگرش را بعنوان شهید مدافع حرم تقدیم کرد. ( ▪️مادر سید خیراله و سید جواد اسدی_ساری ؛ روستای امره _اردیبهشت ۱۴۰۲) ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
‍🥀 شهادت در سال ۹۵ در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی ، گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم. گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم). ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد. بنده هم گوش میکردم. از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند). ادامه داد... از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد. بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم. متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود. درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد. فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست. او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند. بنده و ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم. بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم. از حماسه سازی رزمندگان تعریف کرد. بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم. از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره.. بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم. سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از و پسرش و زحمات اونها میگفت. سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت. بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم. ادامه داد که حاج آقا، خواب خودم را دیدم. و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید. گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟ ‌خندید و بانشاط و شادابی گفت: حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم. اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود. ( همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.) دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم. ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم. کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است. مواظب خودت باش. هم لبخندی زد. از هم خدا حافظی کردیم. چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، و در کنار یکدیگر در به شهادت رسیدند. 🌹 روحشان شاد