eitaa logo
شهدا
385 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
35 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از آن به مدت يک سال با وانت در بين شهرهاي مختلف به کار مشغول بود و خانواده اش تا مدتي از ایشان بي خبر بودند تا اين که در اوايل ۱۳۵۷ دستگير و به بازداشتگاه دژبان اهواز منتقل شد. علی غیور اصلی طي مدتي که محاکمه شد در بند مشترک بود. به دليل تاثير گذاري بر و تشويقشان که از ارتش فرار و به نيروهاي انقلابي ملحق شوند به بند منتقل شد. در این دوران از اشعار خود هم تهيه کرد. پس از چند ماه حکم اعدامش صادر شد اما با انقلاب به همراه ديگر زندانيان سياسي ، آزاد شد و مدتي بعد به همراه علي شمخاني ، انجمن اسلامي را تشکيل دادند. دوم نيروي زميني لشکر ۹۲ اهواز بودو به یسپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و آموزش نظامي کل استان خوزستان شد. علاقه زيادي به امام خميني (ره) داشت و از ايشان به عنوان هديه اي آسماني نام مي برد و سعي مي کرد رو از انقلاب و مبارزه با استکبار بهتر درک کند و به ديگران هم انتقال دهد.
دفاع مقدس علی راحتی 🍃🌷🍃 در تاریخ   ۱۳۴۵/۱۱/۹#   در شهر خوی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. سرشارش از همان اوایل زندگی، را به خود معطوف داشته و نورانی اش روشن و را نويد می داد. 🍃🌷🍃 دوران نوجوانی اش كه مصادف با پرشور بود در بود و ای داشت. 🍃🌷🍃 آنچه بيشتر از هر چيز روح ایشان را آرام و روان تشنه اش را سيراب  می كرد و روزافزونش با دلنشين بود. 🍃🌷🍃 بعد از انقلاب ایشان با خالصانه ای كه به فقيه داشت دلسوز و ناپذير در پايگاه  بود ، تحصيلاتش را هم در دبيرستان  ادامه داد. 🍃🌷🍃 تا اينكه با جنگ تحميلی مقدس را بر تن كرده و عازم هاي حق عليه باطل شد تا از انقلاب و کند. 🍃🌷🍃
🌷 شهید همت: 🌿 قدم برمی داریم برای ، حرف می زنیم برای رضای خدا، شعار می دهیم برای رضای خدا، می جنگیم برای رضای خدا. همه چیز همه چیز همه چیز خاص خدا باشد. که اگر شد، نزدیک است. @tafahos5
🌷 شهید همت: 🌿 قدم برمی داریم برای ، حرف می زنیم برای رضای خدا، شعار می دهیم برای رضای خدا، می جنگیم برای رضای خدا. همه چیز همه چیز همه چیز خاص خدا باشد. که اگر شد، نزدیک است. @tafahos5
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت نوزدهم : بازگشت امام ✔️ راوی : حسين الله كرم 🔸اوايل بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيمهاي حفاظت حضرت امام به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي منتهي به فرودگاه به صورت مسلحانه مستقر شد. صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. پروان هوار به دور شمع وجودي حضرت امام ميچرخيد. 🔸بلافاصله پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهرا رفتيم. امنيت درب اصلي بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شد. ابراهيم در کنار در ايستاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا بود. آنجا که حضرت مشغول سخنراني بودند. 🔸ابراهيم ميگفت: صاحب اين آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود.از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه.مكثي كرد وگفت: توي اين چند روز، من و دوستم تلاش ميكرديم تا مشخصات شهدائي كه بودند را پيداكنيم. چون كسي نبود به وضعيت شهدا، تو پزشكي قانوني رسيدگي كنه. ٭٭٭ 🔸شب بيست و دوم بهمن بود. ابراهيم با چند تن از جوانان انقلابي براي تصرف کلانتري محل اقدام كردند. آن شب، بعد از تصرف کلانتري 14 با بچه ها مشغول گشت زني در محل بوديم. صبح روز بعد، خبر انقلاب از راديو سراسري پخش شد. 🔸ابراهيم چند روزي به همراه امير به مدرسه رفاه ميرفت. او مدتی جزء محافظين حضرت امام بود.بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهي از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه هاي کميته در مأموريتهايشان همکاري داشت، ولي رسماً وارد کميته نشد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 @tafahos5