۲۱دی ماه سالروز شهادت
مردی از تبار جهاد و شهادت درراه پیشرفت و عظمت مردمی که به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نشسته اند
وچه شیرین است،
طوری کار کنی که تاب دیدنت رانداشته باشند
وبرای نابودیت هزینه کنند
آری،جنس شهید #مصطفی #احمدی روشن ازاین نوع بود،
دشمن تاب وطاقت دیدن وکارکردنش رانداشت
یادش گرامی و راهش پر رهرو
شهدا را یاد کنیم باذکر صلوات بر محمد و آل محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
#ترابی_تنها_نیست
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
پسرم هر روز تماس میگرفت. با من و پدرش صحبت میکرد. ما مرتب با هم در تماس بودیم تا اینکه یک روز ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت من نبودم برادرش میگفت : یا دست و پا شکسته میآید و یا با دست و پای قطع شده ، باید برای همه چیز آماده باشیم.😔
رفتم حسینیه ، کسی مرتب خانم کوهساری را صدا میکرد. فکر نمیکردم با من باشه. نماز اول را خواندم متوجه شدم به دنبال من هستند. به من گفتند : به جواد زنگ بزنید ببینید برگشته؟
آخه #مصطفی آمده است. دیدم بدنشان میلرزد. گفتم : پسر من رفته شما چرا نگران هستید ؟ برگشتم منزل ، دیدم همه جمع شده اند. باور نمیکردم #شهید شده.😔
صد بار زنگ زدم به #شهید مصطفی عارفی ، وقتی ایشان به پیش من آمد باور نمیکردم #جواد شهید شده است تا اینکه کوله اش را به من نشان داد.😔
شب آخری که میخواست بره آخرین عکسش را با برادر زاده اش گرفت.
می خواستم دامادش کنم. ماه رمضان برایش کت و شلوار گرفتیم اما تقدیر چیز دیگری برای او رقم زد.😔@tafahos5
#معرفی برادران شهید🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃
#شهیدمحمد علی برادر دوقلوهادر ٣۰ دی ماه ۶۵ و#دو قلوها در ٣۰ دی ماه ۶۶ به #شهادت رسیدند. در #اولین سالروز برادرشهیدشان#محمد علی ، شهید شدند.
معرفی#۳ برادر شهید
به روایت از خواهرگرامی شان:
مادرمان سال ۱۳۹۰ و پدرمان سال ۱۳۸۸ به رحمت خدا رفتند. ما ۷ خواهر و برادر بودیم. پدر و مادرم زحمات زیادی برای تربیت و پرورش بچهها کشیدند و #نتیجه اش شهادت #محمد علی ، #محسن و #مصطفی شد.
ما اصالتاً یزدی هستیم. پدرم برای کسب و کار به تهران آمد و در کابینت سازی مشغول شد. ایشان خیلی مقید بود. اهل نماز و قرآن بود. والدینمان در یک خانواده ی مذهبی در یزد پرورش پیدا کرده بودند.
پدرم کارگر و خیلی زحمتکش بود. بعدها که مغازه ی لبنیات و ماست بندی رو راه اندازی کرد همه ی بچهها و مادرمان در تهیه و چرخاندن مغازه به پدر کمک میکردند. در زمان جنگ هم که#برادرها و پدر یکی بعد از دیگری راهی #جبهه شدند. ما به کمک مادر میرفتیم تا دست تنها نماند@tafahos5
بعد از #محمد علی پدرمان در جبهه رفت و آمد میکرد اما سه ماه بعد از #شهادت محمد علی #دو قلوها هم عزم رفتن کردند. ابتدا #محسن و بعد هم #مصطفی رفت.😔
بچه ها در مغازه ی ماست بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر میگفت : اگر همه ی شما به جبهه بروید من دست تنها میمانم.
شش ماه بعد از رفتن #محسن ، مصطفی گفت : من هم می روم. وقتی مصطفی می خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت : محمد علی که #شهید شد. #پدرتان که #جبهه است و #محسن هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها میمانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔
اما #محسن میگفت : من باید بروم. اجازه نمی دهم که #اسلحه ی برادرم زمین بماند. می روم تا #انتقام محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن #وصیتنامه و #گذراندن دوره ی آموزشی به جبهه رفت.😔
مادر به تمام مساجد و پایگاههای اطراف خانه و محله مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبتنام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت نام کرد.@tafahos5
بعد از #محمد علی پدرمان در جبهه رفت و آمد میکرد اما سه ماه بعد از #شهادت محمد علی #دو قلوها هم عزم رفتن کردند. ابتدا #محسن و بعد هم #مصطفی رفت.😔
بچه ها در مغازه ی ماست بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر میگفت : اگر همه ی شما به جبهه بروید من دست تنها میمانم.
شش ماه بعد از رفتن #محسن ، مصطفی گفت : من هم می روم. وقتی مصطفی می خواست برود مادر مخالفت کرد. گفت : محمد علی که #شهید شد. #پدرتان که #جبهه است و #محسن هم که در منطقه است. تو هم که بروی من دست تنها میمانم و مغازه باید بچرخد. یکی دیگر از برادرهام هم در سیستان و بلوچستان سرباز بود.😔
اما #محسن میگفت : من باید بروم. اجازه نمی دهم که #اسلحه ی برادرم زمین بماند. می روم تا #انتقام محمد علی را بگیرم. محسن بعد از نوشتن #وصیتنامه و #گذراندن دوره ی آموزشی به جبهه رفت.😔
مادر به تمام مساجد و پایگاههای اطراف خانه و محله مان سفارش کرده بود مصطفی را ثبتنام نکنند. اما برادرم به مسجد جامع گوهر دشت کرج رفت و ثبت نام کرد.@saqqah
آنجا به #مصطفی گفته بودند شما #یکی از برادرانتان #شهید شده و یکی دیگر از #برادرهایتان در جبهه است اما #مصطفی زیر بار نرفته بود و گفته بود آن ها پسر عموهایم هستند.😔
#مصطفی با هر #ترفندی بود به جبهه رفت. راستش را بخواهید بعد از #شهادت محمد علی رقابت بین #دو قلوها برای رفتن شدت گرفت. #مصطفی میگفت : #محسن همیشه زرنگی میکند و میرود و من #جا میمانم.
بهترین ها همیشه برای #محسن است ! من باید به محسن برسم. برای اینکه عقب نماند خودش را به محسن رساند. در جبهه هم با هم رقابت داشتند.
#محسن به مصطفی میگفت : تو برو خانه مادر دست تنهاست. مصطفی میگفت : تو شش ماهی است که اینجا هستی تو برو من میمانم. حالا نوبت من است. به همرزمانشان گفته بودند ما پسر عمو هستیم و آن ها بعد از #شهادت متوجه رابطه ی #برادریشان شده بودند.😔@tafahos5
#نحوه ی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل کننده ی محسن ، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل میشود
که به دلایلی اکثر بچهها به #شهادت می رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن ، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت المقدس ۲ میشود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت میرسد.😔
ما چیز زیادی نمیدانیم. یعنی اصلاً نمیدانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط #نکته ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی شود.
به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل میکنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته میشود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه میدارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب میآورند.@saqqah
#نحوه ی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل کننده ی محسن ، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل میشود
که به دلایلی اکثر بچهها به #شهادت می رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن ، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت المقدس ۲ میشود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت میرسد.😔
ما چیز زیادی نمیدانیم. یعنی اصلاً نمیدانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط #نکته ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی شود.
به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل میکنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته میشود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه میدارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب میآورند.@tafahos5
عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز:
اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است:
"نرخ رفتن به سوريه چند است؟
قدر دل كندن از دو فرزند است"
آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و #مصطفی ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که میزدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده"
گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام میشود"
باور کنید الان هم با اینکه پسرم #شهید شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده...
مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت سوريه اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع #شهادت نائل آمد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#سید_مصطفی_صادقی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
هر روز صبح
شروع یڪ صفحه ؛
از داستان زندگیِ شماست
بهترینش را امروز بساز ...😍
در پناه #قرآن
#روزتون_مزین_بهنگاه_شهید
#مصطفی صدرزاده 🌹
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●